این گوشه از شهر آنقدر به ستوه آمده که به راحتی از مرگ آنهایی سخن می‌گویند که به آخر خط رسیده‌اند و به جای زندگی سالم، کارتن‌خوابی را پیشه کرده‌اند.

چینی ها معتادانشان را به دریا ریختند!

سلامت نیوز:این گوشه از شهر آنقدر به ستوه آمده که به راحتی از مرگ آنهایی سخن می‌گویند که به آخر خط رسیده‌اند و به جای زندگی سالم، کارتن‌خوابی را پیشه کرده‌اند.

به گزارش سلامت نیوز،روزنامه آفتاب یزد می نویسد: از در که بیرونش می‌کنی از پنجره وارد می شود، پنجره را که ببندی دیوار مغزت را سوراخ می‌کند و دوباره به دنبال جایی است برای خودش. اعتیاد بیش از آن که وابستگی جسمی داشته باشد وابستگی روحی و روانی دارد. دولت تدبیر و امید که آمد بیشتر در مورد این بیماری حرف زدند و این بیماری از بایکوت خبری چندین و چند ساله خارج شد. می‌گویند نباید گرفتارش شد چرا که اگر کسی در دامش اسیر شود به این راحتی‌ها نمی‌تواند از بندش خلاص شود. 


دولت‌ها هم تلاش بسیاری برای رهایی شهر از وجود افیون کردند، اما نشد که بشود. حالا معتادان متجاهر جولان می‌دهند در خیابان‌های کلانشهرها به ویژه خیابان‌های پایین شهر پایتخت. کافی است چند خیابان از میدان بهارستان پایین‌تر بروی، وجودشان را حس می‌کنی و در میدان محمدیه و خیابان خیام گاه می‌بینی که علنا کنار خیابان مواد مصرف می‌کنند. پلیس که می‌آید، با کمر‌های خمیده و چشم‌هایی خمار، تلو تلو خوران دنبال سوراخی می‌گردند برای پنهان شدن. دولت سعی می‌کند با اجتماعی کردن رویکرد مبارزه با موادمخدر، آن را به میان مردم برده، مشارکت آنها را جلب کند. اما مردم در مورد این معضل بزرگ که همچون ماری هزار سر روی کشور چمبره زده چه می‌گویند؟


**دخترم در امان نیست


زنی دارد از خیابان رد می‌شود دست دخترش را گرفته. از قد کوتاه، مانتوی سورمه‌ای با یقه رنگی و مقنعه صورتی کمرنگ معلوم است که دبستانی است. یک معتاد نشسته گوشه‌ای از کوچه و پایپ به دست گرفته‌، زن ناخودآگاه دخترش را به خودش می‌چسباند و شروع می‌کند زیر لب به غرولند کردن. آنقدر عصبانی است که با دیدنم خودش شروع می‌کند به حرف زدن و می‌گوید: «جرات ندارم دخترم را همین دو قدم تنها بگذارم. یعنی اگر یک روز نباشم، نمی‌گذارم از خانه بیرون بیاید حتی برای رفتن به مدرسه. نمی‌دانم چرا دولت اینها را جمع نمی‌کند؟»
می‌پرسم: «جمع‌شان کند چه کار کند؟» می‌گوید: «به من چه این همه پول مملکت را می‌گذارند برای مبارزه با موادمخدر. خب بدهند به آنهایی که درسش را خوانده‌اند. آنها بهشان می‌گویند که چه کار کنند.»


**من دزد نیستم


سراغ مرد معتاد می‌روم. پایپش پر است از دود. می‌پرسم: «چرا مواد می‌زنی؟» می‌گوید: «هر وقت از دیوارتان بالا رفتم مچم را بگیر. مال پدرت را که نمی‌کشم.» می‌پرسم: «تا حالا نشده که بخواهی ترک کنی؟» می‌گوید: «چرا. ۵-۶ باری ترک کردم. آخر وقتی ترک می‌کنی و دوباره شروع می‌کنی حالش بیشتر است.» می‌پرسم: «نه برای حال بیشتر. برای زندگی سالم.» می‌گوید: «برای چه باید ترک کنم؟ من اینطوری راحتم، شما اونطوری. فرقش چیست؟ هیچ فرقی بین من و شما نیست. فقط شما کار داری و پول من در خیابان می‌خوابم و پول ندارم. گاهی اوقات باری، چیزی این طرف و آن طرف می‌کنیم و مغازه‌دارها یک پولی می‌دهند که می‌شود پول مواد و غذایم را دربیارم. گاهی هم آشغال‌گردی می‌کنم. من از آن معتادهای دزد نیستم. اما دیدم کسانی که برای موادشون هر کاری می‌کنند.» می‌گویم:‌«شاید به زودی مثل آنها شوی.» می‌خندد و می‌گوید: «نه همه چیز دست خود آدم است. فقط این لعنتی (به پایپش اشاره می‌کند) خیلی راحت از آدم نمی‌کند و زود نمی‌شود از شرش راحت شد.»

**معتادان متجاهر باید بمیرند؟

سوار تاکسی می‌شوم. تاکسی از کنار متروی مولوی رد می‌شود. یکی از متجاهران روی سکوی مترو نشسته، چرت می‌زند. راننده تاکسی شروع می‌کند به فحش دادن و می‌گوید: «ببین. آخر این دلسوزی دارد؟ هی می‌گویند اینها بیمارند اینها بیمارند. کجا بیمارند؟ کی قرار است خوب شوند؟ همیشه باید بیمار بمانند؟»
مسافری که جلو نشسته‌، می‌گوید: «آقا! اینها بقیه را هم خراب می‌کنند. این چه زندگی‌ای ‌است که می‌کنند؟ فقط زندگی دیگران را به گند می‌کشند. کسی جرات ندارد از کنارشان رد شود که. می‌گویند این شیشه را که می‌کشند حالی‌شان نیست چه کار می‌کنند. ممکن است یک نفر را بکشند. آن لحظه که نشئه‌ هستند نمی‌فهمند که چکار می‌کنند.»


راننده تاکسی رشته کلام را از او می‌گیرد و می‌گوید: «نمی‌دانم دولت چرا کاری نمی‌کند؟» می‌پرسم: «چکار کنند؟» می‌گوید: «این همه کمپ دارند ببرندشان آنجا و ترکشان دهند.» می‌گویم: «تا خودشان نخواهند که ترک نمی‌کنند. دوباره برمی‌گردند و شروع می‌کنند به کشیدن موادمخدر.» مسافری که جلو نشسته، سریع جواب می‌دهد: «خب مثل چین، همه‌شان را بریزند در دریا. شما یادتان نمی‌آید، جوانید. می‌گفتند دولت چین همه معتادها را سوار کشتی کرده و ریخته وسط دریا. آنها هم غرق شدند و مردند. اینطوری کشورشان را از دست اینها نجات داده‌اند.»


می‌گویم: «این که قتل است.» دختری که کنارم نشسته می‌گوید: «من دانشجوی علوم اجتماعی هستم.» کتاب قطور علوم اجتماعی را از کیفش در می‌آورد و دوباره در کیفش می‌گذارد تا مطمئن شوم صادق است. اسمش را هم روی آن نوشته. نرگس، می‌گوید: «به نظرم اول باید دولت باید خودش توزیع موادمخدر را در دست بگیرد و یک مهلت دو - سه ماهه به معتادان بدهد که ترک کنند. اگر بعد از این مدت ترک نکردند در موادمخدرشان سمی، چیزی بریزند تا آنها بمیرند.»
این گوشه از شهر آنقدر به ستوه آمده که به راحتی از مرگ آنهایی سخن می‌گویند که به آخر خط رسیده‌اند و به جای زندگی سالم، کارتن‌خوابی را پیشه کرده‌اند.

**همه ارکان پای کار بیایند

دکتر نعمت‌اله بابایی دکترای پزشکی – اجتماعی است و در عرصه پیشگیری از اعتیاد در حوزه رسانه، محیط کار و اجتماع فعالیت می‌کند. او در مورد رفتار با معتادان به آفتاب می‌گوید: «تجربه کشورهای موفق دیگر در این زمینه نشان می‌دهد که برخلاف آنچه که می‌گویند معتادان باید در اردوگاه نگهداری شوند، یا کشته شوند، آنها را باید در مراکز کاهش آسیب نگهداری کرد.»
وی با اشاره به این که مراکز باید پیشرفته و چند تخصصی باشند، می‌افزاید: «این مراکز باید کارآفرین و مهارت افزا باشد و معتادان از نظر جسمی، روانی و اجتماعی تحت نظر قرار گرفته و بازپروری شوند.»
اما گاهی بازپروری آنها به راحتی انجام نمی‌شود زیرا آنها نمی‌خواهند یا نمی‌توانند از موادمخدر بگذرند، دکتر بابایی در این مورد تاکید می‌کند: «آنهایی که نمی‌خواهند بازپروری بشوند باید در رسته کاهش آسیب‌ها قرار گیرند. یعنی موادمخدرشان به مرور کاهش یابد و به عنوان مثال اگر کسی هروئین مصرف می‌کند آن را به مصرف قرص‌های متادون تبدیل کنند.»
وی با اشاره به این که در شهر تهران پیشنهاد خوبی را ارائه کردیم ولی اجرایی نشد، می‌گوید: «برای آن که شاهد معتادان به ویژه متجاهرین نباشیم پیشنهادی که شهرداری اعلام کرده بود را مورد بررسی قرار دادیم. در این پیشنهاد شهرداری می‌خواست یک ساختمان بزرگ سه طبقه چند منظوره بسازد، اما ما اعلام کردیم به دلیل آن که احتمال قتل یا خودکشی وجود دارد، بهتر است ساختمان یک طبقه باشد و دوربین‌های مداربسته هم داشته باشد. اما بنا به دلایلی این پروژه متوقف شد و نظرات تخصصی خاصی که وجود داشت، اعمال نشد.»


به گفته دکتر بابایی، برای مقابله با معتادان، باید سیستم پایش چند محوره وجود داشته باشد که وزارت بهداشت، وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، شهرداری و NGOها، بهزیستی و حتی قوه‌قضائیه با هم همکاری کنند تا تصمیم‌گیری به راحتی صورت گیرد و به صورت فرابخشی اداره شود. معتادان هم در عین بازپروری جذب کانون‌هایی شوند تا مهارت‌آموزی کنند.
وی با اشاره به این که هر گامی که در این راستا برداشته می‌شود بسیار مهم و حیاتی است، می‌افزاید: «البته نباید طوری عمل شود که همه برای رسیدن به مهارت و شغل به این کانون‌ها پا بگذارند بلکه باید شغل های محدود و خاصی در اختیار معتادان در حال بازپروری و یا بهبودیافته قرار گیرد.»
دکتر بابایی با اشاره به معتادان متجاهر تاکید می‌کند: «در مورد معتادان متجاهر اما این برنامه‌ریزی بسیار سخت و دشوار می‌شود. برای آنها باید شهرداری و دولت با هم همکاری کنند و دو گروه اجرا و پایش را همزمان با هم به کار بگیرند تا بتوانند آنها را ترغیب به ترک یا کاهش آسیب کنند. مراکز خاص و NGOها وارد این حیطه نمی‌شود زیرا صلاح نمی‌دانند با متجاهرینی که تمایل یا امکان ترک ندارند، روبرو شوند. اکثر این متجاهرین به دلیل شکست‌های احساسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی به این درد مبتلا شده‌اند. بنابراین بیگاری کشیدن یا طرح کشتن آنها اصلا منطقی و انسانی نیست و مهم‌تر آن که از نظر شرعی هم چنین ایده‌هایی مردود است.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha