كاركنان راهداری رودهن صبح روز جمعه پیكر بی‌جان همكار و رفیق‌شان را در جاده مبارك‌آباد پیدا كردند.

بهمن‌ جان امدادگر جاده‌ها را گرفت

سلامت نیوز: كاركنان راهداری رودهن صبح روز جمعه پیكر بی‌جان همكار و رفیق‌شان را در جاده مبارك‌آباد پیدا كردند.

به گزارش سلامت نیوز، روزنامه اعتماد نوشت: محمدعلی طلوعی، رییس بخش راهداری پردیس و بومهن بود. مردی حدودا ٤٥ ساله كه به گفته رفیق و همكارش بهنام افشار تا بازنشستگی‌اش ٥ سال بیشتر نمانده بود. او پنجشنبه شب گذشته وقتی برای باز كردن راه‌ها به جاده مبارك‌آباد رفت، گرفتار بهمن شد و جان باخت. بهنام افشار و محمدعلی طلوعی ٤ سال تمام در ماموریت‌های مختلف در شرایط سخت جاده‌ای به مردم كمك كردند. بهنام می‌گوید: «آقاطلوعی بود، من بودم و یك ماشین رونیز.» حالا بهنام مانده و خاطرات دونفره‌ای كه رهایش نمی‌كنند.

بهنام، محمدعلی طلوعی را «آقاطلوعی» صدا می‌كند. پشت تلفن اشك می‌ریزد و وقتی آخرین لحظه‌هایش با محمد طلوعی را به یاد می‌آورد سكوتش طولانی‌تر می‌شود. می‌گوید: «ساعت ٣ ظهر روز قبل از حادثه ماشین رونیز راهداری را برداشتیم تا برای كمك به مردم جاده را باز كنیم. از راهداری بومهن به سمت تونل مشاء رفتیم. برف و كولاك بیداد می‌كرد و چشم چشم را نمی‌دید. یك راهدار دیگر همراه ما آمد و ماشین نمك‌پاش هم پشت‌مان بود. میان راه آقاطلوعی از ماشین پیاده می‌شد و ماشین نمك پاش را هدایت می‌كرد تا از كدام سمت روی برف‌ها نمك بریزد و جاده زودتر باز شود. كم‌كم ماشین‌ها جابه‌جا شدند و جاده باز شد. بعد از آن از راهداری مركز خبر دادند جاده تونل امامزاده هاشم هم بسته شده. همین كه رسیدیم آقا طلوعی پیاده شد و شروع كرد به هدایت ماشین‌ها.»


بهنام افشار آخرین دیدارهایش با آقا ملكی را به یاد می‌آورد. دوباره سكوتش طولانی می‌شود و صدای هق‌هق‌هایش از پشت تلفن می‌آید. می‌گوید: «با هم نزدیك جاده مبارك‌آباد رسیدیم. گفت گوشی‌اش را با خودم ببرم داخل راهداری مبارك‌آباد تا شارژ‍‍ كنم و در این فاصله جلوی بخاری گرم شوم. من گوشی‌ام را به او دادم تا اگر اتفاقی افتاد با آن تماس بگیرد. نیم ساعت بعد هرچه با آقاطلوعی تماس گرفتم گوشی را جواب نداد. یكی از بچه‌ها كه برای راهداری ناهار می‌آورد، گفت آقا طلوعی را در راه دیده كه گوشی را داخل ماشین گذاشته و خودش بیرون ایستاده و مشغول هدایت كردن ماشین‌هاست. گفت دیگر با او تماس نگیرم. ساعت ٥ بعدازظهر لودر راهداری را برداشتم تا با آن برای باز كردن جاده مبارك‌آباد به آقا طلوعی كمك كنم. ترافیك سنگین بود. مردم در جاده مانده بودند و ماشین‌ها از جای‌شان تكان نمی‌خوردند. هرچه گشتم آقا طلوعی را پیدا نكردم. ماشین اداره را هم جایی ندیدم. هیچ كسی از او خبری نداشت. هر چه با موبایل و بیسیم به ایستگاه‌ها پیغام دادیم كه كسی او را دیده یا نه خبری نشد. دنبالش راه افتادیم توی جاده. ساعت یازده شب بود. جاده‌ها تاریك و سرما و برف اجازه نمی‌داد جایی را بینیم. هر چه می‌گشتیم به جایی نمی‌رسیدیم.

عملیات را متوقف كردیم تا فردا صبح كه هوا روشن شد دنبالش بگردیم. فردا صبح گرگ و میش كه شد رفتیم دنبالش. ماشین‌های هلال‌احمر همراه‌مان بودند. آنقدر برف و كولاك زیاد بود كه حتی ١٠ سانتی‌متر جلوترمان را هم نمی‌دیدیم. میان راه رونیز راهداری كه آقا طلوعی در آن بود را دیدم كه توی دره افتاده بود، دره شیب زیادی نداشت. در ماشین را باز كردم كسی داخل ماشین نبود. ترمزدستی كشیده شده ماشین را كه دیدم خیالم راحت شد و با خودم گفتم آقا طلوعی از ماشین بیرون رفت. اما شیشه جلوی ماشین شكسته بود. شیب دره را بالا رفتم و به جاده رسیدم. عابری كنار جاده ایستاده بود و منتظر ماشین بود و كمی آن طرف‌تر تكه‌های لباس نارنجی رنگی دیدم كه زیر برف مانده بود. جلو رفتم و برف‌ها را كنار زدم. دیدم آقا طلوعی است. جرات نداشتم برف‌های روی صورتش را كنار بزنم. آقا طلوعی زیر بهمن دفن شده بود. همكارهایم از راه رسیدند و...» صدای سوگواری عزادارانی كه در مجلس تشییع جنازه محمدعلی طلوعی حضور دارند از پشت تلفن می‌آید. بهنام نفس عمیق می‌كشد و می‌گوید: «آقا طلوعی ٤ تا بچه داشت. دوتا دختر و دوتا پسر. یك دخترش را عروس كرده بود و بقیه توی خانه كنارش بودند. آقا طلوعی اسمش رییس بود اما همیشه در عملیات‌های سخت خودش پیشقدم می‌شد تا كسی آسیب نبیند.» خانواده محمدعلی طلوعی پیكر او را برای دفن به شهر زادگاهش بابل بردند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha