خیابان جمهوری، پیر و خسته در مركز تهران نفس می‌كشد، به جز چند تابلوی بزرگ كه برندهای چینی را روی سردر ورودی فروشگاه‌ها و نمایندگی‌های‌شان تبلیغ می‌كنند، همه‌چیز لبریز از گرد زمان است. ساختمان‌های فرسوده و قدیمی به طرز نامنظمی در نمای اصلی خیابان جلوه می‌فروشند.

راسته‌ فرسوده‌ها

سلامت نیوز: خیابان جمهوری، پیر و خسته در مركز تهران نفس می‌كشد، به جز چند تابلوی بزرگ كه برندهای چینی را روی سردر ورودی فروشگاه‌ها و نمایندگی‌های‌شان تبلیغ می‌كنند، همه‌چیز لبریز از گرد زمان است. ساختمان‌های فرسوده و قدیمی به طرز نامنظمی در نمای اصلی خیابان جلوه می‌فروشند.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد نوشت: خیابان جمهوری، اصول و استانداردهای خود را دارد. حافظه تاریخی این خیابان را اگر ورق بزنیم، به وقایع و خاطرات بسیاری می‌رسیم. این روزها اما این خیابان پر از خاطره‌ای دود آلود است. خاطره‌ای كه دیگر نیست. جای خالی پلاسكو چند روزی روی دل این خیابان مانده، دودش هنوز كه هنوز است بلند است؛ دودی كه به چشم خیلی‌ها رفته و همچنان خیال فرونشستن ندارد. اما این نخستین تجربه آتش‌سوزی در این خیابان نیست. تاریخ این خیابان خاطره آتش‌سوزی سینما جمهوری را در خود دارد، كه هنوز هم كه هنوز است سرپا نشده؛ خاطره آتش‌سوزی در یكی از ساختمان‌های قدیمی و تلخی مرگ دو كارگر زن كه خود را از پنجره كارگاهی كه راهی به بیرون نداشت، به پایین پرتاب كردند و آتش‌سوزی بامدادی مهر ماه سال گذشته ساختمان آلومینیوم كه به دلیل اینكه در ساعات غیر اداری اتفاق افتاده بود تلفات جانی به دنبال نداشت. بعد از هركدام از این حوادث هشدارهایی داده شد، برخی مورد عتاب قرار گرفتند و برخی مورد سرزنش. برخی مقصر شناخته شدند و برخی سرمایه و جان‌شان را از دست دادند. اما اتفاقی نیفتاد تا آتش‌سوزی بعدی. حالا هم بعد از حادثه پلاسكو همان اتفاقات تكرار می‌شود، اما در سطحی گسترده‌تر، وسیع‌تر، دردناك‌تر و پرهزینه‌تر. فارغ از موضوع ایثار ارزشمند آتش‌نشان‌ها در فاجعه پلاسكو، این حادثه چندی تبدیل به تبی تند می‌شود و بعد باز گرد فراموشی رویش می‌نشیند. با وجود وسعت خسارات وارد شده در حادثه پلاسكو، ساختمان‌های این خیابان با همان سیاق سابق به زندگی روزمره‌شان ادامه می‌دهند. گویی جایی برای عبرت گرفتن نیست.


اندر احوالات همزاد پلاسكو؛ اینجا ساعت‌ها همه از كار افتاده‌اند
در فاصله‌ای نزدیك از منطقه ممنوعه مخروبه‌های پلاسكو، قلب ساختمان دیگری از نگرانی به تپش افتاده. ساختمان آلومینیوم دوسال از پلاسكو جوان‌تر است، حالا یار قدیمی‌اش تبدیل به تلی خاك شده و او هم دل پردردی دارد از بی‌توجهی‌ها. تنش زخمی آتش‌سوزی یك سال پیش است و سیاهی بر پیشانی‌اش نشسته، اما هنوز با همان شیشه‌های زنگار گرفته و خاكی در خیابان پیر جمهوری، خودنمایی می‌كند. طبقه اول غرق سكوت است. فنس فلزی بخش روباز ساختمان را از گزند زباله‌ها در امان داشته، اما برگ‌های زرد و زباله‌ها با تجمع روی فنس مانع دید درست طبقات بالایی هستند. آلومینیوم بورس ساعت است. ساعت‌های به روز، با برقی خیره‌كننده در ویترین‌ها خودنمایی می‌كنند، اما گویی ساختمان سال‌هاست به خواب رفته. آلومینیوم هم بعد از انقلاب جزو اموال بنیاد مستضعفان شد. و همچنان مالكیت بنا متعلق به بنیاد است. اما كسبه دل پر دردی از مالك و شورای مدیران ساختمان دارند.


مقابل در ورودی مردی جلوی كسانی كه قصد ورود به ساختمان را دارند، می‌گیرد: «كجا می‌خواید برید؟» گاهی نام مقصد را می‌شنود و گاهی هم جواب دیگری می‌شنود: «باید به شما توضیح بدم؟» با دلخوری می‌گوید: «نه؛ ما اینجاییم كه مردم رو راهنمایی كنیم» اما سكنات و لحن صحبتش شبیه راهنماها نیست. مراجعین آلومینیوم جلوی در آسانسور مجتمع تجمع كرده‌اند، ظرفیت آسانسور به اندازه ظرفیت مراجعین روزانه نیست، چند نفر با هم درگیری لفظی پیدا كرده‌اند. یكی از كسبه می‌گوید: «اینجا یكی از قدیمی‌ترین ساختمون‌های بلند مرتبه است كه آسانسور داره، اما شما باور می‌كنید اگر من بگم این آسانسورهایی كه می‌بینید فقط اتاقشون نو شده؟ و همون آسانسورها هستند؟» حرف‌های مرد شاید در ابتدا غیر قابل باور باشد، اما دیدن آسانسور خسته‌ای كه به زحمت مراجعین را جابه‌جا می‌كند، باورش را آسان می‌كند.


یكی از كسبه در مورد تجهیزات ایمنی ساختمان می‌گوید: «كسبه كه به تنهایی نمی‌توانند هر كدام جداگانه در این زمینه اقدام كنند، باید مدیریت فكری برای سیستم اطفای حریق مركزی بكند. سنسورهای دود فقط در راهروها وجود دارد، واحدها هیچ كدام سنسور ندارند، اگر یك واحد آتش بگیرد تا دود به سنسورها برسد معلوم نیست چه اتفاقی بیفتد. پله‌های فرار آنقدر فرسوده‌اند كه در شرایط عادی هم می‌توانند خطرناك باشند، چه رسد به مواقع بحرانی كه همه می‌خواهند شتابزده از ساختمان خارج شوند. بعد از حادثه پلاسكو دیروز آمدند كپسول‌های آتش‌نشانی راهروها را شارژ كردند، واحدها هم هركسی كه مایل بوده برای خودش كپسول آتش‌نشانی تهیه كرده. خیلی از واحدها كپسول ندارند.» مرد قرقره دیواری فرسوده و بلا استفاده‌ای را كه در زمان ساخت بنا در دیوارهای راه پله‌ها تعبیه شده نشان می‌دهد، خاك گرفته و از بین رفته، سال‌هاست بی‌استفاده در دل دیوار مانده.


كسبه از بنیاد و وضعیت رسیدگی به ساختمان هم دل پری دارند: «مالك بنا بنیاد است، اما هیچ رسیدگی به وضعیت بنا ندارد، امنیت جانی ما یك موضوع است، امنیت مالی یك موضوع، امنیت اخلاقی هم در این ساختمان نیست. چند ماه پیش یك خانمی را در راه پله‌های اینجا خفت كردند. هیچ‌كس پاسخگو نیست. همین آقایانی كه دم در جلوی مردم را می‌گیرند، دلال‌هایی هستند كه كسبه از دست‌شان آسایش ندارند، از بعضی از فروشنده‌ها پول می‌گیرند و برای‌شان مشتری می‌فرستند. چند بار به شورا و مدیریت اعتراض كرده‌ایم اما ترتیب اثر ندادند. اگر ما بخواهیم تغییری در محل كسب‌مان بدهیم سریع اقدام می‌كنند تا مبلغی را از ما دریافت كنند، اما از دریافتی‌های سالانه هیچ هزینه‌ای برای بهبود وضعیت ساختمان نمی‌كنند.» از شرایط بهداشتی ساختمان هم گله‌مندند: «انتهای هر راهرو یك سرویس بهداشتی هست، همه دفترها از این سرویس با شرایط بسیار بد استفاده می‌كنند. سیستم فاضلاب مشكل دارد. سیستم لوله كشی آب ساختمان فرسوده است، واحدهای اداری لوله‌كشی آب ندارند و فقط سرویس بهداشتی انتهای راهرو لوله كشی آب دارد. اگر اتفاقی در یكی از واحد‌ها بیفتد، نه آبی هست و نه كپسول آتش‌نشانی؛ مطمئنا فاجعه اتفاق می‌افتد.»


اما علاوه بر كسبه و اهالی ساختمان، عابران خیابان هم امنیت جانی ندارند: «چند بار در توفان‌ها و بادهای شدید، شیشه‌های نمای ساختمان و واحدهای طبقات بالا از جا كنده شدند و روی سر عابران افتادند. اما باز هیچ اتفاقی نیفتاد.» یكی از كسبه بعد از حادثه پلاسكو سرمایه‌اش را بیمه كرده اما اعتقاد چندانی به حمایت‌های بیمه ندارد، می‌گوید: «الان نگاه نكنید بعد از ماجرای پلاسكو شركت‌های بیمه اینقدر مانور می‌دهند و رایگان در تلویزیون تبلیغ می‌كنند. ما در صنعت بیمه هم مشكل زیاد داریم. من همیشه معتقدم ٥٠ درصد سرمایه‌ات را بیمه كن كه اگر اتفاقی افتاد ٥٠ -٥٠ ضرر كنی. كارشناس بیمه وقتی می‌خواهد فرم بیمه برای من پر كند خیلی سریع نظر می‌دهد، اما وقتی من به هر دلیل متضرر می‌شوم و بیمه باید خسارت آن را بدهد، هزار جور تبصره دارند برای اینكه من را سر بدوانند. در كشورهای دیگر این‌طور نیست. با خیال آسوده اموال و حتی مسوولیت فرد بیمه می‌شود و به موقع هم هزینه خسارت‌های وارد شده را از بیمه دریافت می‌كند. البته بخشی از این موضوع به نا‌آگاهی مردم از قوانین بیمه هم بر می‌گردد. اما بیمه‌ها هم راه فرار زیادی دارند.»


ما همه مدفون می‌شویم
علاء‌الدین بنای چندان سالخورده‌ای نیست، اما خشت اولش را گویی كج گذاشته‌اند، از هر گوشه‌اش كه نگاه می‌كنی به هیچ نقطه‌ای از نظم و اصول نمی‌رسی. ورودی مجتمع در قرق دلال‌هاست، اینجا آخرین مدل‌های گوشی‌های موبایل در مغازه‌های ٢-٣ متری به فروش می‌رسد. علاء‌الدین حدود ١١٠٠ واحد تجاری دارد، اما هیچ كدام از این واحدها امنیت ندارند. به لحاظ بصری هم این ساختمان ناهنجار است. تمام تاسیسات و سیم‌كشی برق و گاز و آب و فاضلاب از لابلای سقف كاذب نیم‌بندی كه شاهد همهمه معاملات چند میلیونی است، دیده می‌شود.


به گفته كسبه سال گذشته یك سیستم اطفای حریق نصب كرده‌اند اما: «اینجا تمام مغازه‌ها لوازم الكترونیك دارند، اما شما نگاه كنید برای مغازه‌ها و راهرو سیستم اطفای حریقی نصب كردن كه اگر جایی آتش بگیره به‌طور خودكار آب می‌پاشه، هیچ كس به این فكر نكرده كه آتش برق و لوازم برقی با آب نباید خاموش بشه؟ تو كل این پاساژ یك كپسول آتش‌نشانی پیدا نمی‌شه، یك قرقره دیواری دم در گذاشتن كه حتی برای طبقه اول هم كافی نیست.» یكی دیگر از كسبه هم وارد بحث می‌شود «اینجا ملك شخصی محسوب میشه، مالك فقط اجاره می‌گیره، من برای یك مغازه ٤ متری در طبقه اول ماهی ٧ میلیون پرداخت می‌كنم، مغازه‌های طبقه همكف گران‌ترن، شما حساب كن ببین كل اجاره‌های یك سال چقدر میشه و ظاهر ساختمون رو هم ببین، چقدر از این پول خرج این ساختمان شده؟ اعتراض هم كه نمی‌تونیم بكنیم.» به سمت آسانسور شیشه‌ای و كوچكی می‌رود كه چند مرد به صورت فشرده در آن ایستاده‌اند: «پارسال این آسانسور سقوط كرد، تازه ما متوجه شدیم زیر چاله موتوره نه فنر، این خیلی خطرناكه، این هم وضع پله‌های برقی و پله‌های فرار ساختمون» روی دیوار قدم به قدم علامت «سیگار كشیدن ممنوع» نصب شده، اما بعضی بی‌توجه به هشدار، در مقابل ورودی مغازه‌های‌شان مشغول به هوا فرستادن دود سیگارند، یكی از كسبه سیستم آب‌پاش را كه از میان سقف كاذب به طرز نا‌مرتبی بیرون آمده نشان می‌دهد: «این سیستم اطفای حریق مغازه منه كه حدود سه میلیارد سرمایه توشه، اصلا معلوم نیست درست كار می‌كنه یا نه؟» چند روزی است كه با عبرت از ماجرای پلاسكو سرمایه‌اش را بیمه كرده، اما معتقد است این كار‌ها فایده‌ای ندارد، چون: «اگر اینجا اتفاقی بیفته ما همه‌مون دفن می‌شیم، اینجا راه فرار نداره كه بخوایم خودمونو نجات بدیم.» راهروها باریك و انباشته از كارتن‌های زرد رنگ چینی، صندوق‌های بزرگ پر از گوشی و تجهیزات جانبی آن، راه را برای عابران پر‌حوصله هم می‌بندند چه رسد به كسی كه ملتهب از یك حادثه بخواهد خود را به مامنی برساند. پله‌های فرار تنگ و باریك و پر از بوی تعفن و دود سیگارند.


پلاسكو با فروریختنش قلب بسیاری از مردم را به درد آورد. حادثه‌ای تراژیك و تلخ كه سرنوشت قربانیان آن همچنان نامشخص است. اما گویی قرار نیست در كنار دردی كه همه تجربه كردند، عبرتی هم باشد و راهكاری برای پیشگیری از چنین فجایع تلخی.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha