خبر آتش‌سوزی پلاسكو همان روز همه‌جا پیچید و آنها هم خبردار شدند و آمدند جلوی پلاسكو. همسر برادرم منتظر است. راستش هنوز هیچ كس نمی‌داند محسن به خانه می‌آید یا نه. برادرم یك دختر ٤ ساله دارد كه اسمش مهساست. دیروز عصری خیلی بی‌تابی پدرش را می‌كرد. هی‌صدایش می‌كرد و می‌گفت بابام كجاست؟ بچه‌های این دوره و زمانه باهوش هستند و همه‌چیز را خیلی خوب متوجه می‌شوند. می‌دانم كه فهمیده بود. نگرانی و بی‌تابی بقیه را می‌دید و برای خودش گوشه‌ای می‌نشست و گریه می‌كرد.

حال و روز دختر4ساله آتش نشان مفقود حادثه ساختمان پلاسکو

سلامت نیوز:خبر آتش‌سوزی پلاسكو همان روز همه‌جا پیچید و آنها هم خبردار شدند و آمدند جلوی پلاسكو. همسر برادرم منتظر است. راستش هنوز هیچ كس نمی‌داند محسن به خانه می‌آید یا نه. برادرم یك دختر ٤ ساله دارد كه اسمش مهساست. دیروز عصری خیلی بی‌تابی پدرش را می‌كرد. هی‌صدایش می‌كرد و می‌گفت بابام كجاست؟ بچه‌های این دوره و زمانه باهوش هستند و همه‌چیز را خیلی خوب متوجه می‌شوند. می‌دانم كه فهمیده بود. نگرانی و بی‌تابی بقیه را می‌دید و برای خودش گوشه‌ای می‌نشست و گریه می‌كرد.

 به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد با میثم برادر محسن روحانی،آتش نشان مفقود حادثه ساختمان پلاسکو مصاحبه کرده است.

این مصاحبه را می خوانید:

آخرین تماس شما و خانواده‌اش با‌او چه ساعتی بود؟

قبل از ساعت ٤ صبح. بعد از آن هر چه با او تماس گرفتیم جواب تلفنش را نداد. از خانمش و دوستانش كه پرس و جو كردم گفتند به پلاسكو اعزام شده و جواب تلفنش را نمی‌دهد.

از دیشب كه به تهران آمدید برای پیگیری موضوع به پلاسكو هم رفتید؟

من در تالش آتش‌نشان هستم. امروز صبح (دیروز) با دوتا از برادرهایم به پلاسكو رفتم و كارت آتش‌نشانی‌ام را نشان دادم اما من را راه ندادند. اصلا قبول نكردند وارد آنجا شوم. گفتند خودشان هر خبری بود با تلفن به ما می‌دهند.

همسر برادرتان چطور از ماجرا باخبر شد و الان چه حالی دارد؟

خبر آتش‌سوزی پلاسكو همان روز همه‌جا پیچید و آنها هم خبردار شدند و آمدند جلوی پلاسكو. همسر برادرم منتظر است. راستش هنوز هیچ كس نمی‌داند محسن به خانه می‌آید یا نه. برادرم یك دختر ٤ ساله دارد كه اسمش مهساست. دیروز عصری خیلی بی‌تابی پدرش را می‌كرد. هی‌صدایش می‌كرد و می‌گفت بابام كجاست؟ بچه‌های این دوره و زمانه باهوش هستند و همه‌چیز را خیلی خوب متوجه می‌شوند. می‌دانم كه فهمیده بود. نگرانی و بی‌تابی بقیه را می‌دید و برای خودش گوشه‌ای می‌نشست و گریه می‌كرد. اما هر چه تقدیر باشد همان می‌شود. دست ما نیست خدا خودش باید درست كند. باید معجزه اتفاق بیفتد تا همه‌چیز درست شود.

چه شد كه شما دو برادر شغل آتش‌نشانی را انتخاب كردید؟

ما اصالتا تالشی هستیم. پدرم در تالش آتش‌نشان بود و ما هم شغلش را ادامه دادیم. برادرم هم با من در بخش ایمنی و بهداشت آتش‌نشانی تالش كار می‌كرد. تا اینكه ازدواج كرد و تصمیم گرفت به تهران بیاید. روزهای اول آمدنش به تهران بود به ما زنگ زد و با خوشحالی گفت در روزنامه دیده كه شهرداری برای سازمان آتش‌نشانی نیرو می‌گیرد. برادرم فیزیك بدنی‌اش خوب بود. به خاطر همین خیلی زود استخدامش كردند.

آخرین خاطره‌ای كه از او دارید چه بود؟

من و برادرم هر دو آتش‌نشان هستیم. اما معمولا حریق‌هایی كه در شهرستان اتفاق می‌افتد نسبت به تهران خیلی كمتر است. خطراتی كه او در ماموریت‌های تهران با آن مواجه می‌شد خیلی بیشتر از شهرستان است. از آنجا كه خاطرات كاری ما همیشه با خطر همراه است سعی می‌كنیم خانواده‌های‌مان كمتر بدانند تا آرامش بیشتری داشته باشند. ما در جمع‌های خانوادگی سعی می‌كنیم شاد باشیم تا خانواده‌های‌مان هم با ما شاد باشند؛ سختی‌ها و خطرهای كارمان آنها را اذیت نكند. ما اگر در خانه‌های‌مان هم از كار صحبت كنیم دیگر روح و روانی برای زندگی برای‌مان نمی‌ماند.

 

نمی‌توانم توی خانه بنشینم و آرام بگیرم

میثم روحانی لباس سیاه پوشیده و از گوشه ایستگاه تكان نمی‌خورد. یكی از آشنایان قدیمی‌شان كه آتش‌نشان‌ها را هم می‌شناسد به او دلداری می‌دهد و دستش را می‌گیرد و می‌گوید كه به خانه برود. می‌گوید كه ایستادن در ایستگاه دردی را درمان نمی‌كند. می‌گوید كه آتش‌نشان‌های توی پلاسكو شماره‌شان را دارند و دو ساعت به دو ساعت همه خبرها را می‌دهد. می‌گوید كه اگر خبری شود با هم به پلاسكو می‌روند. اما میثم گوشش به این حرف‌ها بدهكار نیست. لحظه‌ای چشم‌هایش را روی هم می‌گذارد و بغض می‌كند. بعد لبخند می‌زند. غوغای توی دلش به چشم‌هایش ریخته و همه این را می‌بینند. می‌گوید: «من خودم آتش‌نشان هستم و همه‌چیز را می‌دانم. درست است تسلی خاطر اینجا نیست. اما من نمی‌توانم توی خانه بنشینم و آرام بگیرم.»

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha