سلامت نیوز: حبیبالله مسعودیفرید اخیرا گفته است، 5,5 درصد از 2,5 میلیون زن سرپرست خانواده در کشور- معادل 137 هزار و 500 نفر- را دخترانی تشکیل میدهند که هرگز ازدواج نکردهاند. این دختران یا سرپرست خانوار خود بهصورت تکنفره هستند یا پدر و مادر سالمند یا خواهر و برادری دارند که باید از آنان مراقبت کنند.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه وقایعاتفاقیه: اسمش سمانه است و حالا دو سالی میشود بهعنوان تایپیست در یک شرکت کامپیوتری مشغول به کار است؛ 26 ساله و مجرد. میگفت چند سالی است که مادرش فوت کرده و علاوه بر کارهای خانه و تأمین هزینههای زندگی خودش، هزینه برادر کوچکترش که متولد 79 است و پدرش که بهدلیل بیماری زمینگیر شده هم به عهده او است. «پدرم مشکلی در ستون فقراتش داره که باعث شده کلا زمینگیر بشه. سالهاست که دارو استفاده میکنه و هزینه داروها هم بالاست. باید عملش کنیم ولی خب، خرج عمل هم بهراحتی تأمین نمیشه باید بتونم از پس هزینههاش بربیام.»
سمانه، یکی از 137 هزار دختر مجردی است که طبق آخرین اعلام معاون اجتماعی سازمان بهزیستی کشور سرپرست خانوار هستند. حبیبالله مسعودیفرید اخیرا گفته است، 5,5 درصد از 2,5 میلیون زن سرپرست خانواده در کشور- معادل 137 هزار و 500 نفر- را دخترانی تشکیل میدهند که هرگز ازدواج نکردهاند. این دختران یا سرپرست خانوار خود بهصورت تکنفره هستند یا پدر و مادر سالمند یا خواهر و برادری دارند که باید از آنان مراقبت کنند. کم نیستند دخترانی مانند سمانه که یکتنه بار سنگین تأمین هزینههای زندگی را زیر سایه ناامنیهای شغلی و اجتماعیای که برای زنان وجود دارد، به دوش میکشند و به قول سمانه اگر سالها بدوند آبی از این همه دوندگی و تلاش برای خودشان گرم نمیشود. «هرچه دربیارم، خرج خونه و پدر و برادرم میشه، اصلا نمیتونم به آینده فکر کنم. اینکه حتی بتونم چیزی برای زندگی خودم پسانداز کنم تا شاید یه روزی ازدواج کنم، تقریبا یه آرزوی دستنیافتنیه.»
زندگی با حقوق اندک و مخارج سنگین
سمانه، ساکن یکی از محرومترین مناطق حاشیه تهران است؛ محله امینآباد شهرری. «هر روز صبح، یک مسیر طولانی رو از امینآباد طی میکنم تا به مرکز تهران که محل کارم هست، برسم. کارهای تایپ این شرکت رو انجام میدم و علاوه بر اون، هر کار تایپی دیگهای که از بیرون هم برسه، قبول میکنم برای وقتای آزادم یا آخر شبا انجام میدم.»
سمانه به همراه پدر و برادر کوچکش در یک خانه اجارهای در امینآباد زندگی میکند و دلش میخواهد در تکه زمینی که در امینآباد دارد، خانهای بسازد تا از اجارهنشینی خلاص شود. «یه زمین در امینآباد دارم که میخوام خونه بسازم. در حد گچ و گل هم که شده این کار رو میکنم چون از اجارهنشینی بهتره. دیگه از پس هزینههای اجاره برنمیام.» سمانه میگوید در مدتی که تصمیم گرفته خانهای در تکه زمینش بسازد، همه حقوقش که حدود یک میلیون تومان بوده، پای وامهایی میرود که گرفته است. «حتی مجبور شدم پول نزول کنم و الان دارم سود اون رو هم میدم.»
سمانه از زندگی روزمرهاش هم برایم میگوید: «کل کارای خونه با منه. شب که میرسم خونه باید برای شام و ناهار فردا غذا آماده کنم. به درسای برادرم برسم و کمکش کنم. بهخاطر شرایطی که داریم، اون خیلی از لحاظ درسی ضعیفه. هر روز صبح، پول توجیبیاش رو میدهم و راهی مدرسهاش میکنم. چارهای نداریم بالاخره باید همینجوری بگذره.» وقتی از سمانه میپرسم آیا از فامیلهایش کسی هست که کمکخرج او باشد یا کمکی به او کند، میگوید: نه، هیچکس. چندتا از فامیلهامون مثل مادربزرگ و عمهام گاهی به ما سر میزنن ولی نمیتونن کمک خاصی هم به ما بکنن.
پرخاشگری و عصبانیت ناشی از سختی و فشار کار
نداشتن امنیت شغلی و پرداخت نشدن بهموقع حقوقها باعث میشود زنان مجرد سرپرست خانوار در معرض فشارهای عصبی بیشتری قرار بگیرند؛ فشارهایی که اگرچه به تناسب برای مردان مجرد هم وجود دارد اما بهدلیل عقبماندن بازار کار از برقراری توازن در توزیع عادلانه فرصتها، برای زنان به مراتب بیشتر است. یکی از دوستان سمانه که در محل کارش همکار او است، به ما میگوید: «در این مدت، آنقدر درگیر ساختن این خونه بود. تقریبا هر روز قیمت آهن رو چک میکنه تا ببینه پولش میرسه خونه رو بسازه یا نه...» او تعریف میکند اوایل که سمانه وارد کار شد، اینگونه نبود اما بهتدریج فشار کار و سختی زندگی، شخصیتی پرخاشگر از او ساخته است که گاهی شرایط کاریاش را هم تحتتأثیر قرار میدهد.
از سمانه که میپرسم، میگوید: «بهخاطر شرایط پدرم گاهی خیلی عصبی میشم و اغلب عصبانیتم را سر برادر کوچکم یا همکارانم در محیط کار خالی میکنم. نمیدونم دست خودم نیست فشار زندگی و حقوق کمی که میگیرم باعث میشه هیچوقت خیالم از بابت کار راحت نباشه. آخه میدونید نمیشه به این کارها اعتماد کرد مگر اینکه قرار نباشه خرج خونواده رو بدهی. اونوقت شاید بتونی بگی مهم نیست کم و زیادش.»
دختران خودسرپرست با شغلها و دغدغههای مشابه هم
در کنار سمانه و مشکلاتی که درگیر آن است، هستند دختران مجرد دیگری که اگرچه خرج و مخارج خانوادههایشان به گردنشان نیست اما به دلایلی مانند تحصیل و کار از شهرستانها به پایتخت مهاجرت کردهاند و بهدلیل قرارگرفتن در خانوادههایی با درآمد حداقلی، مجبور به تأمین هزینههای خودشان هستند. پروانه، یکی از همین دختران بوده، دانشجوی کارشناسی جامعهشناسی رفاه دانشگاه علامه است و حالا هشت سالی میشود که از یکی از شهرستانهای غرب کشور به تهران آمده و بهعنوان خبرنگار در یکی از رسانههای پایتخت مشغول به کار است. حداقل 6، هفت سایت و روزنامه را نام میبرد که در مدتی که در تهران بوده در آنها مشغول به کار بوده است. «جاهای زیادی بودم. خب، میدونی که ضریب امنیت شغلی در کار ما تقریبا صفره ولی بههرحال ادامه دادم و به هر زحمتی هست تا اینجا رسوندم. از این سایت به اون روزنامه، از این خبرگزاری به اون مجله. بههرحال باید با همین شرایط سر کنیم. کاری با زحمت بسیار و حداقل حقوق و کمترین امنیت شغلی.»
پروانه جایی حوالی حسنآباد تهران زندگی میکند. «درآمد من یه میلیون تومنه. یه همخونه دارم که با هم زندگی میکنیم. تو این سالا، خب همش اجارهنشین بودیم. الان کمتر از یه ساله که تو خونهای حوالی حسنآباد تهران ساکنیم. یه خونه دوخوابه که طبقه چهارم یه ساختمون قدیمیه و آسانسور هم نداره. برای این خونه 10 میلیون تومن پیش و 700 تومن اجاره ماهانه میدیم اما تمامی دوستانم که تنها و بدون خانواده زندگی میکنن، همین اجاره رو برای خونه یهخوابه میدن و ما شانس خیلی خوب و صابخونه منصفی داشتیم که با وجود دو خوابه بودن، همین اندازه اجاره رو برامون در نظر گرفته.» پروانه میگوید، پول پیش خانه را به کمک خانواده خودش و دوست و همخانهاش تهیه کرده و برای هزینههایی مانند پرداخت اجارهخانه و سایر هزینههای زندگی ناچار است از بسیاری از خواستههای فردیاش بگذرد. «درواقع، هرچه در ماه درمیاریم خرج هزینهها و اجارهخانه میشه. گاهی حتی نمیتونیم یه کادوی تولد ساده برای دوستی بخریم.» از او میپرسم هزینههای خانه را چطور بین هم تقسیم میکنید؟ میگوید: «از این اجاره، 350 تومن سهم من میشه. باز شارژ ساختمون رقمی معادل 60 هزار تومن هست که اون هم نصف میشه بین من و همخونهام. به اینها هزینههای آب و برق رو هم اضافه کنید که میتونم بگم سهم من از اون، ماهانه 50 تومنه؛ یعنی در کل این خونه 700 تومن اجاره و حدود 120 تومن هزینههای ثابت داره که برای من این هزینهها در حدود 400 تومن در ماه برآورد میشه.»
هزینههای پیشبینی نشده و قرضهای گاه و بیگاه ماهانه
پروانه میگوید، با همه تلاشی که میکند تا هزینهای را به خانوادهاش تحمیل نکند اما بازهم بهدلیل شرایط سخت زندگی در شهرهای بزرگی مانند تهران و درآمدهای حداقلی روزنامهنگاری، این هزینهها به خانواده تحمیل میشوند. «من جزوء خوششانسهای روزگار هستم که از سمت خانواده من و همخونهام، اقلامی مثل گوشت و برنج میرسه که اگه اون رو در نظر نگیریم، تقریبا و دستِ پایین، حدود 200 تومن هزینههای ثابت من میشه. صبح تا شب یا در رفتوآمد به محل کارم یا در حال تهیه گزارش و خبر. خیلیکم وقت پختن غذا پیدا میکنم و بیشتر مجبورم از بیرون غذا تهیه کنم. همین مسئله، هزینههای اضافه زیادی رو به من تحمیل میکنه.» او اضافه میکند که هزینههایی مثل تعمیرات خانه، خرابشدن وسیلههایی مثل لپتاپ یا گمشدن گوشی از مواردی بوده که جبرانش واقعا کار سختی است و هزینههای مضاعفی را به کسی که خودش وظیفه تأمین همه هزینهها را بهعهده دارد، تحمیل میکند.
پروانه میگوید: «این هزینهها مواردی هست که تو برای جبران هر کدومش باید یه پول جدای تعریفشده داشته باشی و وقتی نداری به قرضکردن رو میاری یا تعداد بیشتری از روزها در ماه، بیپول میشی.» هزینههای زندگی برای دختران مجردی که درس میخوانند و سرپرست خود محسوب میشوند با توجه به شرایط متفاوتی که با آن مواجه هستند، فرق میکند. برای پروانه که در یک دانشگاه دولتی درس میخواند، این هزینهها تقریبا صفر میشوند اما آنچنانکه مشاهدات میدانی ما نشان میدهند برای سایر دخترانی که سرپرست خود و خانوادهشان هستند و در دانشگاههای آزاد و غیرانتفاعی درس میخوانند، این هزینهها سربهفلک میکشد. این دختران، مجبور هستند بهخاطر تأمین هزینههایشان اغلب بهصورت همزمان در چندینجا و گاهی بدون بیمه مشغول بهکار شوند. اگر در حال تحصیل باشند یا در همان ابتدای ورود به دانشگاه، ترک تحصیل میکنند یا بهسختی با قرضکردن از این و آن، زندگیشان را میگذرانند.
دردسرهای مریضشدن بدون داشتن بیمه درمانی
از پروانه درباره هزینههای جاری درمانی میپرسم. مثل اینکه آیا اگر مریض شود، میتواند از پس هزینههای درمانش برآید یا نه؟! پروانه میگوید: «من الان چهار سال هست که تو مطبوعات کار میکنم و فکر کنم حدود چهار ماه بیمه برای من رد شده. محل کار فعلی از زمانی که مشغول شدیم، قرار بوده که بیمه رو رد کنن اما هر دفعه این حرف با صحبتهای خودشون نقض شده و حتی چند باری گفتن که بیمه رد شده و بعدش گفتن که مجموعه با وزارت ارشاد به مشکل خورده و بیمه رد نشده؛ درحالیکه قبلش حتی به دروغ گفتن که بیمه برامون رد میشه.» پروانه درباره هزینههای پیشبینینشدهای مانند پرداخت هزینههای درمان ناشی از بیماریهای احتمالی میگوید: «باید بگم که من تقریبا هیچ پساندازی برای اینجور مواقع ندارم و در این موارد مثل بیماری مجبورم از دوستام پول قرض کنم. من از خانوادهم هیچ کمک مالیای بهعنوان پول نمیگیرم حتی در بدترین شرایط مالی از خانواده، پولی دریافت نکردم؛ چون بههرحال پدرم یک بازنشسته است و هزینههای خواهر و برادرهای دیگه به اندازه کافی بهش فشار وارد میکنه... .»
او خاطرهای هم از وضعیت درمان یکی از دوستانش که زندگیای مشابه او دارد، برایم تعریف میکند و میگوید: «چند وقت پیش، یکی از دوستام که اون هم مجرد و هزینههای زندگیش پای خودشه، خواست برای ضربدیدگی پاش به دکتر مراجعه کنه و چون بیمهای نداشت برای رفتن به دکتر مجبور شد 6 صبح، به یکی از بیمارستانهای دولتی بره که بتونه وقت بگیره که دکتر متخصص ارزونتر پیدا کنه و از 6 صبح تا ساعت چهار عصر درگیر بود، فقط برای اینکه هزینههاش پایینتر بیاد.»
پروانه از شرایط کاری دختران مجرد سرپرست خانوار هم برایم میگوید: «شرایط کاری بهشدت توی میزان حس امنیت در موقعیتهای دیگه هم تأثیر داره. وقتی که حقوق عقب میفته، اولین موضوعی که تو بهعنوان دختر مجرد خودسرپرست بهش فکر میکنی، اجاره خونهای هست که باید به صابخونه پرداخت کنی و حتی بیپولی در حدی که فکر کنی اون روزها رو چهجوری میخوای سر کار بیای. اگر همون حقوقی که گفتن بهموقع پرداخت بشه، هیچ هزینه غیرقابل پیشبینیای رخ نده، سفر هم نری و پول اضافهای هم خرج نکنی از 30 روز، میتونی 20 روزش رو طی کنی و 10 روز هم منتظر حقوق باشی و در غیر اینصورت هر اتفاق غیرقابل پیشبینیای حتی کوچیک رخ بده، مجبور به قرضکردن هستی. همین الان، من حدود یک میلیون و نیم بدهی دارم. سال پیش، من چون چندماه بیکار بودم، چهار میلیون تومن قرض کردم که پدرم دراومد تونستم پس بدم.» نداشتن امنیت شغلی، سطح درآمد پایین و همچنین نداشن بیمه در اغلب مواقع، عمدهترین مواردی است که دختران مجرد خودسرپرست و سرپرست خانوار از آن شکایت میکنند.
نظر شما