سلامت نیوز: مدیریت بحران هم در مرحله نظری و هم در تحقق اجتماعی و ملی با مشکلات و معضلات بزرگی روبهرو است. از کمبود امکانات و کمکهای ارسالی از سوی نهادهای دستاندرکار نظیر بهداشت و درمان، نهادهای مالی و ارگانهای تهیهکننده امکانات لازم گرفته تا ساختارهای موجود درگیر در مقوله بحران مانند هلالاحمر و نیروهای نظامی که در این مواقع وظیفه امدادرسانی و کمک به حادثه دیدهها را ایفا میکنند و نیز کمیتههای مستقل و موثر در وضعیت بحران دارای وظایف خاص خود هستند.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه جهان صنعت نوشت: سیلی که سیستان را در هم نوردید! همین بهمنماه سال گذشته بود که سیل آمد! پس از سالها، تعجب اولین حسی بود که به سیستانیها دست داده بود. گویا آسمان آشتی کرده بود. باران اما نامهربانی کرد. به قول جمله قصار حضرت رسولاکرم(ص)، حولینا لا علینا نکرد و سیل جاری شد. سیستانیها به تاثیر از این سیل و بخشی از هرمزگان و کرمان و فارس نیز با بحران پیش آمده روبهرو شدند. آنها هیچ آمادگی و آشنایی در نحوه مدیریت و چگونگی استقبال از باران نداشتند و خسارتهای مالی زیادی دیدند. باران اگرچه دشتهای سالها تشنه مانده را آبیاری کرد و با وجود خرابیهای متعدد اما تعدادی از مردم را نیز شاد کرد اما بلای جان شد و نبود مدیریت دقیق و مناسب برای حضور باران شدید، خسارتهای قابل توجهی به این مردم شریف و آن بخش نجیب کشور وارد کرد. قریب به 149 شهر و روستا بحران را حس کردند و خسارت دیدند. همان روزها بود که نماینده سیستان و بلوچستان در مجلس شورای اسلامی، امداد و خدماترسانی به مردم سیلزده سیستان و بلوچستان را کافی ندانست و در گفتوگو با رسانهها تلاش و رسیدگیها را نامناسب و ناکافی دانسته بود. وقتی بخشی از فقیرترین مردم کشور در استان سیستان و بلوچستان هستند، باید دانست که روستاهای سیلزدهاش با چه بحران مضاعف دیگری دست به گریبان هستند؛ بحرانهایی که به جرات میتوان گفت با مدیریت درست و بهینه بحران قابل پیشگیری و حل شدن هستند.
مدتی گذشت. این بار خراسان دچار زلزله شد؛ دیوارهایی که لرزیدند، سقفهایی که ترک خوردند و خانههایی که فروریختند. حتی روستاهایی که شدت تخریبشان باعث شد دیگر شبیه روستا نباشند. اینگونه بود که وقتی خراسان شمالی لرزید تازه بسیاری متوجه شدند این استان مرکز زلزلهنگاری ندارد. 10 سال از استان شدنش میگذرد و در راستای توجه علمی و حتی رعایت شاخصههای بحران و کنترل آن، حتی مرکزی برای ثبت و پیشبینیهای احتمالی نیز در آن وجود نداشته است. این به این معناست که استانی زلزلهخیز که از ابتدای سال 96 قریب به 330 زلزله و پسلرزه در آن به ثبت رسیده، فاقد ابتداییترین امکانات برای مدیریت بحرانی است که بخواهد از پس زلزله برآید. تصویر شب اول بروز زلزله و مردم نگران که برای ایمنی از جانشان به مکانهای باز رفتند و شب را گذراندند، دقیقا نشان از نبود مدیریت بحران و عدم شناخت درست و مناسب مردم از زمینههای بروز بحران و تجربه شرایط خاص است. با این حال بحران درست یک قدمی آنها بود. اگرچه روستاها نتوانستند مصون بمانند اما فعلا خطر از بیخ گوش خراسانیها گذشته و هیچ تضمینی مبنی بر ایمنی کامل نیست. باز هم نیاز به برنامهریزی و تضمین به منظور کنترل جامعه در مواقع بروز حواث از طریق مدیریت بحران درست و بهینه وجود دارد و باز خبری از اقدامات درست و آیندهنگری در این خصوص دیده و شنیده نمیشود.
اما حادثه بعدی که بلافاصله پس از خراسان رخ داد، این بار آذربایجان بود که جانش به خطر افتاد؛ سیلی که رفت و 44 کشته و 20 مفقود بر جا گذاشت تا در اولین روزها از فصل بهار داغی بر دل مردم این دیار بگذارد. عجبشیر، مرند، آذرشهر و... تعداد مفقودیها قابل توجه، میزان و آمار خسارات وارده وحشتناک، امنیت از سیل، بسیار پایین و از همه مهمتر امدادرسانی و توجه به مناطق سیلزده هم چندان مناسب نبود.
امدادرسانیها تنها بخشی از معضل موجود بودند. راهها و راهداری در بدترین وضعیت ممکن بوده و هست. پلهای خرابشده و تغییر مسیر دوربرگردان نشاندهنده همین وضعیت بود. عملکرد نامناسب وزارت راه صدای نماینده استان مجاور را نیز درآورد. کسانی که در راهها مانده بودند و شاهدان عینی شرایط سیل بودند، میگویند همه عوامل طبیعی به همان اندازه که دست به دست هم دادند تا استان را بحرانی و غمزده کنند، همه محرومیتها و نداریهای استان نیز باعث شد ضربه عمیقتر اثر کند. از عدم وجود سادهترین برنامه زمانبندی و اقدامی درست در مدیریت و کنترل آبهای جاری و رونده سطحی، در سطح شهری مانند تبریز یا مرند گرفته تا توقف عملیات اجرایی ساخت سدها تا بیتوجهی مقامات مسوولی که چندین ساعت بعد از اطلاعرسانی درخصوص بروز بحران قصد عزیمت به مناطق آسیبدیده را کردند همه و همه باعث شد یاد و خاطره تلخی از بروز این فاجعه در اذهان مردم آذربایجان و ایران باقی بماند.
اما واقعیتها هرچه باشند یعنی از هر نوع و جنس، در یک مجموعه عظیم وقتی مورد تحلیل و بررسی قرار میگیرند، یک معنا بیشتر ندارند. مدیریت بحران و کیفیت این مدیریت در کشور چه شرایطی دارد؟ آیا میتوان به مدیریت بحرانهای فعلی که در کشور رخ نمودهاند نمره مطلوب داد؟ به عنوان نمونه نحوه مدیریت بحران در سیل تابستان 94 تهران که بسیار مورد انتقاد بود. در صورت تداوم یا بروز بحرانهای خاص طبیعی، میتوان امید به مدیریت صحیح آنها داشت؟ آیا مدیریت بحران طرحی جامع است یا متشکل از ابزاری در راستای تجمیع قدرتهای اجرایی در زمان بروز بحرانهای طبیعی و ساخته دست بشر است؟
مدیریت بحران چیست
مدیریت بحران هم در مرحله نظری و هم در تحقق اجتماعی و ملی با مشکلات و معضلات بزرگی روبهرو است. از کمبود امکانات و کمکهای ارسالی از سوی نهادهای دستاندرکار نظیر بهداشت و درمان، نهادهای مالی و ارگانهای تهیهکننده امکانات لازم گرفته تا ساختارهای موجود درگیر در مقوله بحران مانند هلالاحمر و نیروهای نظامی که در این مواقع وظیفه امدادرسانی و کمک به حادثه دیدهها را ایفا میکنند و نیز کمیتههای مستقل و موثر در وضعیت بحران دارای وظایف خاص خود هستند. در چنین شرایطی اگرچه میتوان تعریفی ساختگی از مفهوم مدیریت بحران ارائه داد، اما به هیچ عنوان نمیتوان ساختاری درست و مدون از کیفیت اجرایی این مدیریت مثال زد و الگویی رسم کرد.
در وهله اول، میزان امکانات و دوراندیشیها به منظور تامین ملزومات در مدیریت صحیح بحرانها و در وهله دوم میزان اشراف بر وضعیت و ساختارهای مدیریتی در فرآیندهای بحرانی مبتنی بر اصل هماهنگی در میان نهادها و دستاندرکاران موثر در حل بحرانها را دربرمیگیرد.
دردناکترین نمونه در نبود دوراندیشی و تامین ملزومات، نمونه فقدان ابزارها و تجهیزات لازم در سازمان آتشنشانی شهر تهران بود که در حادثه پلاسکو نمود عینی پیدا کرد. این حادثه با وجود فقدان مدیریت صحیح بحران در ساختار اولیه، از سویی دیگر نمونهای نامناسب و قابل بحث از اشتباهاتی بود که نشان داد مقوله مدیریت بحران تا چه میزان اهمیت دارد و تا حد تاسفباری شهری مانند تهران فاقد انگارههای اجرایی و زمینههای تحقق الگوی صحیح شهری در راستای کنترلهای درست در مدیریت بحران است. مدیریت بحرانی که از قضا آموزش نیروهای بحراندیده و متاثر از فاجعه نیز به عنوان جزیی از مهمترین اصول به الزام میبایست مورد توجه قرار گیرد. در صورتی که بخش قابل توجهی از جمعیت در وضعیت بحرانی ما، یعنی جمعیت مناطقی که در کمربند زلزله قرار دارند و مستعد متحمل شدن ضایعات و خسارت جبرانناپذیر هستند، یا مردمانی که به دلیل نبود سیستمهای لازم و درست، دچار سیل و خرابی حاصل از آن میشوند و از همه مهمتر و شایعتر وجود ریزگردها و آلودگی هوا در استانهای متاثر از این شرایط بحرانی،همگی نشاندهنده نبود شرایط تعادل در مدیریت بحران کشور است. این وضعیت درست در شرایطی بروز یافته که براساس آن میتوان فصل جدیدی را در ساختار مدیریت بحران کشور رقم زد.
اگرچه تعریف جامعی از مدیریت بحران در ساختارهای اجتماعی و مردمنهاد ما وجود دارد، اما به هیچ عنوان مدیریت بحران فعلی که در واقع عبارت است از مهمترین عامل هماهنگ و خطمشی تعیینکننده در بحرانهای طبیعی و ساخته دست بشر، فاقد کاراییهای لازم است. در بطن این تعریف، نقش مردمی نیز عامل مفقوده مدیریت بحران ماست که آموزش و تعامل مردمی با ساختارهای مدیریت بحران فصل کمرنگی را در گسترش این معضل ایجاد کرده است.
تمایلهای بیمنطق اجتماع در عدم توجه به مسایل امنیتی ساختمانها، عدم توجه به قوانین و مقررات وضع شده از سوی دستگاههای اجرایی در وضعیتهای مختلف، نبود حس و انگیزه رشد همهجانبه کشور در حوزه شهری و طبیعی کلیتی از نبود انگیزههای عمومی در راستای تحقق مطلوب مدیریت بحران در مواقع بحرانی است. برای نمونه کافی است تمایل و اصرار مردمی برای ساخت نامناسب و بیکیفیت مسکن در شهرها با علم به وجود خطر زلزله، بیتوجهی به طبیعت و استفاده ناصحیح و ظلم به آن را مورد توجه قرار دهیم. از ایجاد آتش در طبیعت گرفته تا استفاده ناصحیح از آب و سفرههای زیرزمینی که برای مثال میتوان به بحران کمآبی فعلی درکشور اشاره کرد. اینها تنها نمونههایی از عدم تحقق و علم به مدیریت ذاتی بحران در میان مردم هستند.
تهران نمونه نا کارآمد در مدیریت بحران
اگر یک شهر را به عنوان مدلی پایلوت شده از مدیریت بحران در نظر بگیریم، تهران مثالی درست است. شهری با جمعیت بالای پذیرش شده به عنوان پایتخت که از یک سو بحث مدیریت بحران در هنگام وقوع زلزلههای احتمالی و نیز شهری بحرانزده در تخریب محیطزیست را در خود دارد و از سوی دیگر معضلاتی که برخی از آنها ساخته شرایط خود تهرانیهاست را با خود به همرا دارد. مانند آلودگی هوا که به عنوان یک خطر همیشه در کمین میتواند صدمات زیادی را متحمل جامعه کند. از طرفی دیگر موقعیت جغرافیایی این شهر طوری است که تجربه سیل را نیز در کارنامه خود دارد. اگرچه از سال 1366 که فاجعه سیل تهران و تخریب بخشهای مهمی از شمال شهر و نیز جان باختن بیش از 300 نفر هنوز در کارنامه مدیریت بحران این شهر بزرگ به چشم میخورد، اما تهرانیها به کرات شاهد بروز حوادثی بودهاند که به سبب آن بخشهای مهمی از زندگی شهری آنها با اختلال روبهرو شده و همچنین در مواقعی نظیر باد و طوفان خسارت جبراننشدنی را به شهروندان این شهر کرده است.
از این رو به همان اندازه که این شهر در ساختار اجتماعی کشور مهم است، به همان اندازه نیز توجه به مدیریت بحران و کیفیت اجرایی این مدیریت نمود عینی و ضروری پیدا میکند. حال این سوال پیش میآید که شرایط کلانشهری مانند تهران آیا با ساختارهای نوین مدیریت شهری، تطابق و همخوانی دارد که در صورت بروز حادثه بتوان امید به کنترل و مدیریت صحیح بحران داشت یا خیر؟
به هیچ عنوان نه سعی بر آن است که تهران را شهر مخوفی جلوه داد و نه بنا بر آن است که سیستم مدیریت بحران و ساختارهای سیاسی یا اجتماعی متولی آن را ضعیف و فاقد کارایی جلوه داد. هدف از طرح این مقوله آسیبشناسی بحران در شهری مانند تهران، در میان سایر شهرهای بزرگ است. از این رو دقیقا نتیجهای که حاصل میشود توجه به آسیبهایی است که معالاسف بدتر از هر معضل دیگری، شهری مانند تهران را به جدیترین شکل ممکن مورد تهدید قرارداده و میدهد.
کابوس زلزله دارند و تن به ساخت ساختمانهای قوی نمیدهند
عدم تطابق زندگی شهری در تهران با کیفیتها و تنوع هر معضل و مشکلی که در ساختار بحران قابل تعریف باشد، مهمترین بحران موجود در ساختار مدنی تهران است و عدم تطبیق و تمایل مردمی در راستای ساخت شهری به منظور زیستی سالم معضلی صدچندان بزرگتر از این بحران است. بیهیچ تردیدی آموزشهای سطحی و ساده متولیان امر درخصوص آمادهسازی مردم در برابر زلزله یا سایر آموزشهای دیگر نه تنها تایید بر بحرانی بودن ساختار شهری تهران است، بلکه مهر تاییدی بر عدم وجود ابزارها و مکانیسمهای لازم در راه کاهش تلفات و خسارتهای احتمالی در زمان وقوع حوادث و بحرانهای شهری است. برای مثال تهرانیها کابوس زلزله دارند، اما به هیچ عنوان تن به ساخت و سازهای قوی و مناسب ساختمانی نمیدهند. بساز بفروشهای تهرانی به هزار فریب و نیرنگ از زیر قانون ساخت و ساز استاندارد شانه خالی میکنند، اما کسی به شدیدترین وضع ممکن آنها را مجازات نمیکند. برخی از مناطق تهران روی گسلهای نامطمئن و رونده قرار دارد. از قضا ساخت و ساز حساس همچنان روی آن گسلها اتفاق میافتد. نمونه بارز آن ساخت برج میلاد در کنار یکی از پنج گسل اصلی و بزرگ است. همچنین بیش از۴۰ گسل متوسط و خرد تنها در محدوده شهر تهران شناسایی شده است. آن هم گسلهایی با قابلیت لرزش که خود نشاندهنده عمق سهلانگاری عمومی و مدیریتی در این راستاست.
یا برای مثال ترس از بروز آتشفشان یا تحرکات زیرزمینی در منطقه دماوند استان تهران که از قضا هنوز شایعههای افزایش حرارت آب چشمههای زیرزمینی این منطقه یا افزایش خروج گازهای زیرزمینی، نه تنها هیچ اقدام یا توجهی را از سوی مردم و مدیران مدیریت بحران به همراه نداشته، بلکه در کمال تاسف ساخت و سازهای ویلایی و باغی همان روند دیوانهوار خود را در مناطق کوهپایهای دماوند ادامه میدهد. در سالهای 1353 و 1354 شرکت فرانسوی آتِک به عنوان کنسرسیومی مطالعاتی در تهران، مشغول مطالعه ساخت مترو در تهران بود که با بررسیها و مطالعات به عمل آمده، وجود چاههای خانگی و فاضلابهای کارگاهی را مهمترین عامل تلفات شهری در موقع بروز زلزله در تهران عنوان کرده بود. مشکل و معضلی که هماکنون نیز با وجود طرح کانالکشی فاضلاب شهری و خانگی در تهران همچنان به قوت خود باقی است و اتفاقی در راستای کاهش خطرات احتمالی آن جز طرح مذکور صورت نگرفته و نمیگیرد.
یکی از ملاکهای توسعهمحور و امیدبخش در زندگی شهری توجه و رغبت به اصولی است که میل ایجاد آیندهای زیبا و اثربخش را در عملکرد انسانهای معاصر الزامآور جلوه دهد. تلاش برای زندگی ایمن در حال و تلاشی بیشتر و مضاعف در راستای امنیت و آرامش بیشتر آیندگان در تقابل با هم، از مهمترین ملاکهای تلاش برای مدیریت بحرانهای موجود باید باشد. اینکه انسان در این طبیعت خشمگین همواره در معرض تهدید است برکسی پوشیده نیست. اما این نکته که تلاش و برنامهریزی صحیح در راستای کاهش حداکثری ضررها و خسارات را الگوی خود قرار دهیم، میتواند فصل مهمی از زندگی ما در راستای کاهش ضرر از بحرانها و بلایا باشد. براساس چنین مفاهیم و الگوهایی است که ضرورت ایجاد بسترهای مناسب و اقدامات بهینه به منظور کاهش ضرب آهنگهای بحرانها میتوانند کمخطرتر جلوه کنند. برای مثال شهری مانند تهران به همان اندازه که بیم بحران را دارد، به همان اندازه نیز پتانسیلهای بسیار قوی در راستای کنترل لطمات بروز حوادث طبیعی را در خود داشته و دارد، فقط کافی است به آنها توجه شود، امری که هیچ وقت تحقق نیافته. وقت آن است که مدیریت بحران به عنوان ضرورتی مدنی در راستای تعالی زندگی شهری و روستایی ایرانیان قرار بگیرد تا این ضرورت در صورت تحقق، تعریفکننده و جهتدهنده به اقدامات مدیریتی بحران در سطوح کلان باشد. مدیریتی که امروز به دلیل نداشتن الگوهای درست مدنی و مردمی و نیز فقدان عمل و کنش درست و صحیح در این راستا خود به بحرانی خاص بدل شده است.
نظر شما