ضا حسنی با مدرک فوق‌لیسانس زمین‌شناسی، پسر 28 ساله‌ای که به‌خاطر نداشتن کار، قصد سفر به هلند را داشت، باوجود مخالفت‌های خانواده‌اش با دوستش عازم این سفر شد اما این سفر سرانجامی غیر ‌از آنچه رضا تصور ‌می‌کرد، داشت.

مرگ مشکوک پسر سنندجی در مرز ترکیه و بلغارستان

سلامت نیوز:پسر جوان ایرانی که به‌خاطر بیکاری، قصد سفر به کشور هلند را داشت در مرز ترکیه و بلغارستان به طرز مشکوکی جان خود را از دست داد. رضا جوانی مانند دیگر هم‌نسلی‌های خودش بود که برای پیداکردن شغل و آینده بهتر، قصد خروج از کشور و مهاجرت داشت.

به گزارش سلامت نیوز،وقایع اتفاقیه نوشت: رضا حسنی با مدرک فوق‌لیسانس زمین‌شناسی، پسر 28 ساله‌ای که به‌خاطر نداشتن کار، قصد سفر به هلند را داشت، باوجود مخالفت‌های خانواده‌اش با دوستش عازم این سفر شد اما این سفر سرانجامی غیر ‌از آنچه رضا تصور ‌می‌کرد، داشت. 


رضا از گرسنگی مرد؟ 


رضا 11 تیر 95 به ترکیه رفت، برنامه آنها به این شکل بود که سجاد و رضا به‌صورت زمینی به بلغارستان بروند و از آنجا عازم شوند. سجاد که به رضا گفته بود زن‌برادرم در هلند منتظر ماست و ما را برای اقامت‌گرفتن کمک می‌کند، توانسته بود رضا را برای این سفر راضی کند؛ سفری که عاقبت خوشی برای رضا و خانواده‌اش نداشت.

مادر رضا درباره این پرونده گفته است: «پسرم بیکار و مانند تمام مردم به‌دنبال شغل بود. هیچ‌کدام از اعضای خانواده راضی به رفتن و مهاجرت او نبودیم اما از طرفی هم می‌دانستیم با نگه‌داشتنش در ایران نمی‌توانیم آنچه می‌خواهد را برایش مهیا کنیم. هرچه ما به او گفتیم نرو گوشش بدهکار این صحبت‌ها نبود. پدر رضا بازنشسته ارتش است و ما باوجود پنج فرزند مثل خیلی از خانواده‌ها با سختی زندگی‌مان را می‌گذرانیم و تنها حقوق ثابت خانواده ما حقوق پدر رضا بود که کفاف مخارج ما را نمی‌داد. به‌همیــن‌دلیــل فرزندانــم همگی به‌دنبال شغل بودند تا بتوانند هزینه‌های زندگی را کاهش دهند.»

رضا به من گفت: «مادر از این وضع خسته شده‌ام؛ می‌خواهم بروم هلند کار کنم تا پول دربیاورم تا بتوانم دست خواهر و برادرمان را بگیرم. او به‌همراه دوستش، سجاد رفت اما سجاد برگشت و پسر من دیگر بازنگشت. حتی پسرم در تلگرام پیام داد که مادر گم شده‌ام و برایم دعا کن.»

زمانی که از سجاد موضوع را پیگیر شدم، گفت: رضا مریض شده بود و ما به‌همراه 20 نفر که همه آنها افغان بودند در مرز ترکیه و بلغارستان منتظر بودیم، یکی از کوله‌بر‌ها به ما قرصی داد و گفت: شماها بخوابید تا فردا حرکت کنیم. من و رضا خوابیدیم. صبح که بلند شدیم همه رفته بودند و ما را تنها گذاشتند. ما در این شرایط نمی‌دانستیم باید چه کاری انجام دهیم. شرایط وحشتناکی بود. رضا وضعیت جسمانی خوبی نداشت تا حدی که نمی‌توانست راه برود، در آنجا بودیم که چند بلغاری به ما حمله کردند و ما را مورد ضرب‌وشتم قرار دادند و در آخر پول و وسایلی که دم دست بود را برداشتند و رفتند و حتی هنگامی که دیدند رضا حالش خوب نیست، او را با آب سرد خیس کردند تا ما توان کمتری داشته باشیم که آنها را پیگیری کنیم. رضا به من گفت تو برو و کمک بیاور، من آب و مقداری میوه برای رضا گذاشتم و رفتم دنبال کمک در راه برگشت بودم که پلیس بلغارستان من را دستگیر کرد و حسابی کتکم زد. دیگر نفهمیدم چطور شد که چشمانم را باز کردم، دیدم در کمپ هستم، در آنجا بودم که عکس رضا را آوردند و به ما نشان دادند. عکس را که دیدم، دنیا روی سرم خراب شده و آن‌وقت بود که فهمیدم رضا طبق نظر پزشکی قانونی ترکیه به علت گرسنگی فوت شده است. من دیگر نمی‌دانم چه به سر رضا آمده بود. 


ترکیه پاسخ مناسبی نمی‌دهد


مادر رضا در پاسخ درباره اینکه آیا وزارت‌ امورخارجه پیگیر علت دقیق مرگ پسرتان شده، گفته است: «30تیر فهمیدم پسرم فوت شده؛ البته قبل از آن هم فهمیده بودم برای پسرم اتفاقی افتاده به‌خاطراینکه خانواده سجاد دنبال پسرشان رفته بودند و زمانی که برگشتند جواب درستی به من نمی‌دادند. با آن یکی پسرم بلیت گرفتیم و به ترکیه رفتیم. آنجا وقتی جنازه پسرم را دیدم، شوکه شدم. رضا مثل زغال سیاه شده بود، من از شما یک سؤال دارم؛ در آفریقا مردم یک ماه هم شده غذا نخوردند. چطور آنها زنده می‌مانند ولی پسر من با پنج روز غذانخوردن فوت شده است؟ من در تهران به وزارت امور‌خارجه رفتم و از آنها خواستم پیگیر کارهایم شوند. بعد از چندبار رفتن به وزارت‌ امورخارجه، یکی از مسئولان آنجا به من گفت که ترکیه به‌خاطر تیرگی روابط، جوابی به ما نمی‌دهد و در آخر هم به من گفتند پسرت از گرسنگی فوت شده و هرچه رسانه‌ها و پزشکی قانونی گفته، درست است ولی من حتما پیگیر خواهم شد و نخواهم گذاشت خون پسرم پایمال شود.» مادر رضا تأکید دارد من از وزارتخانه‌های مسئول درخواست دارم برای مشخص‌شدن علت مرگ پسرم کمکم کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha