سلامت نیوز: «لحظهشماری میکنم که حکم شوهرم قطعی شود تا غیابی طلاق بگیرم.» این جمله را همسر مردی میگوید که به جرم آزار و اذیت بیش از ۴۰ زن و دختر دستگیر شده است.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از همشهری، همان پستچی قلابی كه زنگ خانهها را میزد و به بهانه تحویل بسته، زنان و دختران را به داخل آسانسور میكشاند و با تهدید چاقو مورد آزار و اذیت قرار میداد. این مرد كه در نخستین محاكمه به اعدام محكوم شده بود، پس از نقض حكمش در دیوانعالی كشور برای دومین بار در دادگاه انقلاب تهران محاكمه و از سوی دادگاه باردیگر به اعدام محكوم شد. این در حالی است كه همسرش بیصبرانه منتظر است حكم اعدام در دیوانعالی كشور تأیید و قطعی شود تا از وی طلاق بگیرد و زندگی تازهای را شروع كند. او جزئیات 13سال زندگی مشتركش با مرد متجاوز را شرح میدهد.
چند سال داری؟
30سال. همسرم ایمان هم 30ساله است. هر دو همسن بودیم كه با هم آشنا شدیم و ازدواج كردیم.
كی و چطور با هم آشنا شدید؟
13سال پیش برای خرید به یكی از پاساژهای جنوب شرق پایتخت رفته بودم. آن زمان 17سال بیشتر نداشتم كه با او آشنا شدم. شماره تلفنش را كه روی كاغذ نوشته بود به من داد. چند روز بعد به او زنگ زدم و همین شروع آشنایی ما بود.
همان سال ازدواج كردید؟
چند وقت بعد همراه خانوادهاش به خواستگاریام آمد اما خانوادهام با این ازدواج مخالفت كردند. ایمان خانوادهام را تهدید كرد كه اگر راضی به این وصلت نشوند مرا میدزدد. من هم كه كم سن و سال بودم و عاشقش شده بودم پاهایم را توی یك كفش كردم و گفتم به جز ایمان با شخص دیگری ازدواج نمیكنم. این شد كه ازدواج كردیم و زندگی مشتركمان شروع شد.
شغل همسرت چه بود؟
خانوادهاش یك گاراژ داشتند و چند سالی در آنجا كار كرد. این اواخر هم در كار ساختوساز خانه بود.
از زندگیات راضی بودی؟
ایمان خیلی خشن بود و جرأت نمیكردم روی حرف او حرف بزنم. گاهی پیش میآمد كه فقط هفتهای یك روز به خانه میآمد و اگر اعتراض میكردم میگفت درگیر كار بوده و این همه زحمت را بهخاطر رفاه من و بچههایمان میكشد. من هم به او اعتماد داشتم. ما 2 فرزند داریم كه پسرم 12ساله و دخترم 11ساله است.
در مدتی كه با او زندگی میكردی هرگز به رفتارش شك نكردی؟
باور كنید تا روزی كه مأموران به ویلایمان در شمال كشور آمدند و ایمان را دستگیر كردند، من از كارهای او بیخبر بودم. حتی روزی كه دستگیر شد فكر میكردم بیگناه است. تا اینكه چند روز بعد در تلویزیون حرفهایش را پخش كردند و تازه فهمیدم كه ماجرا چه بوده است. اوایل در شوك بودم. حتی فهمیدم كه او به جز من همسر دیگری دارد كه برایش خانهای در شرق تهران گرفته و گاهی پیش او میرود. او 5سال این راز را از من مخفی كرده بود.
آیا برای تفریح به ویلایتان در شمال كشور رفته بودید؟
نه. شوهرم 6ماه قبل از دستگیری مرا به همراه بچهها به آنجا برد. به من گفت كه اعصابش بههم ریخته و برای آرام شدن قصد دارد كه از تهران خارج شود و مدتی در شمال كشور زندگی كند اما بعد از دستگیری متوجه شدم كه دروغ گفته و بهدلیل اینكه عكسش در روزنامهها چاپ شده و پلیس در تعقیبش بود ما را به شمال برده بود.
وقتی از راز شوهرت باخبر شدی، چه كردی؟
تا مدتی شوكه بودم. پس از آن خانواده شوهرم به خانهام آمدند و بچههایم را با خود بردند. من هم به دادگاه خانواده رفتم و درخواست طلاق دادم اما شوهرم از داخل زندان برای خودش وكیل گرفته و اصرار دارد كه طلاقم نمیدهد. در این مدت 3یا 4بار به ملاقاتش رفتم تا او را راضی به جدایی كنم اما نشد. من در این سالها سرگردان در دادگاه خانواده هستم. میگویند كه باید حكمش قطعی شود تا بتوانم از او طلاق بگیرم.
وقتی به ملاقاتش رفتی درخواست بخشش نكرد؟
من تصمیمم را گرفتهام. حتی یك لحظه هم نمیخواهم اسم مردی كه چنین جرایمی را مرتكب شده در شناسنامهام باشد. میخواهم زودتر طلاق بگیرم و به زندگی عادی برگردم.
«لحظهشماری میکنم که حکم شوهرم قطعی شود تا غیابی طلاق بگیرم.» این جمله را همسر مردی میگوید که به جرم آزار و اذیت بیش از ۴۰ زن و دختر دستگیر شده است.
نظر شما