سلامت نیوز: آمدن طرح تحول سلامت و توزیع دفترچههای بیمه سلامت ایرانیان، بسیاری از بیماران را به ادامه درمان خود امیدوار کرد و آنها را در جاده سلامت قرار داد و آنانی که از حق شهروندی سلامت برخوردار نبودند را به حقوق خودشان رساند.
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه آفتاب یزد نوشت: شاید بتوان دولت یازدهم را تنها دولتی دانست که به مهندسی سلامت اعتقاد راسخ داشته و وزیر این وزارتخانه را هم فردی غیرسیاسی انتخاب کردند تا به دور از هیاهوهای سیاسی کار خود را ادامه داده و خانههای بهداشتی که در بیشتر شهرها بلااستفاده و مخروبه شده بود را دوباره راهاندازی کند و پزشک روستا و متخصصان را در شهرستانها ماندگار کند. بر آن شدیم که با سر زدن به برخی از بیمارستانهای دولتی با مردم همکلام شده و وضعیت سلامت را زیر ذرهبین بگیریم.
***
مرثیه به زبان آذری
وارد بیمارستان که میشوم حدود 10-12نفر گوشهای از حیاط در ورودی اورژانس نشستهاند. زنی میانسال به زبان آذری مرثیهسرایی میکند و اشک میریزد، جوانانی که دورش نشستهاند میگریند. جلو میروم. با یکی از جوانها همکلام میشوم. او با بغض و اشک میگوید: «ایشان خواهر دوستمان است. امروز دوتا از دوستانمان با هم دعوایشان شد، علی چاقو خورد. زنگ زدیم اورژانس آمد. خیلی هم زود آمد ولی دوستمان طاقت نیاورد. در اورژانس سعی کردند که او را برگردانند اما نشد. من همراهش بودم که آوردنش اینجا در توضیحاتی که اورژانسی میداد، قبل از این که برسیم بیمارستان داشت گزارش میداد که بیمار علائم حیاتی ندارد. آمدیم خیلی هم مودب بودند. خواهر دوستمان حالش خوب نبود و با یکی از پرسنل اینجا درگیر شد تا برود در اتاق احیا، نمیگذاشتند. یکی از پرستارها آمد بیرون و به او گفت به شرطی که نه جلو برود و نه سر و صدا کند میتواند برود در اتاق احیا. دونفری رفتیم و من دیدم که چقدر این طرف و آن طرف دویدند تا دوستمان برگردد.»
از او میپرسم: «چقدر از شما پول خواستند؟» گفت: «هنوز که هیچ حرفی در مورد پول با ما نزدند.»
****
مددکاری کمک حال ندارها
از راهروی حیاط میگذرم و به اتاق عمل میرسم. خانمی منتظر ایستاده، در باز میشود و مردی میآید میپرسد: «گفتید مریضتان چه عملی داشت؟» دلشوره در چهرهاش موج میزند. میگوید: «عمل سر.» مرد جواب میدهد: «یک ساعت دیگر عملش طول میکشد.» با زن که صحبت میکنم، میگوید: «قوم ماست. نه شوهری دارد نه پسری. در سرش غده دارد.» لهجه خاصی دارد. میپرسم از کجا آمدید؟ جواب میدهد: «از سیستان و بلوچستان. آنجا هم دکتر بود اما میگفتند این دکتر خیلی خوب است. ما هم آمدیم اینجا.» سوال میکنم: «چقدر پول پرداخت کردهاید؟» میگوید: «2میلیون تومان. اگر میخواستیم بیمارستان نیمه دولتی برویم یا خصوصی 50-60میلیون تومان میشد ولی اینجا گفتند که بیشتر از 3 میلیون نمیشود. بعد هم گفتند که برویم مددکاری، آنجا حتما این پول را کم میکنند که دیگر نخواهیم چیزی پرداخت کنیم.»نام «مددکاری» را که میآورد، به سوی این اتاق کشیده میشوم. زنی در حال بستن درب اتاق است و میگوید: «عزیزم. فردا تشریف بیارید.» میگویم: «فقط میخواهم بدانم به این خانم که از سیستان و بلوچستان آمده کمک میکنید یا نه؟» جواب میدهد: «بله، طفلک بیسرپرست است. ساکن منطقه محروم هم هست.»
****
دستگاههایی که نیست
راه اورژانس را در پیش میگیرم. باز هم مجبورم که از حیاط عبور کنم. دو مردی که سن و سالی از آنها گذشته با لباس بیمارستان در حیاط نشستهاند. به طرفشان میروم. یکیشان کبدش مشکل دارد. یکی از این مردان قد کوتاهی دارد، سبیلهای پرپشت و چشم و ابروی در هم رفته، او به لهجه کرمانی میگوید: «تا حالا 100هزار تومان ریختم به حساب. میخواستم بروم بیمارستان خصوصی 20-30میلیون میشد و پول هم نداشتم، دکترم گفت که در این بیمارستان هم هست. من آمدم اینجا تا حداقل درمان شوم. یک دستگاهی هست که باید کبدم را با آن نگاه کنند، رفتم بیرون گفتند 20میلیون تومان میشود اما اینجا آن دستگاه را ندارند. بعضی از دستگاهها را اینجا ندارند و مردم مجبورند که بروند بیرون تا درمان شوند. ما که پول نداریم هم نمیرویم و با قرص و آمپول خودمان را سرپا نگه میداریم.»آقا جعفر، مردی که کنارش نشسته لاغراندام و قدبلند است و چشمانش سبز است و صورتی آفتابسوز دارد. جعفر میگوید: «رسیدگیشان خوب نیست. من سه شب است که اینجا هستم. اما شب اول تخت خالی نبود و من مجبور شدم تا صبح در راهرو بخوابم. خیلی اذیت شدم. اما فردا صبحش به سرعت من را روی یکی از تختهای اتاقها خواباندند. دیروز هم گفتند که باید ناشتا باشی. تا ساعت 2 بعد از ظهر ناشتا بودم. آخر گفتم خانم من از دیشب تا حالا هیچ چیزی نخوردم. حالم دارد به هم میخورد. تازه آن موقع بود که یادشان آمد من ناشتا هستم.»آقاجعفر هم 100هزار تومان علیالحساب داده تا بعد از بهبودی بقیه پول را بدهد. او میگوید: «من از کاشان آمدم. خیلی خوب است که با این قیمت میتوانم بخوابم بیمارستان. البته این بیمارستان اتاقهای یک تختهاش شبی 120هزار تومان است که ما نداریم. حالا چه فرقی میکند که آدم تنها باشد یا چند تا دوست دیگر هم داشته باشد. میگویند با بیمه تامین اجتماعی 4درصد و با بیمه سلامت ایرانیان 6-7درصد باید پرداخت کنیم.»
وارد اورژانس میشوم. تمام تختهای اورژانس پر است از بیمار و دو، سه تخت هم در راهرو است. زنی روی یکی از تختهای راهرو دراز کشیده است دو دخترش هم کنارش ایستادهاند. میروم و احوالش را میپرسم. میگوید: «یهو سرم گیج رفت و حالم بد شد. زنگ زدم اورژانس، خدا عمرشان بدهد، خیلی زود آمدند. بعد هم من را آوردند اینجا. همراه نداشتم و تا وقتی یکی از دخترهایم بیاید کنارم بودند.» از واریزی که میپرسم میگوید: «هنوز پولی از من نگرفتند.»
****
بیمه هستیم
از اورژانس بیرون میآیم و وارد کوچه میشوم. پسر و دختر جوانی منتظر ماشین همراهشان هستند. پسر کمی به جلو خم شده است. از دختر که راجع به رسیدگی بیمارستان میپرسم میگوید: «شوهرم عمل سرپایی داشت. رسیدگی خوبی داشتند و عملی که بیرون 3-4میلیون میگرفتند را با 65هزار تومان انجام دادند. البته ما بیمه هستیم که اینقدر کم گرفتند.»
حرفش مرا یاد 11میلیون نفر میاندازد که حالا با افتخار میتوانند بگویند: «ما بیمه هستیم.»
***
حال کودکانمان خوب است
آنجا را ترک میکنم و میروم به سوی مرکز طبی کودکان. بیمارستانی که متعلق به کودکان است و در آن از هیاهوی بیمارستان فیروزگر و امامخمینی (ره) خبری نیست. وارد بیمارستان که میشوم زنی چند تکه اسباببازی در دستش گرفته و سراسیمه از حیاط میگذرد. با او همگام میشوم و میگوید: «دیروز با 13هزار تومان بچهام را اینجا خواباندم. دو سه جا بردمش اما خوب نشد. خدا رو شکر از دیروز تا حالا حالش خیلی بهتر شده.»وارد که میشوم پدرها و مادرها همراه کودکانشان روی صندلیها انتظار میکشند تا نوبتشان شود. کنار یکی از زنها مینشینم و از تشخیص پزشکان میپرسم میگوید: «اینجا خیلی خوب است. من دخترم را هر جا بردم خوب نشد. همهاش 5 سالاش است اما نزدیک بود که او را از دست بدهم. آوردمش اینجا و با دو بار ویزیت 4 هزار تومانی حالش خوب شد. حالا آوردمش چکاپ.»
***
کارتنخوابی در بیمارستان
به بیمارستان امام خمینی (ره) مراجعه میکنم. کنار در ورودی بیمارستان با یک مرد که چای و یک بیسکوئیت ساقهطلایی کنارش گذاشته همکلام میشوم. حدود 65-70 ساله به نظر میرسد. لکنت زبان دارد و با واکر راه میرود. گوشهای نشسته و به هیاهوی بیمارستان نگاه میکند. با او که همکلام میشوم با همان لکنت زبان میگوید: «رودهام را عمل کردم.» میپرسم: «کی مرخص میشوی؟ چقدر پول دادی بابت بیمارستان؟» جواب میدهد: «من پول نداشتم، کمیته امداد پول بیمارستان را داد. نمیدانم چقدر شد. خانه هم ندارم. در خیابان میخوابم. چون مریضم فعلا میگذارند اینجاها بخوابم.» چایش را به دست میگیرد و با لحنی مهربان میگوید: «بفرما چایی!» تشکر میکنم و به آرامی از کنارش میگذرم.
وارد بیمارستان که میشوم چند خانواده کنار حیاط زیرانداز انداخته و نشستهاند. آنها همراهان بیمارانی هستند که از شهرستان آمدهاند. روبروی آنها اورژانس است. وارد اورژانس که میشوم کنار در اتاق احیا چند نفر ایستادهاند، دعا میخوانند و اشک میریزند. راهروها پر است از تخت و بیمارانی که روی آن خوابیدهاند. با یکی از کسانی که در راهرو منتظر است صحبت میکنم. میگوید: «صبح تصادف کردم. اورژانس من را اینجا آورد. از ساعت 11 صبح منتظر هستم که بتوانم یک عکس از پایم بیندازم.»
کمی آنطرفتر دست دو زندانی با دستبند به تخت قفل شده است. سمت یکی از آنها میروم. زندانی روی تخت جمع شده و پاهایش را در شکمش جمع کرده است، عینکش را کنار دستش گذاشته و چشمانش را محکم. سربازی هم لبه تخت نشسته است وقتی علت حضورشان را جویا میشوم، سرباز میگوید: «مفتول خورده!» متعجب میپرسم: «مفتول؟! در زندان؟!» می خندد و میگوید: «در زندان نه. مثل این که چند سال پیش مفتول قورت داده حالا زده معدهاش را داغون کرده. صبح آمدیم اینجا عکس گرفتند و آزمایش و این حرفها منتظریم ببینیم دکترها چه میگویند. به احتمال زیاد مجبورند که عملش کنند.»
میپرسم: «تاحالا چقدر پول پرداخت کردید؟» میگوید: «زندان پرداخت میکند. فقط یک قبض به ما دادند که روبروی مبلغش نوشته بود صفر.»
***
نجات از خطر
آنقدر هوای آنجا بد است و نالهها زیاد است که از اورژانس میزنم بیرون. در این فکر هستم که پرسنل با این همه بیمار و این همه ناله چطور کار میکنند؟ کار در این محیط چه اعصاب فولادینی میخواهد. دو سه قدم که از بخش اورژانس میگذرم زنی دارد میآید اطلاعات و با عصبانیت میگوید: «رئیس اینجا کیه؟ کجاست؟ من میخواهم بروم ببینمش.» مکث میکنم. مرد جواب میدهد: «چی شده مادر؟» میگوید: «ما از بخش زنان آمدیم عکس بیندازیم. الان سه ساعت است منتظرم که این همکارتان بیاید و ما را ببرد بخش. میخواستم خودم ببرمش میگویند حق ندارید باید حتما همکار خودمان بیمار را ببرد. بیمارم حالش بد است اگر از روی ویلچر بیفتد کی جواب ما را میدهد؟»
از کنار هیاهوی زن که میگذرم کنار اتاق احیا زنی اشک شوق میریزد و خدا را شکر میکند. خنده و اشک توامان نشان میدهد که بیمارش از خطر نجات پیدا کرده است.
***
بیمه مردم از اعتبار طرح تحول سلامت
دکتر سیدمرتضی خاتمی، نائب رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس میگوید: «بخشی از اعتبارات طرح تحول سلامت صرف بیمه کردن افراد شده است. در تقبل هزینه های بیمهشدگان هم از اعتبارات طرح تحول سلامت صرف میشود. طرح تحول سلامت موجب افزایش دسترسی مردم شده که مراجعات را نسبتا افزایش می دهد. یعنی تعدادی از مردم که در گذشته برای برخی موارد به مراکز درمانی مراجعه نمیکردند، با افزایش دسترسیها مراجعه میکنند.»
وی با اشاره به شلوغی بیمارستانها میافزاید: «کلینیکهای سرپایی معمولا شلوغ بوده و هستند. با توجه به اجرای طرح تحول سلامت و افزایش دسترسی مردم ، این کلینیکها شلوغتر خواهند شد.»دکتر خاتمی در پاسخ به این سوال که چرا بیمارستان امام خمینی (ره) با ازدحام بیمار روبروست و بیماران در راهروها هم بستری شدهاند، تاکید میکند: «البته این بیمارستان را نمیتوان ملاک قضاوت برای کل بیمارستانها دانست. بیمارستان امامخمینی (ره) بیمارستانی دولتی - دانشگاهی و مرکز ریفرال (ارجاعی)است. یعنی مرکزی است که از اقصی نقاط کشور بیمار به آن ارجاع میشود. بنابراین، عمدتا ارجاعی از سایر نقاط و شهرها هستند و لذا قابل قیاس با بسیاری از بیمارستانهای دیگر نیست. ولی بیمارستانهای دولتی بعد از اجرای طرح تحول سلامت قطعا شلوغتر شده است. همین جمعیتی که در بیمه شدن و نیز در هزینههای سلامتشان حمایت میشوند، به بیمارستانهای دولتی میآیند؛ در کل نیز بیمارستانهای دولتی از بیمارستانهای خصوصی شلوغتر هستند.»
نظر شما