دریکی از روزهای ١٣٦٦ درتهران؛ زمانی که شهر زیر بارش موشک‌های عراقی قرار داشت، ناگهان صدای انفجاری ازشرق تهران درمنطقه وحیدیه شنیده شد. بدون تأمل و خیلی سریع با چند نفر از امدادگران به طرف محل حادثه به راه افتادیم. بر اثر اصابت موشک‌های عراقی تعدادی از واحدهای مسکونی تخریب شده بودند و ابری از دودوغبار محل حادثه را فرا گرفته بود.

روایتی از امدادگری در زمان موشک‌باران تهران

سلامت نیوز-*منوچهر عبدخداوندی: دریکی از روزهای ١٣٦٦ درتهران؛ زمانی که شهر زیر بارش موشک‌های عراقی قرار داشت، ناگهان صدای انفجاری ازشرق  تهران درمنطقه وحیدیه شنیده شد. بدون تأمل و خیلی سریع با چند نفر از امدادگران به طرف محل حادثه به راه افتادیم. بر اثر اصابت موشک‌های عراقی تعدادی از واحدهای مسکونی تخریب شده بودند و ابری از دودوغبار محل حادثه را  فرا گرفته بود.


به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه شهروند، زمانی که موشک چندین واحد مسکونی را ویران کرده بود و معلوم نبود چند نفر زیر آوار مانده‌اند. امدادگران کار عملیات جست‌وجو و نجات را شروع کردند، اما از زنده‌ماندن کسانی که زیر آوار گیر افتاده بودند، ناامید بودند، چون احتمال زنده‌بودن کسی در زیر آوار نزدیک صفر بود.
 تعداد زیادی ازمردم جمع شده بودند، البته مثل حالا عکس سلفی نمی‌گرفتند! اما حضور داشتند و تماشا می‌کردند با آن همه ازدحام و هیاهو و صدای تجهیزات و خودرو‌های امدادرسان، هنوز پس از گذشت سال‌ها نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که در کسری از ثانیه یکباره سکوت همه جا را فرا گرفت. حس می‌کردم که زمان ایستاده و متوقف شده است. به نظرم حرکت همه چیز کُند شده بود. درآن لحظه، یکی از امدادگران جوان صدایی شنید و به من گفت: «بیا این‌جا زود باش؛ بیا من صدایی شنیدم. انگار این‌جا کسی زنده است.
درحالی که لودر منتظر بود خاکبرداری کند، به آنها اجازه این کار را ندادیم و سه، چهارنفری عملیات آواربرداری را شروع کردیم. زمان زیادی گذشت. به ‌دنبال صدایی که آقای هولاکویی و کازرونی از امدادگران جوان، شنیده بودند، رفتیم و در آن قسمت ما هم متوجه صدا شدیم. هیچ‌گاه از ذهنم پاک نمی‌شود؛ وقتی که خاک‌ها را کنار زدیم، یک پسربچه تقریبا ١١ساله را دیدیم که روی دیوار آویزان شده بود. بر اثر شدت موج انفجار میان آسمان و زمین گیر افتاده بود و مانند یک عکس و شبیه یک تابلوی نقاشی به دیوار چسبیده بود. اسمش مهدی بود. شوکه شده بود. تکه‌های شیشه وخاک را از روی صورتش پاک کردیم و او را بالا کشیدیم. تجربه عجیب و غریبی برای من بود که مهدی بر اثر موج انفجار از زمین بلند شده و به دیدار چسبیده بود. درست میان زمین و آسمان قرار داشت، به‌طوری‌ که نه پاهایش روی زمین بود و نه دستانش به جایی می‌رسید. مثل یک قاب روی دیوار بود. مانده بودیم چه کار کنیم و به ‌دنبال راهی برای نجات او با کمترین خطر بودیم. خیلی استرس داشتیم، نمی‌توانستیم خیلی آواربرداری کنیم، چون امکان داشت زیر پایش خالی شود و سقوط کند. حدود یک‌ساعت‌ونیم طول کشید تا بچه را ازمیان آوار آزاد کنیم. مهدی بین زمین و آسمان از سطحی که ما بودیم، پایین‌تر بود و مجبور شدم به حالت واژگون خودم را به او برسانم. به‌صورت سرازیر به‌طوری‌که پاهایم در دست امدادگران به ‌طرف بالا بود و با کمک دست‌هایم او را ازمیان آوار رها کردم. وقتی که در راه بیمارستان به وضع عادی برگشت، به ما خبر عجیبی داد. به غیر از خودش، پدربزرگ، خواهر و دایی‌اش نیز زیر آوار بودند. ما با  راهنمایی مهدی توانستیم آنها را هم نجات دهیم.

دایی مهدی در ارتفاع بسیار پایینی زیر آوار مانده بود. کسی فکر نمی‌کرد که درآن قسمت کسی نیاز به کمک داشته باشد. کمتر اتفاق افتاده است که دریک عملیات نجات، چهارنفر نجات یافته باشند. به‌ویژه آن‌که دریک مکان و دریک منزل اعضای خانواده سالم و سلامت نجات یابند. دراین عملیات احساس می‌کردیم یک نیرو و قدرت برتری وجود دارد که مدیریت می‌کند. این حادثه از نقاط عطف دوران امدادگری من بود، هم به تجربه‌های ما افزود و هم این‌که    به عملیات نجات شکل و معنای دیگری داد.
 به‌طور معمول درعملیات نجات، موفقیت کم و شکست زیاد است. در واقع با انجام این ماموریت‌ها و نجات همه اعضای خانواده «مهدی» یک روحیه مضاعف برای انجام وظایفمان پیدا کردیم، چون این خانواده نخستین کسانی بودند که زنده از زیر آوار موشک‌باران درتهران نجات یافتند. قبل از آن، تجربه بمباران شهرها را داشتیم که قدرتش کمتر بود و شانس موفقیت زیاد، اما در اصابت موشک به شهرها این اولین موردی بود که با موفقیت همراه بود. دراین حادثه ما متوجه شدیم که از آوار موشک هم می‌شود نجات یافت و زنده ماند. دربحث عملیات نجات باید صبور بود، نباید عجله کرد و با وجود آن‌که برای آواربرداری به ‌وسیله لودر تحت فشار بودیم، اما با مقاومت و پافشاری ما، چهارنفر از مرگ نجات یافتند. ما وظیفه‌مان را انجام می‌دهیم، اما درنهایت آن نیرویی که تصمیم می‌گیرد چه کسی زنده بماند، قدرت دیگری است.
* امدادگر پیشکسوت و مدرس امدادونجات

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha