چهارشنبه ۸ فروردین ۱۳۸۶ - ۰۰:۰۰
کد خبر: 2028

آیا گرایش جهانی در مخالفت با چاقی و حمایت از کاهش وزن صرفا دلایل بهداشتی دارد، یا عناصری فرهنگی هم در آن دخالت دارند. وندی گروسمن سعی می‌کند به این پرسش پاسخ دهد.

یكى از چیزهایى كه هم به عنوان آدمى شكاك و هم به عنوان یك آمریكایى كه در انگلیس زندگى مى‌كند در این سال  ها توجه‌ام را جلب كرده این است كه براساس نظر رسانه‌هاى انگلیسی _ و نیز براساس نظرات افواهى غیررسانه اى _ تقریباً هر چه بلاهت آمیز است منشاء آمریكایى دارد.

وندی گروسمن

 از مدت‌ها پیش از ابتداى دهه ۱۹۸۰ شمار اشخاصى كه به من چیزى بر این روال گفته اند از دستم در رفته است: «خوب آمریكایى ها چنین عقیده اى دارند - چنین سیاستمدارى را انتخاب مى‌كنند _ تحت تاثیر چنین گرایشى‌اند، اما ما انگلیسى‌ها خیلى پیچیده‌تریم.»

انگلیسی‌ها هیچ گاه كسى را به بدى یا حماقت ریگان (و اكنون جورج بوش) انتخاب نمى‌كردند، انگلیسی‌ها به اغفال توسط بیگانگان فضایى یا فرشته‌ها اعتقاد ندارند، انگلیسی‌ها مثل آن خل‌هاى بركلى عوضى نیستند و سیگار كشیدن را در مكان هاى عمومى ممنوع نمى‌كنند و بالاخره اینكه مردم این كشور مانند آمریكایى‌ها هرگز "چاق" نمى‌شوند.

 آمریكایى ها چاقند و وسواس رژیم غذایى و ورزش دارند. انگلیسی‌ها مباهات مى‌كنند كه از زیاد خوردن و نوشیدن ابایى ندارند و اهل دویدن و نرمش هم نیستند.

و بعد سال گذشته رسانه هاى انگلیسى شروع به پخش اخبارى كردند كه چاقى در اینجا هم مسئله‌اى جدى است. ظهور این پدیده كاملاً منطقى به نظر مى‌رسد.

 از همه اینها گذشته، همان شركت‌هاى مختلط چندملیتى كه بازارغذاهاى حاضرى (junk foods) را در آمریكا در دست دارند، بازار اینجا هم در دستشان است و یك دهه یا بیشتر است به زمین‌هاى بازى مدرسه‌ها در انگلیس چوب حراج زده شده و بچه ها بیشتر و بیشتر پیاده روى حتى به سمت مدرسه را كنار گذاشته‌اند.

فیلم مستند اخیر مورگان اسپرلاك با نام "Super Size Me" هم با چنین پس زمینه اى تطبیق دارد: فیلمساز در این فیلم دست به تجربه مى زند: قرار است او ۳۰ روز چیزى جز غذاهاى مك دونالدى  نخورد. (چنین ایده اى به خودى خود به قدر كافى عوامانه است).

او چند قاعده را طى این مدت رعایت مى كند:

۱ _ سه وعده غذاى روزانه اش را تنها در غذاخورى هاى مك دونالد مى خورد،

 ۲ _ در طول این ۳۰ روز باید همه غذاى موجود در منوى این غذاخورى ها را دست كم یك بار امتحان كند،

۳ _ او تنها هنگامى بر میزان هر وعده غذایش خواهد افزود كه چنین انتخابى توسط پیش‌خدمت یا سایرین به او پیشنهاد شود (اما در صورت پیشنهاد شدن همیشه آن را خواهد پذیرفت).

 ماحصل كار این بود: او در طول ۳۰ روز ۱۲ كیلو چاق شد و میزان كلسترول، فشارخون و كاركرد كبدش از میزان طبیعى خارج شد؛ گرچه به سمت انتهاى این دوره یك ماهه این میزان‌ها شروع به بهبود یافتن كرده بود، گویى كه بدنش داشت با این رژیم غذایى سازگار مى‌شد.

حتى اگر این فرض هم صادق باشد، یك نگاه به چربى‌هاى دور كمر او كافى بود كه هراس از چاقى و بزرگ‌شدن شكم را در هر كسى برانگیزد. اما ظاهراً هر امر مسلمى مخالف‌خوانانی در مقابل خود دارد.

 در ابتداى سال ۲۰۰۵ كتابى با نام «همه گیرى چاقى: علم، اخلاقیات و ایدئولوژى» نوشته دو استاد دانشگاه استرالیایى مایكل گارد و جان رایت منتشر شد، كه استدلال مى‌كرد شواهد علمى برداشت فراگیر درباره چاقى را تایید نمى‌كنند. در عوض آنچه كه ما در ماجراهاى رسانه ها و نشریات علمى مى‌بینیم نوعى اسطوره مدرن است. این مطالب نه علم بلكه برنامه‌اى ایدئولوژیك و اخلاقى‌اند.

نشریه "ساینتیفیك امریكن" هم در ماه مه سال 2005 به این كتاب و كتاب‌هایى با عناوین مشابه آن پرداخت.

نویسنده این نشریه، دبلیو وایات گیبز اشاره مى‌كند كه نویسندگان چنین كتاب‌هایى معمولاً خارج از جامعه پزشكى‌اند، اما او در عین حال یادآور شد كه ظاهراً آمارهاى اخیر از مدعاهاى این نویسندگان كه چاقى متعادل با احتمال بیشترى باعث "كاهش یافتن" میزان‌هاى مرگ ومیر مى‌شود و نه افزایش آن، حمایت مى كنند.

یقیناً چاقى شدید با عوارض بهداشتى همراه است و سلامتى را به خطر مى اندازد، اما حتى در ایالات متحده هم تعداد افراد مبتلا به چاقى شدید (یا براساس یك مقیاس رایج در این مورد، داراى ضریب توده بدنى BMI _ ۴۰  و بالاتر) تنها حدود "۸ درصد" افرادى را تشكیل مى دهند كه به عنوان افراد داراى اضافه وزن طبقه بندى مى شوند.

 رابطه فرضى میان میزان هاى كمتر اضافه وزن و بیمارى و مرگ چندان مسلم نیست.

اما امر مسلم آن است كه وسواس در مورد غذا ناسالم است، چه شما فرد بزرگسالى باشید كه مظنونانه هر روز خودتان را وزن مى كنید یا پدر و مادرى كه مرتباً در حال ترساندن بچه هایتان در این مورد هستید.

خب، حرف كدام طرف را باید باور كرد؟

 به نظر مى رسد همانطور كه نویسندگان كتاب فوق الذكر مى‌گویند و پژوهش هاى اخیر هم دال بر آن است، عنصرى ژنتیكى در چاقى وجود دارد.

همچنین شكى وجود ندارد كه چاقى مانند اعتیاد به الكل در دهه‌هاى قبل نوعى اخلاق گرایى خود برحق بین را در افراد برمى انگیزد: چاقى یعنى كه شما آدمى حریص، شكم باره یا تنبل هستید. یا اگر كتاب هاى اخیر دیگرى مانند كتاب هاى "ملت غذاى حاضری" (Fast Food Nation) نوشته اریك اشلاسر یا "سیاست غذا" (Food Politics) نوشته ماریون نستله را خوانده باشید، چاقى نتیجه بازاریابى گسترده وشدید شركت‌هاى مختلط چندملیتى تولید كننده محصولات غذایى است.

هنگامى كه عمدتاً به چیزهایى توجه مى‌كنیم كه از صدها سال پیش بى اعتبار شده‌اند، شكاكیت كار بسیار ساده ترى مى‌شود.

وندی گروسمن روزنامه‌نگار،بلاگر و خواننده فولکلور آمریکایی است که با نشریات مختلفی از جمله ساینتفیک آمریکن و نیوساسنتیست همکاری دارد و عضو کمیته اجرایی علمی‌نویسان انگلیس است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha