روزی مانند تمام روزها آمد و کنار بساط پدر ایستاد، بعد از یکی، دو ساعت راه خانه را در پیش‌گرفت اما، آتنای کوچک پدر هرگز به خانه نرسید.

قاتل به همراه دیگران در جست و جوی آتنا بود

سلامت نیوز:دخترک آنقدر کوچک بود که معنای نامردی و مرگ را نمی‌دانست. او به دور از هیاهوی بزرگی، کودکی‌اش را می‌کرد و سرخوش از معصومیت کنار بساط دستفروشی پدر می‌ایستاد و دست‌های کوچکش کمکی بود برای درآوردن نان حلالی که پدر بر سر سفره می‌آورد.

به گزارش سلامت نیوز، آفتاب یزد نوشت:روزی مانند تمام روزها آمد و کنار بساط پدر ایستاد، بعد از یکی، دو ساعت راه خانه را در پیش‌گرفت اما، آتنای کوچک پدر هرگز به خانه نرسید. پدر که به خانه آمد آتنا را ندید و به دنبالش تمام شهر بسیج شدند.

اما هیچ کس اثری از او نمی‌یافت. حتی تلگرام و اینستاگرام هم نتوانست اثری از آتنای 7ساله پیدا کند و او را به خانه‌اش بازگرداند. هر کس که عکس آتنا را در تلگرام می‌دید و متوجه می‌شد که او گم‌شده دست به دعا برمی‌داشت که زودتر به خانه بازگردد و دل آشوب‌زده مادرش آرام گیرد. 22 روز بعد از آنکه مردم، پلیس و آتش‌نشانی، پارس‌آباد را زیر و رو کردند، آتنا پیدا شد. اما دیگر جانی در بدن نداشت که به پدر کمک کند. 


آتنا دیگر جانی در بدن نداشت که دست‌های مادر را ببوسد. آتنا دیگر جانی در بدن نداشت که با آسنا (خواهر کوچکترش) بازی کند. آتنا دیگر جانی نداشت که برای اقوام، مهربانی و خوش‌زبانی کند. آتنا دیگر جانی نداشت که درس بخواند.

آتنا دیگر جانی نداشت که... می‌گویند آتنا پیدا شده است. کمر پدرسربلند آتنا زیر بار اندوه و غم در از دست دادن دختر 7 ساله‌اش می‌شکند. مادر ضجه می‌زند و دوان دوان به سوی آتنا می‌رود.

آتنا گوشه‌ای از آسمان نشسته و تن‌رنجورش توان ندارد، فقط اشک می‌ریزد و مادر را به نظاره ‌نشسته است. آتنا دلتنگ مادر و پدر است. آسنا آنقدر کوچک است که نمی‌داند مادر برای چه می‌گرید، چرا پدر مشتش را پر از خاک می‌کند و بر سرمی‌کوبد. آتنا گوشه‌ای از آسمان نشسته و تن رنجورش توان ندارد.


تا آخرین لحظه امیدوار بودیم


بدخشان، دایی آتنا در گفتگو با روزنامه آفتاب‌یزد با زبان شیرین آذری و صدایی غمگین می‌گوید: «پدر و مادر آتنا اینقدر حالشان بد است که نمی‌توانند صحبت کنند. مادر آتنا با سرم و قرص‌های آرام‌بخش زنده است.»
او با اشاره به رفتار آتنا می‌افزاید: «آتنا کلاس اول را تمام کرده بود و درس‌اش خیلی خوب بود. هر روز یکی دو ساعت به پدرش که سالها دستفروش بود، کمک می‌کرد تا سهمی در درآمد خانواده داشته باشد. آتنا خیلی مهربان بود.»


بغضی بزرگ گلویش می‌فشارد و توان حرف‌زدن را از او می‌گیرد، بعد از یکی دو دقیقه مکث، دوباره حرف می‌زند و در مورد گم‌شدن آتنا می‌گوید: «آتنا بعد از آن که به پدرش کمک می‌کند به سمت خانه می‌آید. بعد از آن که پدرش به خانه می‌آید متوجه نبود آتنا می‌شود.


همه شهر را دنبالش گشتیم اما پیدایش نکردیم. امیدوار بودیم که همان دو تکه طلایی که دارد را بگیرند و ولش کنند. با آن که دو هفته گذشته بود اما امیدمان را از دست ندادیم. تا آخرین لحظه امیدوار بودیم.»


او با اشاره به این که اصلا متهم به قتل آتنا را نمی‌شناسد، می‌افزاید: «او هم در تمام مدت پا به پای ما دنبال آتنا می‌گشت. بعد از چند وقت پلیس به او مشکوک شد چون سابقه کیفری داشت. اما نتوانست چیزی از او پیدا کند. ما هم شنیدیم که خانواده او بعد از آن که متوجه بوی بدی می‌شوند و به پلیس خبر می‌دهند. ما اصلا نمی‌دانیم که او چند بچه ‌داشته و الان زن و بچه‌اش چه کار می‌کنند.» دایی آتنا دیگر نمی‌تواند مصاحبه کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha