با انگشتان کوچکش عروسک سیاه شده را در آغوش گرفته و موهای به هم ریخته اش به چهره اش شیطنت بیشتری بخشیده، با قد و قواره چهار وجبی‌اش در طول اتاق می‌دود، از دیدنت ذوق کرده است و کلمات به هم ریخته‌ای که به خیال خودش همان دوست داشتن و خوشحال بودن از حضورت است، را تحویلت می‌دهد.

تلخ؛ همچون طعم بدسرپرستی

سلامت نیوز:با انگشتان کوچکش عروسک سیاه شده را در آغوش گرفته و موهای به هم ریخته اش به چهره اش شیطنت بیشتری بخشیده، با قد و قواره چهار وجبی‌اش در طول اتاق می‌دود، از دیدنت ذوق کرده است و کلمات به هم ریخته‌ای که به خیال خودش همان دوست داشتن و خوشحال بودن از حضورت است، را تحویلت می‌دهد.


به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایسنا،خانه و مادر هم سیاه هستند، مثل همان عروسک دختر بازیگوش و شیرین، عروسک از دستش رها شد و کنار منقل روشن وسط اتاق همان حوالی مادر افتاد، لحظه‌ای بیشتر طول نکشید که تمام شیطنت و ذوق کودک دو ساله به نگرانی بدل شد، پاهای کوچک و کم‌توانش را به حرکت واداشت و عروسک را از کنار منقل داغ برداشت و با همان دستان کوچک و با هراس و نگرانی به آغوش کشید و نوازش کرد.

کودک دو ساله می‌فهمید عروسک بی‌جانش پناه می‌خواهد و لحظه‌ای او را فراموش نکرد، حتی با وجود سیاه بودنش ولی جای تعجب است که جامعه ما هنوز به این درک نرسیده که کودکان بی‌پناه بسیاری در این سرزمین پناه و حمایت از نوع مستمر و جدی‌اش را می‌خواهد و اینکه صرفا تاییدشان کنیم، با دردهای بزرگ جان‌های کوچک‌شان همدردی کنیم و حتی برای غم‌هایشان اشک بریزیم، دردی از آنان دوا نخواهد شد.
 منطقه مرکزی، کودکان بدسرپرست بخشی انکارنشدنی از جامعه ما هستند، بخشی دردناک از بدنه اجتماع که دیده نمی‌شود، دردی جانکاه که تا به استخوان نرسد، احساسش نمی‌کنیم. شاید از دور نگاهی می‌اندازیم، شاید گاهی تکه نانی کنارشان می‌گذاریم یا از دور نجوا می‌کنیم "مراقب باش نسوزی و سیاه‌تر نشوی!"

امروز کودکان بدسرپرست بواقع نیازمند تدبیر هستند و امیدی بزرگ، تمهیدی نو، محکم و عملی تا کودک بدسرپرست در دستان قدرتمند جامعه پناه بگیرد و فردا همین جامعه شرمنده دستان کوچک کودکی که پناه عروسکش بوده نباشد.

کودکان بدسرپرست سرزمین ما با قلب‌های کوچکشان غم‌های بزرگ را در سینه حبس کرده‌اند، یا بار زندگی را به دلیل فقر و تک سرپرست بودن به دوش می‌کشند، یا خمار دود مخدر می‌شوند، یا آزار جسمی و روحی می‌بییند یا فروخته می‌شوند یا ... و در نگاه‌شان گاه می‌توان التماس‌هایی برای یاری را دید، التماس‌هایی که نمی‌توانند به زبان بیاورند برای فرار از دردهایی که نمی‌توانند توصیف کنند و گاه آنچنان با دردهایشان یکی می‌شوند که آنچه شاید گاه در سوی از دست رفته چشمان‌شان دید، نشانه‌هایی از زبانه‌های آتش انتقامی است که زیر خاکستر است تا کی بیرون بیاید و اطرافیان بی‌خبر را به آتش بکشد.

آنچه که سازمان‌های مردم‌نهاد بخش کودک دیده و ثبت کرده‌اند

کودکانی هستند که شناسنامه‌ ندارند و در اطراف‌مان زندگی می‌کنند، البته ذهن کودکانه‌شان نمی‌داند اصلا شناسنامه چیست، شاید به نظرشان مثل همان دفتر نقاشی باشد که شب‌ها خوابش را می‌بیند و مدرسه هم برای این کودک بی‌شناسنامه که می‌تواند حاصل رابطه نامشروع باشد، رویا می‌شود.

کودکی که شناسنامه ندارد طبق قانون که اتفاقا در این مواقع کاملا و دقیق مورد اجرا قرار می‌گیرد، در مدرسه ثبت نام نمی‌شود، کسی هم نمی‌پرسد که چرا شناسنامه ندارد.

این کودکان اگر خیلی خوش‌شانس باشند توسط موسسه‌های مردم‌نهاد شناسایی می‌شوند و در این صورت می‌تواند امیدوار بود که پس از طی هزارتوهای قانونی بالاخره شناسنامه‌دار شود. پروسه طولانی شناسنامه گرفتن برای این کودکان قصه‌ هزار و یکشب و یکی از معضلات پیش روی آنان و سازمان‌های مردم‌نهادی است که مشکلات این کودکان را پیگیری می‌کنند.

دست بالای قانون و دست کوتاه کودکان

در قانون بسیاری از موارد در خصوص کودکان بدسرپرست دیده شده از آزار جسمی و جنسی گرفته تا اعتیاد والدین و سوء‌رفتار حتی در قانون سهل‌انگاری و بی‌توجهی نسبت به کودکان نیز مورد توجه قرار گرفته است، اما تنها مورد توجه قرار گرفته و در بخش اجرا با خلاءهایی هستیم.

اثبات مواردی از جمله آزار جنسی که در قانون مورد توجه قرار گرفته و مجازات‌هایی برای آن پیش بینی شده به قدری سخت و گاه غیر ممکن است که فعالان حوزه کودک را به سرگیجه وا می دارد و در آخر، هیچ!

اثبات آزار جنسی در خصوص کودکان به دلیل ترس کودک و دلایل بزرگ و کوچک دیگر تقریبا غیر ممکن است، مگر در شرایط ویژه که آزار جنسی از طریق معاینات پزشکی قابل تشخیص باشد و در غیر این صورت کودکی که مورد آزار جنسی آنهم بدون نشانه قابل تشخیص قرار می‌گیرد باید بسوزد و بسازد.

البته میانبرهای بسیاری در این خصوص وجود دارد، به عنوان نمونه قانون در مورد اعتیاد والدین و نامناسب بودن محیط زندگی کودک و در معرض خطر قرار گرفتن او، راهکار سلب حضانت را در نظر گرفته، اما به استناد همین قانون والدین با ارائه برگه ترک اعتیاد که به روش‌های مختلف از جمله خرج مبلغی اندک می‌توانند آنرا به دست آورند، کودکان را به کانون تاریکی بازگردانده می‌شوند و مسئولان شب را راحت می‌خوابند که، مشکل کودک بدسرپرستی امروز حل شد!

در این گونه موارد دیگر اقوامی که قانون به عنوان قیم تعریف کرده نیز می‌توانند حضانت کودک را به عهده بگیرند که به گفته فعالان حوزه کودک در موارد بسیاری دیده شده کودک والدین معتاد که صلاحیت آنان برای نگهداری از کودک تایید نشده توسط قیم دیگری از بهزیستی تحویل گرفته شده و در چرخه‌ای معیوب به والدین معتاد بازگردانده شده‌اند و باز همان قصه کهنه تکرار می‌شود و اینجا باید پرسید خسارتی که در این چرخه معیوب به روح و جسم کودک وارد می شود را چه کسی پاسخگوست؟

گاهی روند اثبات بدسرپرستی کودک و تحت آزار قرار گرفتن وی به حدی طولانی و پیچیده و طولانی است که کودک به دختر یا پسر آسیب‌دیده تبدیل می شود یا دیگر دوران کودکی‌اش تمام می‌شود.

عملا می‌توان گفت در این زمینه قانون تعریف شده، اما روند اثبات مناسب نیست و تنها در شرایط خیلی حاد و ویژه می‌توان از این قانون استفاده کرد و گواه این گفته نیز کودکان بسیاری هستند که در محیط‌های بسیار نامناسب زندگی‌های بسیار سختی را تجربه می‌کنند و دستاویزی برای اثبات آزارهایی که می بینند ندارند.

فریاد خاموش کودکان به اورژانس اجتماعی نمی رسد

کودک در هر شرایطی یک کودک است بدون دفاع و بدون توان دفاع از حقش، این کودک اگر بدسرپرست باشد نمی‌تواند از خانه خارج شود به پلیس، اورژانس اجتماعی یا بهزیستی مراجعه کند و بگوید من بدسرپرست هستم، از پدرم، برادرم، معتادانی که در خانه ما مواد مصرف می‌کنند می‌ترسم، نمی‌تواند فریاد بزند که از آزار و اذیت خسته شده و نمی‌تواند بگوید معتادش کرده‌اند و اصلا شاید نداند معتاد بودن چه معنایی می‌دهد، از بدو زندگی در سایه دودی سیاه زندگی و تنفس می‌کند و نمی‌داند این دود با او چه می‌کند.

حالا برای این کودک اورژانس اجتماعی در نظر گرفته‌اند که اقدام مناسبی است، می‌پرسیم چه کسی فریاد خاموش این کودکان را به گوش دور اورژانس اجتماعی می‌رساند، کسی پاسخ نمی‌دهد، باز هم می‌پرسیم، اما تکرار این سوال فایده ندارد و در نهایت به شهروندان و موسسه‌های مردم نهاد می‌رسیم.

همسایه‌ها گاه فرشته‌های نجاتند، شرایط را می‌بینند و تماس می‌گیرند و شاید نجاتی اتفاق افتاد، اما اگر خانه همسایه کودکی از خانه او سیاه‌تر باشد و موسسه مردم‌نهادی هم این کودک را نبیند، چه کسی مسئول شناسایی این کودک است؟

متاسفانه هیچگونه بانک اطلاعاتی از کودکان بدسرپرست وجود ندارد و از فعالیت‌های کارآممد نظارتی در خصوص روند زندگی و رشد نسل فردای جامعه خبر نیست، در واقع اینجا شاید شانس حرف اول را بزند.

کودکان، قربانی چالش "کودک کیست؟"

به گفته فعالان حوزه کودک، هنوز تعریف دقیق و روشنی از کودک در کشور وجود ندارد و دختران 9 سال به بالا و پسران 15 سال به بالا گاهی کودک محسوب نمی‌شوند و زمانی کودک به حساب می‌آیند و در مواقعی هر دو جنس را تا 15 سال کودک می‌گویند، خلاصه هنوز درست نمی‌دانیم دوران کودک از چه سن تا چه سنی است.

در دنیا سن کمتر از 18 سال کودک محسوب می‌شود و این موضوع در پیمان‌نامه کنوانسیون حقوق کودک نیز آمده است. ایران این پیمان‌نامه را امضا کرده و طبق قانون پیمان‌نامه‌هایی که به امضا می‌رسد جزو قانون کشور محسوب می‌شود، بر این اساس در واقع باید سن کودک شامل افراد کمتر از 18 سال باشد، اما  در خصوص این مسئله هنوز هم در گیر چالشیم و قربانیان این چالش باز هم، کودکان هستند.

آموزش و پرورش کجای قصه کودک بدسرپرست است؟

در سیستم آموزشی برای کودک بدسرپرستی که البته شناسنامه داشته باشد و در مراکز آموزشی ثبت نام شود، آموزش خاصی در نظر گرفته نشده و اصلا شاید کسی حتی متوجه نشود که این کودک بدسرپرست بوده است.

این در حالی است که از طریق آموزش در مدرسه می‌توان کودک را در برابر آسیب‌هایی که به دلیل بدسرپرست بودن متوجه اوست تا حدودی توانمند کرد و به این طریق حجم آسیب را کاهش داد.

شاید نیاز است در منابع آموزشی بازبینی صورت بگیرد و آموزش‌هایی بر اساس نیاز روز در کنار مهارت‌های زندگی البته با رعایت کیفیت مناسب به این دست از کودکان و شاید همه کودکان ارائه شود.

کودکان بخش قابل توجهی از اوقات خود را در مراکز آموزشی سپری می‌کنند و ارائه آموزش‌های موثر، مناسب، بر اساس نیاز روز و ناهنجاری‌های موجود در جامعه می‌تواند به میزان قابل توجهی به نجات کودک کمک کند تا بتواند در صورت مواجهه با بحران‌ها تصمیم درست اتخاذ کرده و شانس بیشتری برای درگیر نشدن با آسیب‌های اجتماعی داشته باشد.

بهزیستی باید جان حمایت از کودک را داشته باشد

سازمان بهزیستی را شاید بتوان متولی کودک بدسرپرست عنوان کرد، البته این متولی به دلیل قوانین موجود و نبود برنامه‌ای مشخص و مدون به صورت کامل نمی‌تواند از کودکان بدسرپرست حمایت کند. از طرفی این سازمان بودجه و اعتبار لازم را برای این منظور در اختیار ندارد.

مکان‌های مناسب برای نگهداری کودکان و تفکیک بر اساس شرایط، در نظر گرفتن خدمات مشاوره‌ای و رفع نیازهای اقتصادی کودکان و ارائه آموزش‌های مختلف مورد نیاز کودکان بدسرپرست تحت حمایت بهزیستی است که با اعتبار موجود و نبود برنامه مشخص این خدمات به صورت کامل ارائه نمی‌شود.

البته ارائه تمامی این خدمات به کودکان بدسرپرست منوط به ایجاد تمامی زیرساخت‌های لازم از جمله تعریف صحیح، جامع و کامل از کودک، رفع خلاء‌های قانونی و ... است و بعد از این مراحل پیگیری تقویت متولی این امر است که باید مورد توجه قرار بگیرد.

خلاء‌هایی که داریم/شناسایی کودکان بدسرپرست را به شانس واگذار کرده‌ایم

کودک بدسرپرست توسط هیچ یک از نهادها شناسایی نمی‌شود و بهزیستی نیز به عنوان متولی این کودکان وظیفه شناسایی آنان را برعهده ندارد، تنها راه شناسایی و معرفی این کودکان از طریق شهروندان یا موسسه‌های مردم‌نهاد است که بر این اساس در کشور شناسایی این کودکان را به شانس دیده شدن آنان از این دو طریق واگذار کرده ایم.

با توجه به اهمیت پرورش صحیح کودکان در وهله اول به عنوان انسانی که حق زندگی سالم دارد و در وهله دوم به عنوان سرمایه یک کشور، در حقیقت شاهد واگذاری حداقل بخشی از آینده یک کشور به مقوله شانس هستیم.

خلاء دوم مربوط به پیگیری مستمر شرایط این کودکان است که این موضوع نیز به دلیل شناسایی نشدن کامل این کودکان برای بخش قابل توجهی از آنان اجرا نمی‌شود. برای کودکان بدسرپرستی که شانس دیده شدن داشته‌اند نیز این موضوع آن طور که انتظار می‌رود پیگیری نمی‌شود و تنها به مراجعه بسیار محدود یک مددکار ختم می‌شود که عملا تاثیر مثبتی نیز بر زندگی این کودکان ندارد.

می‌توان گفت یکی از دلایل این مشکل توانمند نبودن سازمان متولی به لحاظ اعتبار و نیروی در اختیار است و دلیل دیگر می تواند مربوط به نبود برنامه مشخص و تعریف شده در این خصوص باشد.

پیچیدگی‌های قوانین و روند دشوار اثبات بدسرپرستی کودکان، نبود حمایت‌های مالی از کودکان تک‌سرپرستی که تنها به دلیل فقر و نیاز خانواده مجبور به کارکردن می‌شوند نیز از دیگر خلاء‌های موجود در حوزه حمایت از کودک بدسرپرست است.

مهمترین اقدامی که همزمان با تهیه بانک اطلاعاتی از این کودکان، با این شرایط باید در نظر گرفته شود، تشکیل کارگروهی در هیات دولت برای بررسی دقیق این موضوع، رفع خلاء‌های قانونی، تعریف بسته‌های حمایتی و... است.

یکی از تصمیمات مهمی که در این خصوص باید اتخاذ شود، تعریف روند حمایت از کودک بدسرپرست و در نظر گرفتن تمام اختیارات لازم، فارغ از پیچیدگی‌های موجود برای یک متولی خاص است که البته این متولی می‌تواند سازمان بهزیستی باشد.

این تعریف باید به حدی محکم با پشتوانه‌های قانونی و اعتبارات لازم باشد که رسیدگی به وضعیت کودک بدسرپرست در کمترین زمان ممکن انجام شود و بعد از حمایت‌ها هیچ خطری کودک را تهدید نکند و شاهد مواردی مانند بازگشت دوباره کودک به وضعیت قبل نباشیم.

به نظر می‌رسد این بخش کوچک، اما بسیار مهم جامعه ما امروز نیازمند حمایت همه‌جانبه‌اند تا از تاریکی بیرون آمده و نور امید بر قلب‌های کوچک‌شان بتابد، نیازمند تدابیری هوشمندانه‌اند تا از تارهای عنکبوت بدسرپرستی رها شده و به درستی رشد کرده و برای فردای این جامعه موثر و کارآمد باشند، نه مایه ترس و عبرت.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha