دود، بوی آهن گداخته، پارچه و پلاستیک سوخته، این طرف؛ گونی‌های آبی رنگ، نوارهای زرد اخطار، بهت و نگرانی مردم، فریاد مأموران سبزپوش نیروی انتظامی که با تندی می‌گویند؛ عکس نگیرید، بدبختی مردم عکس گرفتن ندارد. این صحنه آشنای این روزهای اطراف پلاسکوست، همان ساختمانی که چند روز پیش کمر خم کرد. اما انگار فقط این ساختمان نبود که کمرش شکست، مردم تهران هم انگار قامتشان خم شده، زیربار این همه خبر بد، نگرانی، غم و ترس از آینده...

چه کنیم با غم اجتماعی بعد از پلاسکو؟

سلامت نیوز:  دود، بوی آهن گداخته، پارچه و پلاستیک سوخته، این طرف؛ گونی‌های آبی رنگ، نوارهای زرد اخطار، بهت و نگرانی مردم، فریاد مأموران سبزپوش نیروی انتظامی که با تندی می‌گویند؛ عکس نگیرید، بدبختی مردم عکس گرفتن ندارد. این صحنه آشنای این روزهای اطراف پلاسکوست، همان ساختمانی که چند روز پیش کمر خم کرد. اما انگار فقط این ساختمان نبود که کمرش شکست، مردم تهران هم انگار قامتشان خم شده، زیربار این همه خبر بد، نگرانی، غم و ترس از آینده...

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه ایران نوشت: دختر جوان روی پله‌های بانک رفته تا بلکه از لابه لای گونی‌های آبی رنگ، آوار ساختمان و رفت و آمدها را ببیند؛ چشمانش پر از اشک است. به پسر جوانی که کنارش ایستاده می‌گوید: «وای از این همه خبر بد، خسته شدم بس که دائم سرم توی موبایلم است، همه‌اش منتظر خبرم. یک خبر خوب هم نمی‌آید؛ همه‌اش خبرهای بد. یعنی حادثه بعدی چه زمانی اتفاق می‌افتد؟» پسر جوان بلند قامت است، با این همه چند بار روی نوک انگشتانش بلند می‌شود و سرک می‌کشد: «گفته‌اند ساختمان‌های اطراف بازار هم خطرناک‌اند، زلزله بیاید دیگر واویلا است. فکر کنم تهران تبدیل به قبر بزرگی شود.»
بیشتر خیابان‌های منتهی به پلاسکو را بسته‌اند، اما هر جا که راه باز است مردم را می‌بینی. مرد جوانی موبایلش را بیرون می‌کشد سعی می‌کند از درز گونی‌هاعکس بگیرد. فریاد مأمور نیروی انتظامی متوقفش می‌کند: «عکس نگیر، بدبختی مردم عکس گرفتن ندارد!» پسر زود گوشی‌اش را در جیبش فرو می‌کند. 35 ساله است: «به خدا من هم نگرانم. این همه راه آمدم اینجا که خودم از نزدیک همه چیز را ببینم، حادثه سعادت آباد را هم از نزدیک دیدم وحشتناک بود. خیلی نگرانم؛ خانه‌ام توی یکی از کوچه‌های منطقه 4 تهران است، حوالی هنگام. چند برج کنار خانه ما ساخته‌اند، ممکن است این بلا سر ما هم بیاید.»
 کسبه کوچه برلن و خیابان‌های اطراف هم حال و روز بهتری ندارند. بیشترشان شوکه و ناراحتند. زن جوانی که در کوچه برلن لباس فروشی دارد کنار همکارش ایستاده: «مشتری نداریم، برایمان مهم نیست، همین جوری آمدیم سر کار. مگر می‌شود کار هم کرد از شدت نگرانی! همه‌اش منتظر خبرهای بد هستیم.» با بقیه کسبه هم حرف می‌زنم، وای که چقدر سؤال‌ها و جواب‌ها شبیه هم است.
پسر جوان توی سرش می‌کوبد؛ آکواریوم فروشی داشته اطراف پلاسکو: «بدبخت شدیم، همین.» خیلی‌ها سر تکان می‌دهند، مردها بیشترشان سیگار دود می‌کنند با چهره‌های گرفته و پر استرس. مرد مسن سری تکان می‌دهد: «این نه نخستین ساختمان تهران است، نه آخرین بهتان قول می‌دهم.» زن میانسالی جوابش را می‌دهد: «کمی هم امیدوار باشیم، من دیروز برای آتش‌نشانها، نون پنیر سبزی آوردم. دیگر نباید این همه فکر بد کنیم.» نخستین جمله مثبتی است که می‌شنوم.
 حوادث بد چند سال اخیر را مرور می‌کنم؛ ساختمان سعادت آباد، 8 سال قبل. تیرماه سال ٨٧. ساختمان هفت‌طبقه‌ فروریخت ١٧ کارگر زیر آوار ماندند، 29 دی ماه سال 92 وای که چه همزمانی دردناکی، 30 دی ماه پلاسکو کمرش شکست. دو زن در حادثه حریق ساختمان پنج طبقه تجاری - اداری خیابان جمهوری نبش ابوریحان جان دادند.
چند سؤال مشترک در بین این همه صورت بهت‌زده و نگران مدام تکرار می‌شود: «یعنی تا کی باید منتظر خبرهای بد باشیم؟» برای ساختمان‌های در خطر، مسئولان چه فکری می‌کنند؟ حادثه بعدی کی اتفاق می‌افتد؟ این سؤالات مدام در ذهن من می‌چرخد. این همه دل نگرانی چه تبعاتی برای جامعه دارد؟ چه تأثیری بر ذهن و روان آدمها می‌گذارد؟ آیا این حادثه تروما یا غم اجتماعی نیست؟ آسیب روحی که فراتر از تاب‌آوری بدن ماست و آرام، خزنده و بیش از بیماری‌هایی مثل سرطان سلامتی‌مان را به خطر می‌اندازد. کارشناسان می‌گویند در ایران هیچ‌گاه برای هیچ غم اجتماعی فکری نمی‌شود و این دردها مدام در حافظه تاریخی‌مان جمع می‌شوند و بی‌آنکه بدانیم، ناخودآگاه مثل خوره پنهان‌ترین لایه‌های روح جمعی را می‌خورند.
دکتر مجید صفاری نیا، روانشناس اجتماعی در گفت‌و‌گو با ما ازهمین دل نگرانی‌های مردم می‌گوید: «می‌توان از حادثه پلاسکو به‌عنوان ترومای اجتماعی نام برد، یعنی حادثه‌ای که در آن باورهای اجتماعی مردم بهم می‌خورد. آسیبی که دائم به ذهن همه، این سؤال را می‌آورد که نفر یا نفرات بعدی در خطر چه کسانی هستند؟ حوادثی شبیه این باعث اضطراب عمومی می‌شود و مردم را علاقه‌مند به پیگیری حوادث منفی می‌کند؛ اینکه رویدادهای منفی بعدی کدامند؟ یعنی گوش به زنگی نسبت به اخبار منفی. چون حوادث، اخبار وهشدارهای منفی به خاصیت زنده ماندن و حفظ جان، ارتباط دارد.» او معتقد است این گوش به زنگی نسبت به حوادث منفی، تبعات روانی و اجتماعی عمیقی دارد، بویژه در جامعه‌ای که اساساً حادثه خیز است.
 به گفته این روانشناس اجتماعی، در کشورمان تنبلی اجتماعی وجود دارد که ماحصل عملکرد دستگاه‌های مختلف است، این تنبلی اجتماعی به اهمال کاری اجتماعی منجر می‌شود و همه اینها مردم را دچار تراژدی و غم اجتماعی می‌کند؛ تراژدی‌هایی از جنس حادثه پلاسکو، قطار تهران- مشهد، حادثه سعادت آباد و حتی تصادفهای جاده‌ای.
 صفاری‌نیا نگرانی مردم نسبت به وقوع اتفاقات بعدی راعادی می‌داند: «در تهران بویژه در منطقه یک و 4 نواحی را می‌شناسم که در یک کوچه چهار متری و در کنار ساختمانهای قدیمی چند برج ساخته‌اند و در این مناطق فقط یک ایستگاه آتش‌نشانی وجود دارد. مردم همه این نکات را می‌دانند و این نگرانی‌ها بر سلامت روانشان تأثیر می‌گذارد. همواره بعد از این حوادث، احساس ناامنی اجتماعی و به تبع آن ناامنی شهری و افسردگی ایجاد می‌شود و تا حدودی به کاهش انسجام و اعتماد اجتماعی دامن می زند. اگر فکر جدی برای این حوادث نکنیم، در آینده با تراژدی‌های بزرگ اجتماعی روبه رو خواهیم شد.» او حادثه پلاسکو را اهمال کاری اجتماعی می‌داند که در آن مسئولان نهادهای مختلف، مالکان و شهرداری تهران نقش داشته‌اند.
یعقوب موسوی، جامعه‌شناس شهری هم در گفت‌و‌گو با ما می‌گوید: «پیامدهای اجتماعی چنین حوادثی به‌دلیل توده‌ای بودن اطلاعات و شبکه‌های اطلاع‌رسانی تولید مخاطرات انسانی و دردمندی اجتماعی کرده و پیامدهایش هم باعث شده تهران طی چند روز اخیر قفل شود و کارایی‌اش پایین بیاید. بحثی که گیدنز هم به آن اشاره دارد و از آن به‌عنوان «ناامنی هستی شناسانه» نام می‌برد و برای جوامعی رخ می‌دهد که در معرض مدرن شدن هستند. برخی از این ویژگی‌ها تا حد زیادی عادی و نشان‌دهنده مسئولیت انسانی افراد جامعه است و نشان نگرانی مردم درقبال مرگ و مصیبت اجتماعی. این خوب است که مردم ما بی‌تفاوت نیستند و همه نگرانند تا بفهمند بر سر قربانیان حادثه و شهدای آتش‌نشان چه آمده. از سوی دیگر نگرانی و اضطراب شهری مردم هم قابل درک است؛ اینکه چقدر زندگی در تهران امنیت دارد؟ حوادث این گونه دوباره به شهروندان یادآوری می‌کند، زندگی در این شهر چه هزینه‌هایی دارد، هرچند تجربه هم تولید و برای فردای بهتر درس آموزی می‌کند.»
 او هشدار می‌دهد شرایطی شبیه این ساختمان را ملک‌های بازار تهران، ورزشگاه آزادی، برخی سینماها و مدارس کشور دارند که ممکن است موجب قربانی شدن هزاران نفر شود و همه این‌ها به ما یادآوری می‌کند که شهرهای ما نیازمند اصلاح فیزیکی است.
مردم دور تا دور گونی‌های آبی رنگ و نوارهای خطر زرد می‌چرخند، آسمان هنوز دود آلود است، زنی از در ایستگاه مترو سعدی بیرون می‌آید، نگاهش به دودی است که در آسمان حلقه زده، داد می‌زند بیایید این را خاموش کنید! مأموران نیروی انتظامی می‌گویند، زودتر به راه رفتن ادامه دهد. وسط ایستگاه ایستاده‌ام، به فریادهایش گوش می‌دهم «راه را نبندید!» این صدا مرا به خودم می‌آورد. زندگی شهری همچنان در جریان است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha