دوربینِ انحصاریِ تلویزیون مدام فقط چند بیل مکانیکی و کامیون و آبپاش را نشان می‌دهد که مشغول کارند؛ نوعی «مدیریت جهادی» جلوی دوربین. اما همین دوربین پیش از فروپاشی پلاسکو بسیار به‌ندرت سراغ بودجه و تجهیزات آتش‌نشانی، مشکلات حرفه‌ای آتش‌نشانان، زدوبندهای یک صنف برای شانه‌خالی‌کردن از هزینه‌های ایمنی و مسئولیت حاکمیتی در قبال آموزش و اعمال مقررات سفت‌وسخت ایمنی به شهروندان خود، رفته بود.

اعتماد پلاسکویی به تلویزیون و یک انحصار مخرب

سلامت نیوز: دوربینِ انحصاریِ تلویزیون مدام فقط چند بیل مکانیکی و کامیون و آبپاش را نشان می‌دهد که مشغول کارند؛ نوعی «مدیریت جهادی» جلوی دوربین. اما همین دوربین پیش از فروپاشی پلاسکو بسیار به‌ندرت سراغ بودجه و تجهیزات آتش‌نشانی، مشکلات حرفه‌ای آتش‌نشانان، زدوبندهای یک صنف برای شانه‌خالی‌کردن از هزینه‌های ایمنی و مسئولیت حاکمیتی در قبال آموزش و اعمال مقررات سفت‌وسخت ایمنی به شهروندان خود، رفته بود.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه شرق نوشت: چهار روز است شبکه خبر، ٢٤ ساعته دوربین‌های خود را روی آوار‌های پلاسکو زوم کرده و به صورت زنده در حال نشان‌دادن حادثه است، اما آنچه در عمل اتفاق افتاده، این است که دوربین‌ها هیچ چیزی را نشان نمی‌دهند؛ نه از حال‌وهوای واقعی بیمارستان‌ها خبری است، نه از درد خانواده‌های منتظر پشت حصار آواربرداری و نه از وحشت عمومی شهروندان شهری که حالا فکر می‌کنند هر نقطه‌اش، ممکن است برای خود به پلاسکویی تبدیل شود.

فروپاشی پلاسکو ناگهان و برای چند ساعت چهره‌ها را عریان کرد. مردم فهمیدند که هستند و چقدر آداب شهرنشینی در آنها رسوب کرده؛ دریافتند شهر را به چه کسانی سپرده‌اند و دیدند در روز مبادا، باید به کدام‌یک از نهادهای مسئول امید داشته باشند؛ اما چند ساعت که گذشت، به‌سرعت دوباره صورتک‌ها بر چهره‌ها زده شد و دوباره در، بر همان پاشنه سابق شروع به چرخیدن کرد.

حالا چهار روز است «مدیریت بحران» به بدترین شکل ممکن، در حال پس‌دادن درس مدیریت رسانه‌ای بحران است که تا به ‌حال میلیاردها تومان برای آن خرج شده. از وقتی که آتش‌سوزی شروع شد، خبرنگاران تعدادی از روزنامه‌ها و خبرگزاری‌ها آزادانه سر صحنه حاضر شدند و از نزدیک شاهد فروریختن پلاسکو بودند.

تا صبح جمعه هم این آزادی عمل رسانه‌ها تا حدودی جاری بود، اما از روز جمعه، با اینکه برخی خبرگزاری‌ها تلاش کردند انحصار رسانه‌ای را بشکنند، تلویزیون عملاً میدان‌دار رسانه‌ای بحران بود. نقش تلویزیون، همان نقش همیشگی و تکراری شکست‌خورده بود؛ نشان‌دادن تکه‌هایی از یک ماجرا، بدون اینکه تمام داستان تعریف شود و پاسخ‌ندادن به انبوهی از سؤالاتی که در ذهن شهروندان می‌چرخید و بی‌جواب می‌ماند.

صبح شنبه که روزنامه‌ها منتشر شدند، حرف‌های متفاوت هم شنیده شد. شنبه بعد از فروپاشی پلاسکو معلوم شد هنوز روزنامه‌ها زنده‌اند و می‌توانند در جامعه کارکرد خود را داشته باشند. گزارش‌های توصیفی زیادی در روزنامه‌ها منتشر شد و یادداشت‌ها و مصاحبه‌هایی که می‌گفتند چرا بحران پلاسکو پیش آمد، مسئولان چه کسی هستند و مردم چرا مانع کار بودند. شهروندان می‌توانستند با خواندن روزنامه‌ها تا حد زیادی بفهمند در پلاسکو چه اتفاقی افتاده بوده و تصویری جامع از آن داشته باشند. اما هم‌زمان، از همان صبح شنبه، ورود هر خبرنگاری به جز خبرنگاران تلویزیون و یکی دو رسانه تحت کنترل، به محل آواربرداری پلاسکو که دورش هم حصار آبیرنگی کشیده بودند ممنوع شد.

به‌جای اینکه در کنار تل آوار برای همه خبرنگاران چادری برپا شود و هر چند ساعت یک‌بار مسئولی به درون چادر برود و به سؤالات نمایندگان مردم پاسخ دهد، خبرنگاران از صحنه اخراج شدند و انحصار به دست رسانه‌ای افتاد که نه‌تنها به انحصاری‌بودن عادت کرده، بلکه عاشق انحصار شده و تصور می‌کند همه حرف‌هایش را همه مردم دربست باور می‌کنند. به‌این‌ترتیب، مدیریت رسانه‌ای بحران به کنترل رسانه‌ای و نادیده‌گرفتن جنبه‌های مختلف ماجرا تبدیل شد و اعتماد به رسانه اصلی مدیریت بحران که تلویزیون بود، از دست رفت و مثل خود پلاسکو فروریخت.

تمام مسئولان بحران که با تلویزیون مصاحبه می‌کردند، می‌گفتند مردم اخبار موثق را فقط از تلویزیون پیگیری کنند و به شبکه‌های اجتماعی اعتنایی نکنند؛ غافل از اینکه نیاز، راه ارضای خود را پیدا می‌کند و نیاز به اطلاعات، یکی از مهم‌ترین نیازهای زندگی امروزی مردم ماست؛ نیازی که نه مدیران و مسئولان بحران به آن پاسخ دادند و نه تلویزیون. دوربین رسانه بحران مدام فقط چند بیل مکانیکی و کامیون و آب‌پاش را نشان می‌دهد که مشغول کارند؛ نوعی «مدیریت جهادی» جلوی دوربین. اما همین دوربین پیش از فروپاشی پلاسکو بسیار به‌ندرت سراغ بودجه و تجهیزات آتش‌نشانی، مشکلات حرفه‌ای آتش‌نشانان، زدوبندهای یک صنف برای شانه‌خالی‌کردن از هزینه‌های ایمنی و مسئولیت حاکمیتی در قبال آموزش و اعمال مقررات سفت‌وسخت ایمنی به شهروندان خود، رفته بود.

همین تناقض بیش‌از‌پیش اعتماد به تلویزیون را زدوده و بسیاری را به شبکه‌های اجتماعی سوق داده است؛ شبکه‌هایی که پیچیدگی‌ها و التهاب‌های داخلی خود را دارند و اصلا برای مدیریت حرفه‌ای بحران مناسب نیستند؛ بنابراین در عمل، مدیران و مسئولان بحران به جای برقراری امنیت عمومی یا دست‌کم برقراری آرامش روانی شهروندان، با محدودیت و یکسویگی رسانه‌ای که خود به وجود آورده‌اند، اسباب ناامنی عمومی را فراهم کرده‌اند و تلاش می‌کنند هر منتقدی را نیز با انگ «سیاسی‌کار» کنار بزنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha