کوروش محمدی، رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران، درباره قتل‌ها و خشونت‌های اخیر معتقد است: هنوز به بحران نرسیده‌ایم اما این موارد التهاب‌هایی است که باید به فکر درمان آنها باشیم.

سلامت نیوز: کوروش محمدی، رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران، درباره قتل‌ها و خشونت‌های اخیر معتقد است: هنوز به بحران نرسیده‌ایم اما این موارد التهاب‌هایی است که باید به فکر درمان آنها باشیم.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از خبرآنلاین، قتل و جنایت و دزدی و آدم‌ربایی، در هفته‌های اخیر موضوعاتی بوده که نصیب آنهایی شده که اخبار را دنبال می‌کردند یا حتی آنها که علاقه‌ای به ورق زدن صفحه حوادث روزنامه‌ها نداشته‌اند اما در جریان اطلاع‌رسانی سریع و گسترده اخبار در شبکه‌های اجتماعی قرار گرفتند و هرچه خواستند کمتر بدانند، اتفاقات بیشتری رخ داد و آرامش ذهنی‌شان را به هم ریخت. از آتنا و بنیتا کودکان معصومی که جانشان را از دست دادند گرفته تا سربازهایی که به سوی سربازان دیگر شلیک کردند و حتی خبرهای تکان‌دهنده قتل کودکان به دست پدر و مادرشان و همسرکشی‌ در شهرهای مختلف آن هم درست در یک روز.

همه این موارد باعث شد موجی از اندوه و تاسف و در عین حال سوال برای افراد جامعه به وجود بیاید که دچار بحران اجتماعی شده‌ایم یا این فقط یک همزمانی ناگوار و نامبارک است. این زمزمه‌ها مطرح می‌شد که قبلا هم چنین مواردی بوده اما حالا سرعت گردش اطلاعات به وسیله اینترنت آنها را پررنگ‌تر جلوه می‌دهد یا این که نه، واقعا تعدد این خشونت‌ها بیشتر شده. برای بررسی این مسائل، با کوروش محمدی، رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی ایران گفت‌وگو کردیم. او معتقد است اگر می‌خواهیم چنین اتفاقاتی را کمتر شاهد باشیم، نباید فقط به صورت هیجانی با آنها برخورد کنیم و بلافاصله پرونده آنها را ببندیم، بلکه لازم است پرونده اتفاق‌های اینچنینی باز باشد تا ریشه‌ها را پیدا کنیم؛ اتفاقی که در موارد خشونت‌های قبلی نیفتاده، مثل بیجه، مثل خفاش شب؛

قتل‌های خانوادگی، خشونت‌های اخیر، كودك‌آزاری‌ و كودك‌ربایی، همه این اتفاقات كه به فاصله كمی اتفاق افتاده و به تیتر رسانه‌ها تبدیل شده، این سوال را به وجود می‌آورد كه این موارد به طور اتفاقی همزمان شده یا نشان‌دهنده یك بحران اجتماعی است؟

موافق این نیستم كه بگوییم دچار بحران اجتماعی شده‌ایم اما نمی‌شود این را هم گفت كه همه این موارد اتفاقی هستند، این خشونت‌ها به ما نشان می‌دهد كه دچار شرایطی شده‌ایم كه جامعه ما از یكسری الگوهای خشونت تبعیت می‌كند. این الگوهای خشونت باعث شده قتل‌های گاهگاهی با تعداد بیشتری و با خشونت بیشتری اعمال شود، به عنوان مثال این را می‌بینیم كه موارد زیادی از این قتل‌ها درباره اعضای خانواده اتفاق افتاده مانند پدری كه فرزند یازده‌ماهه‌اش را كشت یا اتفاق افتادن دو مورد قتل همسر و مادرهمسر یا مادری كه چند وقت قبل فرزندانش را كشته بود. بعضی از این موارد حتی فجایع انسانی هستند و نامشان از خشونت فراتر است، بنابراین در مرحله هشدار هستیم كه الگوهای خشونت در حال تقویت است.

اگر الگوهای خشونت در حال تقویت است چطور به مرحله بحران نرسیده‌ایم؟

ببینید، هنوز می‌توانیم بگوییم جامعه ما آرام است و نمی‌شود گفت دچار بحران جدی شده‌ایم، با این كه الگوهای خشونت توسط عده‌ای در حال پیروی هستند اما این عده هنوز كم هستند و هنوز این اتفاق برای كل جامعه نیفتاده است. با این حال باید این التهاب را جدی گرفت چون حتی همین موارد هم می‌تواند احساس ناامنی را ایجاد كند و به مردم این تصور را بدهد كه همه به جان هم افتاده‌اند، در حالی كه اینطور به این شدت هم نیست هرچند كه می‌گویم نباید به سادگی از كنار آن گذشت. اما آنچه باید به عنوان بحران از آن نام ببریم، در بحث خانواده است.

منظورتان از بحران در خانواده چیست؟

این كه متاسفانه می‌بینیم خانواده‌ها از الگوهای اخلاقی و تربیتی تبعیت نمی‌كنند و فاقد دیدگاه‌ها و روش‌های خاصی در حوزه تربیتی هستیم. بنابراین به یك بازیابی مجدد از فضاهای اخلاقی نیاز داریم. در نظام تعلیم و تربیت هم الگویی كه شناخته شده و مبتنی بر دیدگاه‌های معتبر جهانی باشد نداریم. این در حالی است كه الگوهای سنتی خودمان را از دست داده‌ایم و در پروسه گذار از سنت به مدرنیته مانده‌ایم و دچار مشكلات جدی هستیم. نه فضای سنتی را داریم و نه از الگوهای روز بهره می‌گیریم. اگر همان نگاه سنتی را داشتیم كه با مذهب پیوند محكمی دارد، الان جامعه سالمتر و محكمتری در مواجهه با بحران‌های اجتماعی از جمله خشونت داشتیم اما آنها را از دست داده‌ایم و چیزی هم جایگزینشان نشده بنابراین می‌بینیم كه به سادگی بیشتری نسبت به گذشته سنتی خودمان، علیه فرزند و همسر و خواهر و برادر دست به خشونت می‌زنیم.

اما مواردی مانند قتل آتنا و بنیتا یا سربازی كه دیگران را به رگبار بست خشونت خانوادگی نبودند.

اینها هم ریشه در همان دارد كه نظام تربیتی ما به طور كلی ناقص است، علاوه بر این كه خانواده نمی‌تواند نقش خودش را به خوبی ایفا كند، آموزش و پرورش هم در انجام این كار ناتوان باقی مانده. وقتی افراد با الگوی تربیتی سالم و با نگاهی مبتنی بر مهارت‌های ارتباطی صحیح تربیت نشوند، نتیجه‌اش می‌شود همین كه در مواجهه با هر چالش و مشكل روزمره دست به خشونت بزنند. نظام تعلیم و تربیت ما نظام مهارت‌آموزی نیست، موضوع بنیتا و آتنا و دیگر موارد ناراحت‌كننده اخیر به این برمی‌گردد كه قاتلانشان از الگوهای تربیتی خانوادگی و اجتماعی غیرسالم بهره برده‌اند. بنابراین همانطور كه گفتم باید بازتعریفی در اصول تربیتی داشته باشیم و ضمن این كه از اصول سنتی و مذهبی بهره می‌گیریم، از دانش روز دنیا در مهارت‌آموزی به افراد جامعه هم بهره‌مند شویم كه بحران‌های روانی و اجتماعی كمتری را شاهد باشیم. در كنار این اقدامات بلندمدت،‌ باید برای التیام روحیه اجتماعی كه اتفاقات اخیر باعث شده احساس ناامنی كنند هم كارهایی در كوتاه‌مدت و میان‌مدت انجام شود.

برای كاهش این احساس ناامنی باید چه كار كرد؟ مخصوصا بعد از قتل آتنا و بنیتا موج زیادی از نگرانی و اضطراب خانواده‌ها را در بر گرفت.

یكی از مهمترین كارهایی كه می‌شد انجام داد این بود كه صداوسیما در این زمینه وارد شود اما صداوسیما ارتباطش با بدنه جامعه قطع است و نه تنها در این موارد بلكه در موارد قبلی هم نشان داده كه نتوانسته نقش موثری در سلامت روان جامعه داشته باشد. حتی می‌توانم بگویم صداوسیمای ما خودش در این زمینه مقصر است چون نتوانسته نیازسنجی صحیحی داشته باشد و با تولید برنامه‌های كم‌مخاطب، آنها را به فیلم‌ها و سرالد‌های ماهواره‌ای رخ داده كه با آموزه‌های اجتماعی و فرهنگی ما مغایر هستند در نتیجه افراد را در تناقض‌ها و تعارض‌های گوناگونی قرار می‌دهد كه نتیجه آن آسیب‌های اجتماعی می‌شود. صداوسیمای ما صرفا اقتصادمحور شده و در این صورت نمی‌تواند به نیازهای مخاطبین پاسخ دهد یا حتی در موارد ضروری كه نیاز است التیام روحی برای جامعه به همراه داشته باشد، از واقعیت فرار كرده،‌ آن را كتمان می‌كند و اعتماد مخاطب را از خودش سلب كرده و در مرحله بعد نمی‌تواند كارایی لازم را برای بهبود روحیه اجتماعی و احساس امنیت و همبستگی و همچنین آموزش‌های ضروری در مواجهه با موارد مشابه داشته باشد.

در عین حال می‌بینیم كه با وجود سكوت صداوسیما، سایر رسانه‌ها این اخبار را پوشش می‌دهند، عده‌ای می‌گویند این تعداد زیاد خبر ناگوار به دلیل این است كه این اتفاق‌ها بیشتر شده و عده‌ دیگری می‌گویند به دلیل سرعت و گسترش اطلاع‌رسانی است كه بیشتر در جریان اخبار حوادث قرار می‌گیریم. نظر شما در این مورد چیست؟

هر دوی این موارد می‌تواند باشد، هم این كه سرعت اطلاع‌رسانی گسترش پیدا كرده هم این كه این خشونت‌ورزی‌ها شدت گرفته، اما مساله اینجاست كه جامعه ما احساسی و گذرا با این موارد برخورد می‌كند و بعد به زودی از كنار آنها می‌گذریم. حادثه پلاسكو الان كجاست؟ كجای جامعه ما قرار دارد؟ قطار سمنان، حادثه اراك، معدن‌چی‌ها، فهرج كرمان، اینها كجای جامعه یا حتی تصمیم‌گیری‌های مسئولان قرار دارد؟ ضمن این كه برخورد قاطع قضایی با این موارد انجام می‌شود، این موارد باید پرونده‌شان روی میز كارشناس‌ها و مسئولان باز باشد و خروجی بررسی آنها را ببینیم. اینها هر كدام موارد جامعه‌شناسی هستند كه در عین حال كه تهدید هستند،‌ فرصتی برای پیشگیری از وقوع موارد مشابه به شمار می‌روند.

سوال دیگری كه مطرح می‌شود این است كه چرا اخبار قتل و حوادث و تجاوز اینقدر مورد استقبال مخاطبان رسانه‌ها قرار می‌گیرد، می‌بینیم كه در حالی كه مردم از چنین اتفاقاتی ابراز انزجار می‌كنند، پركلیك‌ترین مطالب به حوادث اختصاص دارد و در شبكه‌های اجتماعی هم مدام این اخبار دست به دست می‌شود و با هیجان آن را برای همدیگر تعریف می‌كنند.

اینها به دلایل مختلفی برمی‌گردد؛ یكی از این دلایل این است كه سطح دانش و آگاهی در جامعه پایین است و افراد نمی‌دانند در مواجهه با هر اتفاقی باید چه رویكردی داشته باشند، دچار هیجانات آنی می‌شوند و می‌خواهند آن اتفاق را حتی به شنیع‌ترین شكل ممكن برای دیگران بیان كنند، در حالی كه دانستن هر خبری مناسب هر سن و گروه اجتماعی نیست، درباره قتل آتنا و بنیتا هم دیدیم بعضی خانواده‌ها به جای این كه خانواده‌ها خودشان مطلع شوند و اخبار را دنبال كنند، این مباحث را به سطح خانواده كشانده و در بین كودك و نوجوانشان بدون دانستن ابعاد روانی و اجتماعی آن مطرح می‌كردند. دلیل دیگر این است كه به قدری شادی و نشاط وجود ندارد كه مردم از هر خبری برای گرفتن هیجان حتی هیجان كاذب استقبال می‌كنند و در عین حال به همان دلیل كه اشاره كردم صداوسیما شفافیت، سرعت و صراحت لازم را ندارد، به هر خبری از هر منبعی كه برسد استناد می‌كنند و مدام تشنه دانستن درباره ابعاد بیشتری از ماجرا هستند كه گمان می‌كنند در حال پنهان شدن از آنهاست و خودشان باید آن را كشف كنند. درواقع وقتی مسئولین و رسانه‌ها شفافیت و صداقت را در پیش بگیرند و به جای انعكاس صرف اخبار، به ابعاد مختلف آن هم پرداخته شود، خواهیم توانست در عین حال كه اخباری را به اطلاع مردم می‌رسانیم، آموزش پیشگیری از بروز آن اتفاق‌ها را هم به آنها بدهیم. من با كتمان كردن اخبار حوادث مخالفم ولی به نظرم این شیوه بازنمایی اخبار حوادث هم درست نیست چون نمی‌تواند آموزنده باشد و تنها نگران‌كننده است و حتی می‌تواند افرادی را كه مستعد ارتكاب چنین جرایمی هستند تحریك كند.

به عنوان رییس انجمن آسیب‌شناسی اجتماعی فكر می‌كنید با شروع كار دولت جدید، برای پیشگیری و كاهش این نوع خشونت‌ها چه كارهایی باید در اولویت باشد؟

به این دلیل كه بخشی از این حوادث ناشی از عدم سلامت روانی افراد است، من پیشنهاد می‌كنم پایشی برای بررسی اختلالات روان به طور جدی در نظر گرفته شود و نهادهایی مثل وزارت بهداشت همانطور كه بر سلامت جسمی افراد تاكید و تمركز می‌كنند، ارزیابی كنند كه چه مقدار افراد دچار اختلالات و بیماری‌های روان هستند كه لازم است مورد مشاوره‌های رایگان یا ارزان‌قیمت قرار بگیرند. از طرف دیگر توصیه‌ای كه به دستگاه قضایی و نهادهای پژوهشی دارم این است كه خیلی هیجانی با اشخاصی مانند قاتل آتنا و بنیتا و سایر موارد اینچنینی برخورد نكنند، سریع به اعدام آنها فكر نكنند، روی عوامل فردی و اجتماعی چنین اتفاقاتی كه افتاده با حضور كارشناسان اجتماعی و روانشناسان بررسی كنند و ریشه‌ها را پیدا كنند نه این كه صرفا به حذف فیزیكی تمركز شود. این همان اتفاقی است كه درباره خفاش شب هم افتاد، برای پاسخ دادن به هیجانات اجتماعی سریعا اعدام شد و ریشه‌ها و عوامل این اتفاق نادیده گرفته شد در حالی كه با گفت‌وگو با او می‌توانستیم علت‌های اتفاقات مشابه را دریابیم و مانع بروز موارد مشابه شویم. توصیه دیگری كه به دولت دوازدهم دارم این است كه مباحث اجتماعی را در كنار حوزه‌های اقتصادی و سیاسی به صورت پررنگ دنبال كنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha