ماجرای باغچه سیار با طرح یك سوال شروع شد: مدرسه‌ چه مشكلاتی دارد؟ معلم از بچه‌ها دعوت كرد به تماشای مدرسه بروند: «فكر می‌كردم مشاهده مدرسه‌ای كه هر روزشان را در آن می‌گذرانند خسته‌كننده باشد، اما در عمل بچه‌ها از بحث كردن درباره نظرشان و اینكه گاهی مجبور بودند از دیدگاه‌شان دفاع كنند، لذت می‌بردند. جالب اینكه بعضی از مشاهدات و نظرهای‌شان هرگز به ذهن من نرسیده بود.»

باغچه‌داران كوچك و كمك به كودكان محك

سلامت نیوز: كمك به كودكان كار یا بچه‌های مبتلا به سرطان؟ این سوال مهم‌ترین دغدغه دختران كلاس پنجم یكی از مدارس تهران در آخرین روزهای بهار بود. پس از هفته‌ها تلاش برای پرورش گل و گیاه، ۲۰۰ هزارتومان سود كرده بودند و باید تصمیم‌ می‌گرفتند با درآمدشان چه كنند: می‌توانیم به بچه‌هایی كه باید مثل ما به مدرسه بروند و درس بخوانند كمك كنیم، كسانی كه نمی‌توانند هیچ كدام از اینها را داشته باشند چون باید كار كنند و پول درآورند. شاید هم باید كار دیگری كرد، بچه‌های كار لااقل سالم هستند و می‌توانند كار كنند اما بچه‌هایی كه به سرطان مبتلا هستند و پولی هم برای درمان ندارند چه؟


به گزارش سلامت نیوز، اعتماد نوشت: هدا جعفری، معلم پژوهش مدرسه‌ای است كه طرح «باغچه سیار» در كلاس او اجرا شد و حالا از تصمیم‌گیری درباره مهم‌ترین دستاورد غیر درسی كلاسش می‌گوید: «كلاس دو دسته شده بود. دو تا از بچه‌های مدرسه به سرطان مبتلا شده بودند و پیش‌تر، نه‌تنها در كلاس من كه در باقی كلاس‌ها، درباره مشكلاتی كه بیماران مبتلا به سرطان دارند حرف زده بودیم. به همین دلیل تعداد طرفداران اهدای پول به محك بیشتر بودند. با این حال تعدادی از بچه‌ها هم كودكان كار را نیازمندتر می‌دیدند. بحث حسابی داغ بود و هر دو گروه تلاش می‌كردند همدیگر را متقاعد كنند.»

باغچه سیار؛ پروژه‌ای از آن من


ماجرای باغچه سیار با طرح یك سوال شروع شد: مدرسه‌ چه مشكلاتی دارد؟ معلم از بچه‌ها دعوت كرد به تماشای مدرسه بروند: «فكر می‌كردم مشاهده مدرسه‌ای كه هر روزشان را در آن می‌گذرانند خسته‌كننده باشد، اما در عمل بچه‌ها از بحث كردن درباره نظرشان و اینكه گاهی مجبور بودند از دیدگاه‌شان دفاع كنند، لذت می‌بردند. جالب اینكه بعضی از مشاهدات و نظرهای‌شان هرگز به ذهن من نرسیده بود.»
بچه‌ها بیش از همه از چهره سیمانی حیاط مدرسه ناراضی بودند و پیشنهادهایی هم داشتند، همه را روی تخته فهرست كردند و دست آخر گفتند كه می‌توانند با گلدان‌هایی قابل حمل سبزی و نشاط را به حیاط و كلاس‌ها بیاورند.


۹۰ دانش‌آموز كلاس پنجمی از چند كلاس مختلف می‌توانستند عضو یكی از سه گروه اصلی طرح شوند؛ یك گروه برای مطالعه درباره گیاهان آپارتمانی، گروه دیگری برای مطالعه درباره كاشت سبزیجات و گروه آخر شامل شاگردانی كه به مطالعاتی از این دست علاقه نداشتند و قرار شد در بخش پشتیبانی فعال شوند.
هدا می‌گوید: «هیچ چیز اجباری نبود. قدم اول را با ۱۵ نفر از بچه‌ها برداشتیم. چون نمی‌خواستم مسوولان مدرسه احساس كنند این نوع اداره كلاس برای‌شان بار مالی دارد، خودم پیشقدم شدم و به هر كدام از بچه‌ها یك بسته كوچك بذر دادم. به مرور تركیب گروه‌ها روشن‌تر شد؛ نگار كارهای مرتبط با گل‌های آپارتمانی را هماهنگ می‌كرد، ستایش سرگروه گیاهان و سبزیجات ارگانیك بود و مرجان به این فكر افتاد كه علاوه بر كاشتن بذر، روش‌های دیگر تكثیر گیاهان را هم تجربه كند پس گروه قلمه را ایجاد كرد. هانیه هم مسوولیت تبلیغات و شبكه‌های مجازی را برعهده گرفت.»


خانواده‌ها همراه مدرسه


چند جلسه نگذشته بود كه نه‌تنها باقی بچه‌ها هم به دوستان‌شان پیوستند، بلكه مادران و پدران با پروژه توسعه فضای سبز همراه شدند. هدا می‌گوید: «اول فكر می‌كردم بزرگ‌ترین چالش اعتراض والدین خواهد بود. معمولا واكنش آنها به فعالیت‌های به قول خودشان «غیردرسی» این است كه بچه‌های ما كوچكند و نمی‌توانند این كارها را انجام دهند. اما این‌بار آنها با دیدن اشتیاق و جدیت بچه‌ها و احساس مالكیتی كه نسبت به اجرای راه‌حل پیشنهادی خودشان داشتند، به جای اعتراض به كمك‌مان آمدند.»
این همراهی به پدر و مادرها ختم نشد و حتی مادربزرگ یكی از بچه‌ها هم به كمك‌شان آمد. مرجان كه از مادربزرگش برای همراهی با بچه‌های مدرسه دعوت كرده می‌گوید: «من و دوستانم در مدرسه توانستیم هم كار پژوهشی یاد بگیریم و هم پروژه بهبود فضای سبز مدرسه را به اتمام برسانیم. از چیزهای جالب این كار پژوهشی این بود كه مادربزرگم كه خیلی به رشد و تكثیر گیاهان علاقه دارد به كمك ما آمد و از تجربه‌هایش استفاده كردیم».


خلاقیت كارآفرینان نوجوان: بورس قلمه و پیش‌فروش محصولات


بچه‌ها در هر مرحله از كار باید گزارشی از فعالیت‌های‌شان ارایه می‌دادند و خودشان را ارزیابی می‌كردند. در جریان همین جلسات، وقتی داشتند درباره محاسبه قیمت تمام شده محصولات صحبت می‌كردند، مشخص شد كه هانیه در تلگرام یك گروه راه انداخته به نام «بورس قلمه» و بچه‌ها به هم قلمه می‌فروشند تا پرورش قلمه‌های متنوع‌تری را تجربه كنند.


تجربه واسطه‌گری و درك مفهوم ارزش افزوده دفتر دیگری بود كه مقابل بچه‌ها گشوده شد. نگار كه مسوولیت گروه گیاهان آپارتمانی را بر عهده داشت با یك گل‌فروش صحبت كرده بود تا جوانه‌ها را با قیمت پایین‌تر از او بخرند و پرورش گیاهانی را كه روش تكثیر پیچیده‌تری دارند هم تجربه كنند. اینجا بود كه بحث درباره جایگاه واسطه‌گری در اقتصاد به میان آمد و بچه‌ها با پدیده‌ای كه داشتند در عمل تجربه‌اش می‌كردند، آشنا شدند.
هدا این دستاوردها را «معجزه آزاد گذاشتن بچه‌ها» می‌داند: «وقتی به جای تزریق فرمول، ذهن دانش‌آموز را آزاد می‌گذاری، فكر می‌كند، تجزیه و تحلیل می‌كند، راه‌حل پیدا می‌كند و تفكر توسعه در او شكل می‌گیرد. هرگز فكر نمی‌كردم یك بچه ۱۱ ساله تنها با نشان دادن یك نمونه گیاه و ارایه بروشور بتواند مشتری‌ها را قانع كند كه محصولش را بخرند اما یكی از بچه‌ها در نمایشگاه سالانه مدرسه ظرف ۴۵ دقیقه حدود هفت گلدان پیش‌فروش كرد یا وقتی در ابتدای كار دیدیم هیچ سرمایه‌ای برای تهیه گلدان نداریم، بچه‌ها با بریدن بطری‌های نوشابه و جمع‌آوری سطل‌های پلاستیكی ماست نگذاشتند پروژه متوقف شود.»


ریاضی و محیط زیست هم وارد شدند


از جمله اطلاعاتی كه باید هر هفته ثبت می‌شد میزان آب مصرفی، هزینه خاك و گلدان و كود و بذر بود. قرار بود بچه‌ها در پایان كار پول بذرهای اولیه را هم به معلم برگردانند. آنها باید هزینه‌ها را محاسبه می‌كردند، قیمت تمام‌شده را درمی‌آوردند، درباره سود ۱۰ تا ۲۰ درصدی تصمیم می‌گرفتند و در نهایت قیمت محصول‌شان را تعیین می‌كردند. همه اینها به دانش ریاضی احتیاج داشت. اینجا بود كه پای معلم ریاضی به پروژه باز شد. بخشی از كار هم با مبحث انسان و محیط زیست مرتبط بود و به این ترتیب بخشی از اهداف آموزشی این درس هم پوشش داده شد. به گفته هدا این همكاری شور و هیجان بچه‌ها را زیاد كرده بود؛ آنها از اینكه می‌دیدند برای رسیدن به هدف‌شان باید از درس‌های مدرسه استفاده كنند، هیجان‌زده بودند.


«شكست» یا «سكوی پرش»


در میانه راه گلدان‌هایی خشك شدند، بذرهایی به ثمر ننشستند و جوانه‌هایی بی‌برگ و بار ماندند. مرجان در پاسخ به این سوال كه خشك شدن گیاه به معنی شكست خوردن شما بود؟ قاطعانه می‌گوید «نه» و ادامه می‌دهد: «برای اینكه محصولات بهتر و حیاط سبزتری داشته باشیم، مجبور بودیم اتفاقاتی كه هر روز برای گیاه‌مان می‌افتاد را یادداشت كنیم. قرار بود آخر سر از همه اینها نتیجه بگیریم و ببینیم گیاه‌مان رشد خوب و مناسبی داشته یا نه و اگر شرایط برای رشد گیاه‌مان مناسب نیست، شرایط بهتری برایش ایجاد كنیم. اگر گیاهی پژمرده یا حتی خشك می‌شد باید به این سوال جواب می‌دادیم كه چطور باید شرایط لازم را برای رشد گیاه‌مان تغییر بدهیم تا به نتیجه مطلوب برسیم. این‌طوری اصلا به فكر این نبودیم كه شكست بوده یا پیروزی.»
نمایش و فروش گلدان‌ها در آخرین روزهای سال تحصیلی ایستگاه آخر پروژه و آغاز راهی بود كه بچه‌ها آن را لذت‌بخش و جذاب یافته بودند. هدا كه همچنان معلم پژوهش این گروه است، می‌گوید: آنها مشكلات بزرگ‌تری را شناسایی می‌كنند. بعضا برای مشورت می‌آیند و راه‌حل‌شان یا نتایج تحقیق و بررسی‌شان را شرح می‌دهند. من و باقی همكارانم می‌بینیم كه آنها آدم‌های دیگری شده‌اند، متناسب با سن‌شان اما در ابعاد بزرگ‌تری فكر می‌كنند، به محیط اطراف‌شان حساس‌تر و نسبت به آن دقیق‌ترند. فقط معترض نیستند، به كیفیت پایین آنچه به آنها ارایه می‌شود اعتراض می‌كنند اما برای آن راه‌حل هم ارایه می‌دهند. به وضوح می‌بینم فهمیده‌اند چطور می‌شود با تكیه بر آموخته‌ها و تجربه‌های‌شان راه‌حلی بیابند یا نیازی را رفع كنند. مرجان می‌گوید حالا به گل‌فروشی فكر می‌كند، به اینكه پرورش گل و گیاه چه شغل جذابی است.


دست آخر، وقتی همه حرف‌های یكدیگر را شنیدند، رای‌گیری كردند. كمك به كودكان مبتلا به سرطان رای بیشتری آورد و پرونده نخستین پروژه «یادگیری از راه خدمت» مدرسه با واریز ۲۰۰ هزار تومان درآمد بچه‌ها به حساب محك بسته شد.


یادگیری از راه خدمت؛ مدرسه در خدمت جامعه
 یادگیری از راه خدمت میوه جنبش «آموزش مترقی» است كه در آخرین سال‌های قرن نوزدهم شكل گرفت. نظریه‌پردازان و اندیشمندان این جریان ترقی در امر آموزش را كلید شكوفایی اجتماعی می‌دانستند و می‌خواستند نهاد آموزش از اسارت دیدگاهی كه یادگیری را به «آماده شدن برای ورود به دانشگاه» تقلیل می‌داد، برهانند. از نظر آنها «یادگیری از طریق تجربه و با هدف آمادگی برای حل مسائل دنیای واقعی» دیدگاهی بود كه به تحقق عدالت اجتماعی و پرورش شهروندانی مسوول و عمل‌گرا منجر می‌شود.
 ترقی‌خواهان معتقد بودند عالی‌ترین شكل یادگیری زمانی محقق می‌شود كه یادگیرندگان به جای خواندن كتاب‌های سنگین در اتاق‌های بسته، آزادانه دست به كار اقدام و عمل شوند و تجربه كنند. در سایه این نگاه به مساله آموزش بود كه «یادگیری از راه خدمت» در آخرین سال‌های
دهه ۱۹۷۰ متولد شد. در این روش معلم به كتاب درسی محدود نمی‌شود؛ همراه دانش‌آموزان به خارج از محیط كلاس و مدرسه می‌رود و به بچه‌ها كمك می‌كند میان مطالب درسی و زندگی روزمره ارتباط برقرار كنند، مشكلی از دنیای پیرامون‌شان را پیدا كنند كه می‌شود با تكیه بر آموزه‌های مدرسه آنها را حل كرد و بعد برای حل آن برنامه‌ریزی می‌كنند. این خدمت می‌تواند انتشار یك خبرنامه در مدرسه باشد، برگزاری جشن یلدا برای دانش‌آموزان مدرسه‌های همجوار یا رنگ كردن دیوار مدرسه.


 جست‌وجوی تاریخ حین پاك‌سازی گورستان


دانش‌آموزان یك مدرسه راهنمایی در ایالت مریلند تصمیم گرفتند اهداف آموزشی كلاس تاریخ را با تمیز كردن گورستان قدیمی نزدیك مدرسه دنبال كنند. قرار شد بچه‌ها وقایع تاریخی در فاصله سال‌های ۱۸۰۰ تا ۱۸۵۰ میلادی را با دنبال كردن زندگی دفن‌شدگان در این گورستان بررسی كنند. شروع كردند به ثبت و گردآوری تصاویر و نوشته‌های حك شده بر سنگ‌ها، بعد با مطالعه تاریخچه شهر به دنبال این نام‌ها گشتند؛ به این ترتیب بخش مهمی از تاریخ دوره مورد نظر را خواندند و با رویدادها آشنا شدند. آنها حین مطالعات‌شان اسنادی یافتند كه از ساز و كارهای اجتماعی و وضعیت زندگی مردم در دوره یادشده حكایت داشت. مثلا با داستان زندگی خدمتكاری آشنا شدند كه به جرم فرار از دست صاحبكارش دستگیر و محاكمه شده بود. مطالعه دفاعیات او در دادگاه و اعتراضش به شرایط و مقررات ناعادلانه كار، آموزه‌های مفیدی برای بچه‌ها به همراه داشت. دانش‌آموزان با استفاده از اسناد دادگاه، بستگان این زن را در شهر مجاور شناسایی كردند و حكایت زندگی او را با بازماندگانش در میان گذاشتند. این ارتباط سبب شد اطلاعات بیشتری درباره فرد مورد نظر و تاثیری كه بر اجتماع پیرامونش گذاشته بود، به دست آورند.


 سلامت و بهداشت با سالمندان


دانش‌آموزان دبیرستانی در شهر كوچك ساراسوتا در ایالت فلوریدا آموزه‌های درس بهداشت و سلامت را در مركز سالمندان به كار بستند. ارتباط سالمندان و دانش‌آموزان طی شش ملاقات شكل گرفت و دانش‌آموزان كلاس دهم تا دوازدهم مهارت‌هایی مثل اندازه‌گیری فشارخون و احیای قلبی را تمرین كردند. دانش‌آموزان از قبل با شركت در دوره‌های ویژه سالمندان و با پژوهش و بحث‌های فراوان درباره روند افزایش سن، بیمارهای سالمندان و مرگ، برای تعامل با سالمندان آماده شده بودند. در طول برنامه همزمانی برای ارتباطات اجتماعی میان سالمندان و نوجوانان اختصاص داده شد؛ این‌بار سالمندان مدرس كه در آن دانش‌آموزان از سالمندان یك رقص گروهی یاد گرفتند. دانش‌آموزان در طول سال تحصیلی از این فرآیند یاداشت برداشتند و نشان دادند كه بیشتر از آنچه انتظار می‌رفت در درس‌ها موفق بوده و مهارت و دانش كسب كرده‌اند.


 تمرین خواندن و نوشتن برای روزنامه‌نگاران كوچك


۶۰ كودك و نوجوان ۱۲ تا ۲۰ ساله اهل دهلی كه اغلب‌شان در خیابان زندگی و همه‌شان كار می‌كنند، از آنچه در مدارس و مراكز یادگیری محلی و مردم‌نهاد یاد می‌گیرند برای انتشار نشریه‌ای دو زبانه درباره و برای كودكان كار و خیابان استفاده می‌كنند. «بالاكناما» كه به معنای صدای كودكان است، امكانی است برای ۱۰ هزار كودك بی‌خانمان در دهلی كه از زندگی‌شان بنویسند، صدای‌شان را به گوش شهروندان برسانند و نوشتن تمرین كنند.
چاندنی، یك دختر ۱۸ ساله اهل دهلی كه موسس این نشریه است به خبرنگار گاردین می‌گوید: بسیاری از نویسندگان این نشریه بعد از پیوستن به تحریریه شروع می‌كنند به یادگیری خواندن و نوشتن به همین دلیل تمرین نوشتن اینجا یك هدف و البته یك چالش اساسی است.
بالاكناما دو روپیه است و هشت هزار نسخه از آن منتشر می‌شود. بیشتر شماره‌ها به‌صورت رایگان در ایستگاه‌های پلیس و سازمان‌ها و انجمن‌های حامی حقوق كودك پخش می‌شود تا شهروندان با مسائل این كودكان بیشتر آشنا شوند.  

 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha