سلامت نیوز: ٨٠ ساعت پس از آغاز عملیات سنگین آواربرداری از ساختمان فروریخته پلاسکو مردم دل نگران و در انتظار سرنوشت آتشنشانان و دیگر مفقودان هستند.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد نوشت: آسمان دلش گرفته، بغضش گاهی میشكند، گاهی نمه بارانی میزند اما این قطرههای كمجان درمانسوزی كه به جان تهران افتاده نیست. هوا ابری است و گویی آسمان پایین آمده، باد كمتر میوزد و بوی دود و سوختگی بیشتر از قبل در نزدیكی محل حادثه احساس میشود. موتورسوارها میتازند. بحران كمرنگ شده. اما دل آتشنشانها هنوز آرام نگرفته. آبی كه بر تن آتش میریزند، نه آتش پلاسكو را فرو مینشاند و نه آتش دل خودشان را. میجنگند با غول آهنی مچاله شده. نگران دوستانشاناند. سختترین ماموریتشان را تجربه میكنند. نجات كسی كه بارها شانه به شانهاش با حوادث جنگیده است، حالا او آنسوی ماجرا است و اینها این سو، دست به دامن تجهیزاتاند. سه شب و روز با این غول آهنی سمج كه خودش را یله كرده در خیابان، پنجه در پنجهاند. آوار كمتر شده. اما هنوز امیدی زنده نشده. جمعه شب پیكر یكی از آتشنشانها در چند قدمی كپسول اكسیژنش از دل آوار بیرون آمد. شاید دوستانش حتی فرصت سوگواری هم نیافتند. باید باز به دل تونل میخزیدند شاید امیدی زنده شود. لودرها به آوار چنگ میزنند و ویرانهها را جابهجا میكنند. كامیونها پر از بقایای سوخته پلاسكو از محدوده خارج میشوند. اما هنوز مردان آوار را مینوردند تا به دوستانشان برسند.
نیروی انتظامی اطراف محدوده را تحت كنترل گرفته. مردم بعضی مستاصل، بعضی پرسشگرانه و بعضی بیتفاوت از كنار حفاظ راهراه خاكستری عبور میكنند. سربازها كنار حفاظ به هیچ كس اجازه توقف نمیدهند. خانمی لبخند میزند كنار سربازی كه شال بافتنی ضخیمی دور گردنش پیچیده میایستد و یك شكلات جلوی روی مرد میگیرد و میگوید: «خسته نباشید» هنوز آدمها پشت حفاظ خاكستری رنگ مبهوت قدم میزنند، سرك میكشند، میخواهند از آخرین وضعیت ساختمانی كه سه روز است تمام نگاهها را به خود جلب كرده، باخبر شوند. بعضی گوشهای ایستادهاند و تحلیلشان از ماجرا را با دیگران به اشتراك میگذارند. در شلوغی رفت و آمدها، دختری خودش را یله میدهد روی جدول كنار پیادهرو و دستش را روی صورتش میگیرد، گریان و بیتاب، دو روز بیخبری بیتابترش كرده، آرام ندارد، سربازان انتظامی پیشنهاد میكنند به كلانتری بهارستان مراجعه كند، اما او ترجیح میدهد پشت به حصار پلاستیكی بدهد و نزدیكتر باشد به عزیزی كه بیخبری از او قلبش را فشرده.
دود سفید پلاسكو گویی خیال فرونشستن ندارد، هنوز كه هنوز است از دل خرابهها دود افسوس و آه بلند است. هنوز حوالی محل حادثه بوی التهاب میدهد، بوی دود، بوی سوختن.
دفتر بیمه- شوك و امید
كمی پایینتر از چهار راه استانبول یكی از دفاتر بیمه ایران اعلام كرده خسارتدیدگان با مراجعه به این دفتر میتوانند بر اساس بیمهنامههایشان خسارات خود را دریافت كنند. آنها كه تمام سرمایهشان را بیمه كردهاند، امیدوارند و وعده چك خسارت به آنها داده شده. مردی در حال تحلیل وضعیت ساختمان برای كسانی است كه دورش حلقه زدهاند. میگوید ٢٣ سال است كه سرقفلی یكی از مغازههای پلاسكو را خریداری كرده و با خنده میگوید: «البته ما هوا خریدیم» ٣٥ میلیون تومان از سرمایهاش را بیمه كرده. حوالی ظهر به او گفتهاند مبلغ خسارت را به كلی پرداخت خواهند كرد. از روز حادثه میگوید و اینكه برای برداشتن چكها و اسناد دیگرشان از در پشتی بنا وارد شده بودند و موفق شدند بخشی از اسناد را از مغازه خارج كنند، اما آنها كه در طبقات بالاتر مغازه داشتند و دیر به محل حادثه رسیدند، نتوانستند اسنادشان را خارج كنند و توضیح میدهد آتشنشانها در تمام طبقات مستقر بودند اما چند ساعت قبل از فروریختن ساختمان همه كسبه و مردمی كه برای فیلمبرداری وارد ساختمان شده بودند را بیرون كردند. مردی از پشت سر شروع به شكوه میكند: «به ما گفتند مبلغ بیمهتونرو میدیم به بنیاد، برید از بنیاد بگیرید» و دیگری ادامه میدهد: «بنیاد كه دیگه به ما پول نمیده» ملك را بیمه كردهاند و از آنجا كه مالك بنا بنیاد مستضعفان است، سازمان بیمه، مبلغ خسارت ملك را به بنیاد پرداخت خواهد كرد.
مسوول دفتر بیمه، ظهر شنبه میگوید تا به حال ٥٠ تا ٦٠ نفر به ما مراجعه كردهاند، بیشتر بیمهنامهها، آتشسوزی هستند اما غالبا مبلغ سرمایهشان از مبلغ بیمهنامهشان كمتر است. تعداد كسانی هم كه ملك خود را بیمه كردهاند خیلی كم است. كارشناس بیمه مستقر در دفتر میگوید: «تعداد زیادی از كسانی كه مراجعه میكنند میگویند سرمایهای كه در مغازه داشتند، بیشتر از مبلغ بیمهنامه بوده، به دلیل اینكه نزدیك شب عید هستیم و بیشتر مغازهداران اجناسی را برای شب عید خریداری كردهاند اما هزینهای كه برای این اجناس كردهاند مشمول بیمه نمیشود.» دانههای درشت عرق روی پیشانی مرد خودنمایی میكند، حیرت در چشمانش موج میزند: «مبلغ بیمه نامهام ١٥٠ میلیون بود، اما ٧٠٠ میلیون جنس تو مغازهام بود، حالا بیمه فقط ١٥٠ میلیون به من میده» كارشناس بیمه توضیح میدهد: «اگر كسبه بیمهنامه شناور داشتند، میتوانستیم با استناد به مداركی كه دارند، میزان خسارت را برآورد كنیم، اما وقتی بیمه نامه معمولی دارند، فقط مبلغی كه در بیمه نامه قید شده به زیان دیدگان پرداخت میشود.» دفتر بیمه پر از شوك و امید است، آنها كه بیمهنامههای متناسب با سرمایهشان دارند آسودهخاطر منتظر گذراندن مراحل اداری هستند، اما آنها كه آینده نگر نبودند، هنوز شوكهاند و گویی به دنبال راهی برای نجات از مخمصهای آتشین.
كوچه برلن- زندگی مردد جریان دارد
مانكنها به رسم هر روز كنار ورودی مغازهها كج و كوله ایستادهاند. میزهای بزرگ پر از اجناس چینی مسوول تامین بینظمی كوچهاند و به وظیفه هر روزهشان عمل میكنند. پارچهها و لباسها خود نمایی میكنند. مردم بیخبر از همهمه خیابان كناری، لباسها را زیر و رو میكنند و ویترینها را از نظر میگذرانند. اما گفتوگوها بیشتر در مورد حادثه پنجشنبه است. پسر جوان به مخاطبی كه پشت خط تلفن است، میگوید: «منم تو پلاسكو سوخت دادم به خدا، تو كه در جریان وضعیت من هستی...» تلفن را كه قطع میكند، میگوید در یكی از تولیدیهای پلاسكو شریك بوده: «شب عیدی بدبخت شدیم، بیمه هم نداشتیم، كل سرمایه مون دود شد، اون دود سفید سرمایه ما است داره میره هوا» مردی از یكی از مغازههای پوشاك بیرون میآید و میگوید: «این وضع شب عید ما است، ماتم گرفته این كوچه، ٣٠ساله تو برلن مغازه دارم اینجا رو اینجوری ندیده بودم، خاكسترنشین شدیم.» شاگرد مغازه گوشهای ایستاده و به درد دلهای كسبه گوش میدهد. كارگری كه نه سرمایه دارد كه نگران باشد و نه امنیتی كه خیال آسوده. آرام و جویده حرف میزند: «پارسال شب عید تو پلاسكو كار میكردم، كار اونجا زیاده، اما اومدم بیرون چند ماهه تو مغازه كار میكنم» از وضعیت تلخ كارگران میگوید: «خیلی فرقی براشون نداره، پلاسكو هم آتیش نمیگرفت اونا خیلی روكارشون حساب نمیكنن، صاب كار هر لحظه ممكنه بیرونت كنه، واسه كارگرا كه فرقی نكرده، اما اینكه شب عیدی بیكار شدن بدبختیه» مرد مغازهدار هنوز میگوید: «كاسبی خوابیده، شب عیدی كسی خرید نمیكنه...»
منوچهری - فریاد اضطراب
تقاطع فردوسی و منوچهری پر ازدحام است. اما ازدحام آن مثل همیشه متعلق به فروشندگان ارز نیست. كسبه پلاسكو و پاساژ كویتیها آمدهاند تا جایی كه میتوانند اموالشان را نجات دهند. اما پشت حفاظ امنیتی ماندهاند و مجوز ورود ندارند. ماموران انتظامی وعده یكشنبه را میدهند. شرط ورود، داشتن جواز كسب است. اما كسبه معترضاند، چند نفرشان توانستهاند از سد حفاظتی ماموران عبور كنند. اما موفق نشدهاند وارد مغازه شان شوند. تعدادی مرد هراسان به سمت دوستانشان میدوند: «ریخت، پلاسكو ریخت، همون دو طبقه هم ریخت» با هیجان میگویند: «وسط پاساژ فرو رفت، بیا فیلم گرفتم بیا ببین» حلقه میزنند دورش و سرشان را فرو میكنند در موبایلی كه در دستان لرزان مرد است. كسبه مستاصل و درمانده، برخی در دو روز گذشته موفق شدهاند تا محل حادثه بروند و وضعیت ملكشان را ببینند، اما بقیه به روایتها اكتفا میكنند.
چهره مرد برافروخته است، فریاد میزند: «من رو بگیرید ببرید، اصلا اعدامم كنید، همه سرمایه من داره اونجا میسوزه. بعد شما منو تهدید میكنی؟» مامور انتظامی سعی میكند به آرامی صحبت كند، اما بالاخره به فریاد متوسل میشود: «ما هم آدمیم به خدا، دهنم كف كرد چقدر بگم فردا بیایید، بفرمایید آقا» هر كس از محدوده ممنوعه بیرون میآید دنبال یك گوش شنوا میگردد: «تو همین دو روز هم اگر یكی یكی به كسبه مجوز میدادن برن اموالشونرو خارج كنن تا الان خیال كاسبای كویتیا آروم بود حداقل.»
مخبرالدوله- سرگردانی
در چهارراه مخبرالدوله التهاب كمتر است. نوارهای زرد رنگ به طرز نا مرتبی ورود افراد متفرقه را ممنوع كردهاند. ونهای نیروی انتظامی پر از ماموران آماده باش است كه در اطراف میدان پارك شدهاند. مثل همیشه صدای موتوسیكلتها موسیقی خیابان است. با این تفاوت كه هر كسی از چهار راه عبور میكند، چند لحظهای چشمانش را میدوزد به دودی كه چند صد متر آن سوتر از خرابهای بلند است. برخی میایستند به تحلیل، اما ماموران مجالشان نمیدهند: «حركت آقا، حركت كن» آینه و شمعدانها و كارتهای دعوت از پشت ویترینها با نگرانی به سرنوشت خیابان خیره شدهاند. اینجا هنوز بوی دود میدهد. هنوز تلخی در نگاه و قدمهای آدمها موج میزند. هنوز میشود شاهد اشكها بود، شاهد نگرانیها، اضطرابها. آتشنشانی كلاهش را كنارش میگذارد و روی جدول كنار ورودی مترو مینشیند تا ناهار بخورد، مردم از پشت نوارهای زرد خسته نباشید میگویند، چند پسر نوجوان با كولههای مدرسه، از پشت نوارها فریاد میزنند: «خیلی مردید همهتون، دمتون گرم.»
نظر شما