چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۶ - ۱۶:۵۷

سرایدار جوان که در پی مشاجره بر سر بستن یک پیچ، تعمیرکار آسانسور را به قتل رسانده بود در حضور بازپرس دادسرای جنایی تهران جزئیات حادثه را تشریح کرد.

قتل به خاطر یک «پیچ»!

سلامت نیوز: سرایدار جوان که در پی مشاجره بر سر بستن یک پیچ، تعمیرکار آسانسور را به قتل رسانده بود در حضور بازپرس دادسرای جنایی تهران جزئیات حادثه را تشریح کرد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه «ایران»، این جنایت ساعت چهار و نیم بعدازظهر ۲۸ اسفند ۹۵ زمانی رخ داد که مرد جوان تعمیرکار برای بررسی وضعیت آسانسور وارد ساختمان شده بود. اما ناگهان میان او و سرایدار بر سر بستن یک پیچ مشاجره تندی در گرفت و نصاب آسانسور با ضربه‌های مهلک از پا درآمد و دو روز پس از انتقال به بیمارستان جان سپرد.

ساسان - متهم به قتل - که در این درگیری مجروح شده بود، پس از بهبودی تحت بازجویی قرار گرفت.

چرا تعمیرکار آسانسور را کشتی؟

باور کنید اصلاً نمی‌خواستم چنین اتفاقی بیفتد. آنقدر این حادثه ناگهانی بود که نمی‌دانم قتل را با چاقو انجام داده‌ام یا با شیشه‌های شکسته.

اختلافتان بر سر چه بود؟

از صبح آسانسور خراب بود و او برای تعمیر به ساختمان آمده بود. کارش تا ساعت ۴ بعدازظهر طول کشید اما تمام نشده بود. باید یک پیچ را می‌بست تا آسانسور قابل استفاده باشد. به امیر - مقتول - گفتم پیچ را ببندد جون آسانسور روشن بود و بچه‌های ساکنان در ساختمان بودند و هرلحظه احتمال داشت اتفاقی بیفتد، اما به حرف‌هایم توجه نکرد.

همان موقع درگیر شدید؟

نه، به او گفتم که «چای می‌آورم، تو آسانسور را درست کن» اما او توجه نکرد. سر همین مسأله با هم دعوایمان شد ولی همسایه‌ها میانجیگری کردند و ماجرا تمام شد. من هم به اتاق سرایداری‌ام رفتم، لحظاتی نگذشته بود که شیشه اتاق شکست و خرده شیشه‌ها روی من و زن و بچه‌ام ریخت. فهمیدم که امیر به انتقام دعوای چند دقیقه قبل شیشه را شکسته است. دوباره دعوایمان شد و امیر به سمت در خروجی ساختمان رفت که با هم درگیر شدیم. چاقویی که به مرد نصاب داده بودم تا پیچ را ببندد هنوز دستش بود، او را هل دادم که ناگهان چاقو وارد رانش شد.

پشیمان هستی؟

به خدا لحظه‌ای آرامش ندارم. یک انسان جانش را از دست داده و عاملش من هستم. باور کنید اصلاً نمی‌خواستم و فکر نمی‌کردم چنین اتفاقی برای امیر رخ دهد. ولی افسوس که همه‌چیز در یک لحظه عصبانیت رخ داد. حالا او مرده و من هم با سرنوشتی مبهم و خانواده‌ای پریشان، پشت میله‌های زندان هستم. هر شب کابوس می‌بینم و ...

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha