مام خیابان‌ها و چهار راه‌های شهر پر است از این کودکان که یا گل می‌فروشند یا فال حافظ. حتی در برخی موارد شاهد هستیم که بعضی از این کودکان در در همین خیابان‌ها تکدی گری می‌کنند.

داستان تلخ کودکانی که بار خانواده را به دوش می‌کشند

سلامت نیوز: جلوی درب مترو منتظر ایستاده بودم. پسر بچه کوچکی جلو آمد و گفت خاله فال نمی‌خوای. نگاهش کردم، لباس‌های کثیفی به تن داشت و یک کوله پشتی کوچک که پشتش بود و معلوم بود اجناسش و پول‌هایش را در آن نگه می‌دارد. گفتم نه عزیزم لازم ندارم، و او ادامه داد خاله خواهش می‌کنم ازم بخر! ناخودآگاه دست بردم و پولی در ازای یک فال به او دادم. همین که خواستم فال را بردارم دستم را بوسید. . .! ! شوکه از این حرکت او فقط نگاهش کردم. با نگاه به هیکل نحیفش می‌توانستی به اوج درد و اندوه یک کودک پی ببری. اندوهی که مسلما بیش از توان یک کودک بود.

 
به گزارش سلامت نیوز، روزنامه بهار نوشت: تمام خیابان‌ها و چهار راه‌های شهر پر است از این کودکان که یا گل می‌فروشند یا فال حافظ. حتی در برخی موارد شاهد هستیم که  بعضی از این کودکان در در همین خیابان‌ها تکدی گری می‌کنند. اما کودکان مترو بیش از همه نظر‌ها را به خود جلب می‌کنند چون مترو ابعاد کوچکی دارد و بیش از پشت یک چراغ قرمز در آن زمان صرف می‌شود.خیلی از این کودکان مدرسه نمی‌روند و اصلا نمی‌دانند درس و مدرسه یعنی چه. . . خیلی از آن‌ها حتی شناسنامه هم ندارند و این  یعنی کودکان بی هویتی که برای گذراندن یک زندگی پر مشقت به دنیا آمده اند.

 
مدتی در مدرسه کودکان بد سرپرست تحت حمایت مجمع امام علی واقع در خاک‌سفید کار می‌کردم و در پایه‌ چهارم ابتدایی تدریس می‌کردم.  بچه‌هایی که در این پایه درس می‌خواندند معمولا بالا‌تر از سن قانونی بودند و ظهر‌ها بعد از اتمام کارشان به این مرکز می‌آمدند تا درس بخوانند. فراموش نمی‌کنم روز اولی را که مشغول به کار شدم. دختر نوجوانی در کلاس من بود با دمپایی‌های پاره و شلوار گل گلی و موهایی ژولیده. هنوز نیم ساعت از ابتدای کلاس نگذشته بود که احساس کردم کمی بی‌تاب است. توجهم را به او بیشتر کردم اما بعد از گذشت تقریبا یک ساعت از ابتدای کلاس دیدم رنگش به شدت پریده و کاملا بی‌تاب است. ناگهان از جای خود بلند شد و گفت دیگر نمی‌توانم تحمل کنم و از کلاس خارج شد.

این موضوع را به مسئول مربوطه اطلاع دادم و بعد از پیگیری‌های شدید متوجه شدیم کل اعضای خانواده این دختر بچه اعتیاد دارند و این دختر نیز به بوی  مواد مخدر اعتیاد پیدا کرده و به قول معروف «بوخوری» شده است. آن روز بد‌ترین روز زندگی من بود چون تازه به عمق فاجعه پیرامونمان پی برده بودم. تلاش‌ها برای بازگرداندن آن دختر به زندگی انجام شد و در آخر توانستیم دختر را‌ترک دهیم.
 

پسر بچه‌ای در این مدرسه درس می‌خواند که پایه‌ی دوم ابتدایی بود. یکی از روز‌های زمستانی متوجه شدیم که این پسر بچه تمام راه خانه تا مدرسه را که راه کمی هم نیست با دمپایی در آن زمستان پر برف پیموده است. از او پرسیدیم چرا با دمپایی آمده‌ای جواب داد کفش ندارم. همان روز کفشی برای این پسر بچه فراهم کردیم و او را به خانه فرستادیم. فردای آن روز باز هم متوجه شدیم پسرک با همان دمپایی‌های دیروز به مدرسه آمده وقتی علت را جویا شدیم ابتدا پاسخ روشنی دریافت نکردیم اما با اصرار ما بالاخره توضیح داد که پدرش معتاد است و کفش او را به بازار برده و فروخته تا پول موادش را در آورد.
 

روز اولی که مدرسه به بچه‌ها غذا داد را هیچ گاه فراموش نمی‌کنم. نهار برای بچه‌ها ماکارونی پخته بودند و این بچه‌ها نمی‌دانستند چگونه باید این غذا را بخورند. یکی از شاگردانم مرا صدا زد و از من خواست تا سر میز آن‌ها بنشینم و غذا بخورم، پسر بچه دیگری که کنارش نشسته بود آرام در گوشش گفت این‌ها که از این غذا‌ها نمی‌خورند. . . آن روز سر میز بچه نشستم و با آن‌ها خوردن ماکارونی را تمرین کردم. به ظاهر آن‌ها بودند که از من یاد می‌گرفتند ولی در اصل من بودم که از آنها درس زندگی می‌آموختم. زندگی که برای آنها به سختی می‌گذشت.


محبت تنها چیزی بود که این بچه‌ها از زندگی می‌خواستند و حداقل چیزی بود که به آن‌ها داده می‌شد. کودکانی که از کودکی خود هیچ نفهمیده بودند و گویی در همان ابتدا مرد میدان‌های سخت به دنیا آمده بودند.


روزی را به عنوان روز آرزو‌ها انتخاب کرده بودیم. از بچه‌ها خواسته بودیم هر یک آرزوی خود را روز تکه کاغذی بنویسند با این نیت که این کاغذ‌ها به دست خدا می‌رسد و خدا خواسته‌های آن‌ها را برآورده خواهد کرد. قرار بر این بود که کاغذ‌ها به دست خیرین برسد و آن‌ها در حد توان خود به این خواسته‌ها جامه عمل بپوشانند. بعد از این‌که هر کودک خواسته خود را روی کاغذ نوشت در جمع خیرین شروع به باز کردن نامه‌ها کردیم. هر نامه بیش از پیش تاثر و تاسف همه را بر می‌انگیخت. یکی در نامه خود به خدا نوشته بود می‌خواهم بدانم مزه مرغ چگونه است. دیگری گفته بود می‌خواهم دست‌های مادرم هیچ وقت زبر نباشد یکی دیگر در نامه خود نوشته بود مادرم مریض است او را پیش خود نبر اگر قرار است ببری من را هم پیش خودتان ببرید و دیگری گفته بود پدرم را به من برگردان من خسته شده‌ام از بد اخلاقی‌های عمویم. دیگری کفش نو‌ی سفید آرزو کرده بود و دختر بچه‌ای یک ماشین لباس شویی برای مادری که همیشه با دست لباس می‌شوید. همه ما فکر می‌کنیم زندگی این چنینی فقط در فیلم‌ها است و همه مردم در رفاه کامل زندگی می‌کنند اما کافی است سری به محله‌های پایین شهر بزنیم تا ببینیم زندگی زیر خط فقر یعنی چه.


کمک‌های مستقیم مادی عاملی برای افزایش پدیده تکدی گری است


سیدحسن موسوی چلک رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران در رابطه با تکدی‌گری می‌گوید: امروزه با پدیده تکدی‌گری کودکان و همچنین کودکان کار و خیابان روبه‌رو هستیم. نیاز مادی  مهم‌ترین علت رو آوردن کودکان به تکدی گری است و گاهی مدیریت این پدیده خیلی سخت می‌شود. مردم به دلایل فرهنگی، سنتی، اعتقادی و عاطفی به این مساله باور دارند که باید از فقیر دستگیری کرد و کمک‌های نقدی خود را نیز به‌طور مستقیم به متکدیان سطح شهر می‌دهند. این در حالی است که کمک‌های نقدی مستقیم به متکدیان می‌تواند آنان را به ادامه این کار تشویق کند و حتی افرادی هم که تکدی گری انجام نمی‌دهند به این کار رو آورند.


 چرا نیازمندان به‌جای مراجعه به نهادهای حمایتی، تکدی گری می‌کنند؟


 وی سخنش را چنین ادامه می‌دهد: تکدی گری معمولا به رغم همه پیامدهای جانبی، درآمد خوبی دارد که از مهم‌ترین علل روآوردن افراد به این پدیده می‌شود. از سوی دیگر نظام تامین اجتماعی چندان قوی در کشور از گذشته دور، وجود ندارد بنابراین حتی درصورت شناسایی افراد برای قرار گرفتن در چرخه حمایتی، آنان علاقمند به تحت پوشش قرار گرفتن مستمری نهادهای حمایتی نیستند. این‌گونه افراد‌ترجیح می‌دهند که در خیابان باشند و به سمت سازمان‌های حمایتی نروند؛ البته این مساله دلایل دیگری هم دارد، به‌طورمثال متکدیان یا کودکان کار خیابان، استقلال دارند، هرکاری بخواهند انجام می‌دهند و مالیات هم نمی‌دهند.
او از تبریز به عنوان شهری موفق در کنترل پدیده تکدی گری در کشور نام می‌برد و می‌گوید: در این شهر مردم یاد گرفته‌اند که به‌ جای اینکه به متکدیان پول بدهند، کمک‌های خود را به موسسه‌های خیریه بدهند یا مستمندان و فقیران را شناسایی کرده و به موسسه‌ها معرفی می‌کنند.


کودکانی که بار خانواده را به دوش می‌کشند


رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران تاکید می‌کند: کمک به مستمندان باید از طریق موسسه‌های خیریه و نهادهای حمایتی انجام شود و حمایت‌های مستقیم موجب می‌شود که متکدیان و کودکان کار همچنان در خیابان‌ها باقی بمانند. برخی کودکان متکدی سرپرست خانواده هستند و کمک‌های نقدی مردم را صرف تامین مخارج خانه می‌کنند اما عده‌ای از این کودکان نیز از طریق افراد سودجو، سازماندهی شده‌اند و تعدادی از کودکان جزو اتباع بیگانه هستند. هرچند برخی کودکان متکدی یا کودکان کار از اتباع بیگانه هستند اما نباید فراموش کرد که همه آنان، کودک هستند و بودن کودک در خیابان، آسیب زا است.

 

آسیب‌های تهدیدکننده کودکان متکدی و کار


 وی تصریح کرد: آسیب‌های متعددی کودکان متکدی و کار را که در خیابان هستند، تهدید می‌کند. چلک، سوء تغذیه و بیماری‌های روان را از جمله این آسیب‌ها عنوان می‌کند و می‌افزاید: بسیاری از این کودکان، کودکی را تجربه نمی‌کنند و در دوران کودکی تحقیر می‌شوند. کودکان با دیدن خانواده هایی که با کودکان خود مهربانی می‌کنند یا با آنها به تفریح و مهمانی می‌روند، دچار سرخوردگی و حسادت می‌شوند. وقتی در خیابان باشی باید کاری کنی که قوی باشی و قدرت در این شرایط نیز در این است که کارهایی فراتر از سن خود، انجام دهند. کودکان حقوقی مانند تفریح، امنیت و بهداشت دارند که باید از آن برخوردار شوند اما متاسفانه کودکان متکدی و کار از این حقوق محروم هستند.


کار کردن کودکان زیر 15 سال به‌طورقانونی ممنوع است


او در ادامه به قانون کار اشاره می‌کند و می‌گوید: طبق این قانون کودکان در سنین 15 تا 18 سال می‌توانند کار کنند اما کار نباید به جسم و روح آنان ضرر برساند.  طبق قانون کار، کار کردن کودکان کمتر از 15 سال ممنوع است. وی با اشاره به مقاوله نامه 182 (نوعی پیمان نامه) سازمان بین المللی کار در خصوص ممنوعیت ومحو بدترین اشکال کار کشورها در این پیمان، متعهد شدند که کارهای سخت و زیان آور برای کودکان مشخص شود و ایران نیز در هیات دولت این مساله را مصوب و ابلاغ کرد. کارهای سخت و زیان آور را انجام می‌دهند.


13 دستگاه مسئول برای کودکان متکدی و کار


 رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران می‌گوید: 13 دستگاه در حوزه تکدی گری مسئولیت دارند اما عملکرد آنها در این حوزه قابل توجه نیست. با توجه به شرایط اقتصادی و ضعف مالی موجود، امکان به صفر رساندن تکدی گری در جامعه وجود ندارد و به راحتی میسر نیست اما دستگاه‌ها می‌توانند حداقل به مواردی مانند کار ایمن، ساعات کار کمتر و دفاع از حقوق آنان بپردازند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha