سلامت نیوز-* یاسر جلالی :تجربه مغتنم مشاركت مردم در اداره شهرها كه از طریق اجرای قانون شوراهای شهر و روستا در دهه ٧٠ به دست آمد، تجربهای تلخ و شیرین است؛ اما در سالهای اخیر و بویژه تجربه ادوار مختلف شورای شهر تهران گاه با خاطراتی تلخ و فرصتسوزیها و ناامیدیهایی نیز همراه شده است.
به گزارش سلامت نیوز، شهروند نوشت: از سویههای مختلف این تجربه كه بگذریم، یك جنبه از آن در این سالها بسیار چشمگیر است؛ یعنی هجوم اقشار مختلف و متفاوت مردم برای عضویت در شورای شهر. این مسأله باعث شده سیاستمداران و نخبگان نسبت به غیرتخصصیشدن عضویت در این شورا اعتراض كنند. آنها استدلال میكنند كه مدیریت شهرهای كنونی با وجود انواع مسائل و مشكلات، نیازمند تخصصهای متعدد و پیچیده است؛ نمیتوان اداره شهر را به ورزشكاران و هنرمندان و.... سپرد. بنابراین آنها در پاسخ به این سوال كه «چه كسانی باید شهرها را اداره كنند؟» طبیعتا استدلال میكنند كه باید به متخصصان رجوع كرد و اداره شهرها را به طیف وسیعی از آنها شامل شهرسازان، مهندسان، اقتصاددانان، جامعهشناسان و غیره سپرد.
این گزاره در ظاهر منطقی است اما همه حقیقت را بیان نمیكند,١- باید دانست كه ما در عالم مثال زندگی نمیكنیم. وقتی صحبت از متخصصان و گروههای تخصصی مثل وكلا، پزشكان، مهندسان، اقتصاددانان و جامعهشناسان میكنیم درواقع از اجتماعات و گروههایی سخن میگوییم كه گروههای واقعی هستند و میتوان آنها را در جامعه مشاهده كرد. این اجتماعات دارای ویژگیهای مثبت و نیز منفی هستند؛ مثلا نمیتوان غافل شد از شرایط حاكم بر اجتماع پزشكان، وكلا، شهرسازان و غیره. اینگونه نیست كه اجتماع پزشكان صرفا متأثر از هنجارها و رفتارهای علمی و تخصصی باشد. اكثر ایرانیان تجربههای مختلفی از برخورد با این گروه دارند و اگر نارضایتی از رفتارهای آنها مشاهده میشود (مثل نادیده گرفتن بیمار و اقتدار افراطی دانش پزشكی) نباید همه آن را به پای رفتارهای شخصی یك متخصص نوشت بلكه باید حتما از شرایط و هنجارها و باورهای جمعی این گروه سخن گفت. متخصصان در اجتماعاتی زندگی میكنند كه این رفتارها و باورها در آن تقویت شده و به آنها منتقل میشود. این مسأله در مورد صنفهای تخصصی دیگر نیز صادق است اما سطوح و نوع آن متفاوت است. كافی است به تجربه روزمره خود در برخورد با آنها مراجعه كنیم و ببینیم كه در ورای تخصصهای حرفهای (و حتما بسیار مفید) انبوه رفتارها و عرفهایی نهفته است كه گاه ما را آزار میدهد. پس وقتی صحبت از متخصصان میشود، باید بلافاصله این نكته را گوشزد كرد كه منظور متخصصان حال حاضر جامعه ایرانی است كه به هیچ وجه خارج از چارچوب كلی جامعه نیستند و بحرانهای گریبانگیر اقشار و گروههای مختلف این جامعه، حتما به آنها هم تسری دارد. سپردن شهرها به متخصصان حرفهای مزایای زیادی دارد اما اگر به صورت افراطی و اغراقشده فقط به این عامل توجه كنیم، آنگاه این نگرانی حاصل میشود كه متخصصان ناكارآمد شهرها را اداره كنند؛ متخصصانی كه تعداد آنها كم هم نیست.
كافی است، دقت كنیم كه گروههای تخصصی اكنون (بویژه در دانشگاهها) با بحرانهایی مثل انواع لابیها، مافیاهای قدرت، فردگرایی، همبستگی اندك، بحران عملكرد و... روبهرو هستند (از فساد و تقلب علمی اگر چشمپوشی كنیم). گاه حتی یك گروه علمی در یك دانشكده امكان توافق بر سر موضوعات را ندارند و ریشه این مسأله نه اختلافات علمی بلكه خلقیاتی است كه در طول تاریخ از سوی نخبگان این سرزمین نقد شده است: اقتدارگرایی، فردگرایی و غیره. ٢- مسأله دیگر آنكه آیا در تجربه واقعی، شهرها و كشورهای جهان اداره امور را به متخصصان میسپارند؟ آیا اعضای شورای شهر متخصصان حرفهای دارای مدرك دكترا هستند؟ تجربه نشان داده كه حتی روسایجمهوری كشورهای صنعتی نیز اكثرا دارای مدرك كارشناسی بودهاند.
اوباما یك متخصص دانشگاهی نبود و ریگان در اصل هنرپیشه بود! اما (اگر از محتوای سیاستهای آنها در گذریم) چگونه این دو نفر از تأثیرگذارترین مدیران جامعه خود شدند؟ ظاهرا استدلال و نیز جو حاكم این روزهای جامعه ما در تخصصیشدن افراطی، با تجربه جهان تطبیق ندارد. «اداره امور» نیازمند تخصص دانشگاهی آن هم در درجه اعلای آن یعنی مدرك دكترا نیست. این مسأله به معنای عدم نیاز به متخصصان نیست بلكه باید جای صحیح افراد را مشخص كرد. نماینده مجلس و شورای شهر و حتی رئیسجمهوری میتواند دكتر باشد اما چیزی بیش از آن نیاز است. این افراد نیازمند تجربه كافی در زمینه مدیریت و تصمیمگیری و سیاستگذاری در سطوح مختلف هستند. تجربه علمی را میتوان با بهرهگیری از متخصصان و مشاوران به استخدام درآورد اما تجربه مدیریتی را نمیتوان.
وظیفه اصلی ادارهكنندگان امور تصمیمگیری است نه مطالعه و پژوهش علمی. در نتیجه اداره امور نیازمند تخصص حرفهای دانشگاهی نیست اما حتما ادارهكنندگان باید از علم و تخصص روز بهره بگیرند و در این شكی نیست. ٣- نكته مهم دیگری كه بخصوص در انتخابات شوراهای شهر فراموش میكنیم آن است كه اداره امور با افراد نیست كه اگر تخصص داشته باشند، مسأله حل شود. اداره امور در همه جای دنیا با احزاب، تشكیلات سیاسی و اگر هیچ كدام از اینها نبودند با گروههای سیاسی است. اگر یك كاندیدای شورای شهر یا مجلس یا حتی ریاستجمهوری وعده داد كه بعد از انتخابشدن به شما حقوق مادامالعمر میدهد و آن را اجرا نكرد، چه كاری از دست ما ساخته است؟ تجربه جهان اینجا میگوید كه به جای توجه به وعدههای انتخاباتی، به ویژگیهای حزبی كاندیداها توجه كنید. احزاب مثل یك برند بزرگ نگران وضعیت خود در طولانیمدت هستند و معمولا كمتر وعدههای عجیب و غیر عملی میدهند. اما در وضعیت كنونی كه احزاب رسمی كمتر فعالیت میكنند و جبههها و جناحهای زودبازده و موقت فعال هستند، ناچاریم كه ویژگیهای فردی و حزبی را همزمان مدنظر قرار دهیم؛ یعنی افرادی را برگزینیم كه اولا وفادار به حزب مورد علاقه ما بوده و مهمتر از آن، آنقدر به اخلاق مقید باشند كه اگر به هر دلیلی از چارچوب حزبی خارج شدند، حداقل از اصول خارج نشوند.
*پژوهشگر علوم اجتماعی
نظر شما