سلامت نیوزـ* بهزاد رئیسیان: 5 ژوئن هر سال که بهعنوان روز جهانی محیط زیست نامگذاری شده، روزی است که از سوی سازمان ملل با هدف افزایش آگاهی مردم، ایجاد حساسیت و مطالبه گری جامعه نسبت به حفظ محیط زیست و تحریک سیاستمداران به گرفتن تصمیماتی برای رویارویی با تخریب طبیعت و تنوع زیستی، انتخاب شده است.
به گزارش سلامت نیوز،ایران نوشت: بدون شک جامعه محیط زیست شامل کنشگران، فعالان، اصحاب رسانه، سازمایهای غیر دولتی زیست محیطی و متخصصان و پژوهشگران طلایه دارانی هستند که در صف نخست این آگاهیرسانی و مطالبه گری ایستادهاند. اما اکنون پرسش این است که آیا جامعه محیط زیست ایران از ظرفیت کافی برای این کار برخوردار بوده است؟ از میان تمامی ظرفیتهای مورد نیاز برای ارتقای آگاهیرسانی و مطالبه گری محیط زیستی در جامعه که همانا سازماندهی، مدیریت مالی، استقلال و عدم وابستگی و... است، نوشتار زیر روی یکی از مهمترین ظرفیتها تمرکز کرده است. بهزاد رئیسیان که از مدرسین و کارشناسان مطرح حوزه ارزیابی محیط زیست در ایران است معتقد است ادبیات و مهارت گفتوگو از سوی فعالان محیط زیست به منظور همراه کردن جامعه از مهمترین ظرفیتهایی است که به نظر میرسد در ایران مورد کم توجهی قرار گرفته است.
افول ادبیات، بیاحترامی به نظرات مخالف و برچسب زنی در بین برخی فعالان محیط زیست گاه تا جایی پیش رفته که در بسیاری از موارد تداوم این روند امکان هر گونه گفتوگوی سالم و سازنده و راهگشا را بین طرفداران محیط زیست و مجریان طرحهای عمرانی سلب کرده و موافقان و مخالفان محیط زیست را به نوعی تندروی و عدم جامع نگری واداشته است. متأسفانه دامنه این بیاحترامیها اخیراً به جایی رسیده که یک مقام در سازمان محیط زیست در دفاع از اجرای طرح گردشگری آشوراده در پناهگاه حیات وحش میانکاله، گروهی از طرفداران محیط زیست را که با این روند مخالف بودند «اکولوفاشیستهای سانتی مانتال» خطاب کرده است.
همین چند ماه قبل بود که یکی از وزیران دولت (نقل به مضمون) گفت: «محیط زیست به خاطر چهار تا گورخر، جلوی معدن کاوی در منطقه بهرام گور را گرفته است.» تفسیر بخش عمده ای از جامعه محیط زیست، چه در فضای مجازی رسانهای – که به زعم نگارنده تفسیر درستی هم بود – این بود که این اظهارنظر بیش از هرچیز نشان از نا آگاهی و نداشتن علاقه جناب وزیر نسبت به یک میراث طبیعی تا این اندازه ارزشمند دارد. درست مثل اینکه گفته میشد «سازمان میراث فرهنگی به خاطر چهارتا تکه سنگ و خرابه، اجازه معدن کاوی زیرپای تخت جمشید را نمیدهد.»
واقعیت این است که اظهارنظر این وزیر تنها نمونه کوچکی از هزاران اظهار نظر یا اقدام دردناک یکی از اعضای همین جامعه است که امروز در قامت وزیر، معاون وزیر، مهندس و زن خانه دار میبینیم که نه از ارزش غیرقابل محاسبه آن «چهارگورخر» آگاهی دارند و نه نسبت به حفاظت از این میراث بیهمتای فرهنگی و طبیعی علاقه و غیرتی.
بیش از دو دهه است که ما جامعه محیط زیست، فعالان، دانشگاهیان و سازمانهای مردم نهاد حامی محیط زیست و رسانه ایها پیوسته از پایین بودن آگاهی و احساس مسئولیت جامعه نسبت به مشکلات محیط زیست و مشارکت پایین شهروندان در حل مسائل آن نالیدهایم. از پرتاب زباله در حاشیه جاده ها و گردشگاه ها گرفته تا تخلیه فاضلاب در رودخانه، یا تصمیمات مدیریتی که توسط مدیران ارشد و مهندسان و وزیران گرفته میشود یا مشارکت نکردن در تفکیک زباله از مبدأ و هزاران نمونه دیگر. موضوع آگاهی و مشارکت، چنان به ترجیع بند تکراری ادبیات ما محیط زیستیها تبدیل شده که به نظر میرسد خود میتواند به منشأ مسائل و مشکلات جدیدی تبدیل شود. شاید وقت آن باشد که دقیقتر و از زوایای جدیدی به آن نگاه کنیم. نکند نالیدن از آگاهی و مشارکت پایین جامعه عادت مان شود و راه سادهای برای فرافکنی و توجیه بسیاری از کم کاری هایمان، بدون اینکه از خود بپرسیم ما برای بهبود وضعیت چه کردهایم؟ مگر بیش از دو دهه زمان نداشتهایم که در آگاهسازی جامعه و همسو کردن دست کم بخشهایی از آن تأثیرگذار باشیم؟ آیا همه راههایی که رفتهایم درست بوده و از همه ظرفیتهایی که در اختیار داشتهایم به شایستگی استفاده کردهایم؟ نکته مهم تر اینکه، تا به امروز سنجش درستی از میزان آگاهی و مشارکت جامعه صورت نگرفته و معلوم نیست که این میزان حدوداً چقدر است و اینکه آیا در 10 سال گذشته تغییرات امیدوارکنندهای داشته یا خیر؟
با وجود این شواهد حاکی است آگاهی و کنشپذیری جامعه احتمالاً در سالهای گذشته وضعیت ثابتی نداشته و نشانههای امیدوارکننده و همزمان نگرانکنندهای از تغییرات دیده میشود. از تبدیل تدریجی موضوع محیط زیست از یک موضوع حاشیهای کم اهمیت و فانتزی به یک موضوع مرکزی در گفتوگو و رقابت نامزدهای ریاست جمهوری، بوالعجب شنیدن عبارت نا آشنای «محیط زیست» از زبان کسانی که درکل سابقه بیست ساله گذشتهشان نشانی از کوچکترین توجهی به آن دیده نمیشود، تا دیدن مشاهیر هنری و ورزشی در بین طرفداران محیط زیست و بسیاری موارد دیگر، به این معنی است که دغدغه محیط زیست – دست کم در سطوحی از جامعه – به روی میز گفتوگو آمده، سیاستمداران و نقش آفرینان از هر طیف و در هر سطح از جامعه بیش از این نمیتوانند یا نخواهند توانست از اهمیتش چشم پوشی کنند و از کنار آن بیتفاوت عبور کنند. ولی آیا این افزایش توجه (چنانچه واقعاً اثبات شود)، نتیجه فعالیت های جامعه محیط زیست بوده، یا اینکه «آش» آلودگی هوا و ریزگردها و خشک شدن تالابها و رودخانهها و غیره آنقدر شور شده که بالاخره «خان» هم متوجه شده؟ آیا این توجه هم محدود به یک واکنش احساسی محدود است که فعلاً «مد» شده و «تب تندی» است که بزودی به «عرق» نشسته و رفته رفته از ذهنها میرود، یا طلیعههای یک تغییر بنیادی و عمیق است؟
بحرانهای محیط زیستی پیش روی کشور جدی است
پاسخ این سؤال هرچه که باشد، جامعه محیط زیست باید با همه وجود قدر این ظرفیت ایجاد شده را بداند و از آن استفاده کند. در سالهای پیش رو بنا به شواهد بسیار، دشواری ها و چالش های بی سابقه ای فرا روی جامعه ایران قرار خواهد گرفت: دست کم سه دهه مشق نانوشته توسعه، غول از خواب برخاسته و از چراغ بیرون آمده بیکاری، دهها معضل اجتماعی در سرزمینی با محیط زیستی کم رمق و بحران زده. جامعه ایران ناگزیر خواهد بود دست به انتخابهای دشوار زده و آگاهانه و مسئولانه برای آینده خود تصمیمهای سخت بگیرد، تصمیمهایی که هرکدام پیامدهای منفی خواهد داشت و هیچکدام لزوماً همه را راضی نگاه نخواهد داشت، این کار جز با پشتوانه اجتماعی قوی امکان پذیر نخواهد بود. اکنون شواهدی تأیید میکند که سرمایه ای از مشارکت و همدلی و حساسیت بخشهایی از جامعه فراهم شده ولو اندک، ولو بدرستی ندانیم این توجه و حساسیت نتیجه عملکرد جامعه محیط زیست بوده یا تنها نتیجه وخامت اوضاع محیط زیست کشور و وای اگر ما محیط زیستیها قدر این مرتبه نشناسیم و آن کنیم که سرمایه اعتماد از کف بیرون شود که افسوس نوشداروی بعد از مرگ سهراب و جگرهای خون شده بسیاری در انتظار همه ما خواهد بود. اگر قدر بدانیم، این سرمایه ناچیز باید با صداقت و با بکارگیری ادبیات درست و اعتماد زا فزونی یابد. این یعنی تمام همّ و غم ما جامعه محیط زیست باید معطوف بر این باشد که بخش های بزرگتری از جامعه را با خود همراه کنیم، بخش های خاموش و بیتحرک را به فعالان و کنشگرانی ثابت قدم و منطقی تبدیل کنیم. هدف ما، نه مغلوب کردن مخالفان به هر طریق، نه جلب همدلی جامعه با تحریک احساسات دردناک و پرسوز و گداز، بلکه برقراری گفتوگویی سازنده توأم با درک و احترام است که مخالفان و خاموشان را ترغیب کند نه از روی اجبار یا ترس، بلکه با اغنا و رضایت و بر پایه منطق و عقلانیت و با دلایل روشن و قابل دفاع و به صورت داوطلبانه به سمت ما بیایند.
تغییر ادبیات جامعه محیط زیستی ضروری است
نخستین و اساسیترین پیش نیاز تحقق چنین مأموریتی، برقراری گفتوگوی سازنده و اعتمادآمیز در بین تمام لایههای اجتماع است. نگارنده بر این باور است که ادبیات و رفتار ما جامعه محیط زیستی (بخش غالب آن و بدون در نظر گرفتن استثناها) در حال حاضر ظرفیت برقراری این گفتوگو را ندارد و چنانچه بخواهیم موفق شویم، راهی نداریم جز اینکه آیین گفتوگوی درست را بیاموزیم و ادبیات درست گفتوگوی سازنده و اقناعکننده را جایگزین ادبیات رایج امروزمان کنیم.
نخستین و بدیهیترین اصل برای ایجاد یک گفتوگوی درست، شنیدن درست است. شنیدن نظر مخالفان و تعمق کردن بر ادله و تلاش برای درک شرایط آنان. باید بتوانیم خود را جای تک تک مخاطبانمان بگذاریم و از قضاوتهای یک سر سیاه و سفید دست بکشیم. چه مخاطب مدیری میانی باشد که تلاش میکند با سرانجام رساندن یک طرح ساخت و ساز کارنامه درخشانی از خود (و جریان حامی خود) به جا بگذارد، یا به وعدههای «توسعه» و «اشتغالزایی» به درست یا غلط عمل کند، چه مخاطب قشر محروم و آسیب پذیر و به حاشیه رانده شدهای باشد که برای او محیط زیست و تنوع زیستی و حیات وحش و غیره تنها گفتمان مرفهانی است که در هیچکدام از دشواریها و نابرابریهای زندگیاش شریک نیستند، جز در حس مالکیت طبیعت و محیط زیست محل سکونت او. اول باید بشنویم و درک کنیم، بعد انتظار داشته باشیم که شنیده شویم و درک شویم. باید بیاموزیم که همه متولیان طرحهای توسعه نه لزوماً دشمن محیط زیست و سرزمین اند، نه لزوماً فاسد و رانت خوارند. وای اگر بیدلیل و مدرک اتهام بزنیم. وای اگر موضوعات را شخصی کنیم و قضاوتهای معطوف به شخصیت افراد را جایگزین استدلال و نقد مدلل عملکرد کنیم. هیچکدام از این شیوهها در بلند مدت موجب موفقیت ما نخواهند شد. باید از اظهارنظر و نسخه سریع پیچیدن در موضوعاتی که در آن تخصص کافی نداریم بشدت پرهیز کنیم و حتی در حوزههایی که خود را متخصص میدانیم نخست اطمینان حاصل کنیم که دانش مان به روز و کافی است و چنانچه به هر دلیلی دریافتیم که هرکدام از موضع گیریها یا اظهار نظرهای پیشین مان درست نبوده، خود داوطلبانه برای پوزش و اصلاح پیشقدم باشیم قبل از آنکه جامعه ما را مجبور به پذیرش اشتباهمان کند. مبادا درک و تخصص و ادله مخالفان یا بخشهای خاموش جامعه را دست کم بگیریم و همگان را به نادانی و کم سوادی و کم خردی محکوم کنیم، وای به روزی که آشکار شود ما خود چندان درک عمیق و به روزی از همین گفتههای تکراری و مفاهیم تخصصی حوزه محیط زیست همانند آمایش، ظرفیت برد، توان اکولوژیک، تغییر اقلیم، تنوع زیستی و... نداریم.
برچسبزنی و تهمت ممنوع!
بیش از همه باید احترام حرفهای را بیاموزیم. برای اینکه ادله ما درک شود ابتدا باید به مخاطب خود احترام بگذاریم و دلایل و نظراتش را به رسمیت بشناسیم و چنانچه با او هم عقیده نیستیم، تنها با اتکا به استدلال درست و روشن تلاش کنیم تا مخالفان را متقاعد کنیم و اگر موفق نشدیم، باید قدرت استدلال خود را افزایش دهیم و باور کنیم که استفاده از لحن پرخاشگرانه و اعتراض با صدای گوش خراش و مشت گره کرده قدرت استدلال ما را افزایش نخواهد داد. مبادا برای پیشبرد گفتوگو و متقاعد کردن مخالفان به آنها «برچسب» بزنیم: «تراریخته پرستان»، «آب سالاران»، «طبیعت ستیزان»، «سازه پرستان»، «ریز مغزها»، «مافیای سدسازی»، «زمین خواران»... تنها نتیجه استفاده از چنین ادبیاتی، بسته شدن باب گفتوگو و از کف رفتن سرمایه گرانبهای اجتماعی است. مبادا برای همراه کردن جامعه با دیدگاههای خود دست به مبالغه بزنیم.
راهکارهای پیشنهادی خود را معجزه و تنها راههای درست قلمداد کنیم که نتایج آن را به نحو مبالغه آمیزی به هر حوزهای تعمیم دهیم. قرار نیست به هر قیمتی و از هر طریقی جلوی پیشرفت یک طرح عمرانی را بگیریم یا نظر خودمان را به کرسی بنشانیم، مبادا از انصاف و احترام و صداقت فاصله بگیریم که در این صورت از سرمایه اجتماعی هزینه میکنیم و فردا سرمایهای برای هزینه کردن نخواهیم داشت. هرگز فراموش نکنیم که ما نماینده و قیم اجتماع نیستیم (زیرا که جامعه در هیچ فرایندی به ما وکالت نداده و ما را برنگزیده)، بلکه ممکن است در بهترین حالت نماینده طیف فکری خودمان باشیم. بنابراین به جای سرزنش و متهم کردن مخالفان و کسانی که ما را همراهی نمیکنند، تنها میتوانیم سعی کنیم با استدلال درست و از راه گفتوگوی درست آنها را به سمت طیف فکری خودمان ترغیب کنیم. و نهایتاً اینکه باید در درون جامعه محیط زیست هم تحمل نظرات مخالف را داشته باشیم. مبادا به یکدیگر توهین کنیم، خودمان را عقل کل و دیگران را به بیشعوری و نادانی متهم کنیم. جامعه چگونه میتواند به ما اعتماد کند وقتی ما خودمان حرمت یکدیگر را حفظ نمیکنیم؟ باید با ذهن باز بپذیریم که خود جامعه محیط زیست یک جمعیت یکسان و یک دست نیست، اختلاف نظر و تنوع سلیقه در میان جامعه محیط زیست هم طبیعی و پذیرفتنی است مادامی که با خود و مخاطب مان صادق و شفاف باشیم و انتظار نداشته باشیم همه از الگوهای اخلاقی و ارزشی ما تبعیت کنند. شاید مهمترین کاری که باید بکنیم این باشد که در درجه اول از خودمان درون جامعه محیط زیست شروع کنیم. براستی چقدر راه و رسم گفتوگو و استدلال را آموختهایم؟ چند بار استدلال و منابع اطلاعاتی و نتیجه گیریهای خود را کنترل کردهایم؟ آیا خود به آنچه از آن دفاع میکنیم و سنگش را به سینه میزنیم صددرصد پایبندیم؟
*دبیر کمیته آموزشی انجمن جهانی ارزیابی محیط زیست
نظر شما