سلامت نیوز:
به گزارش سلامت نیوز، ابتکار نوشت: مساله آموزش کودکان مهاجر افغانستانی یکی از دغدغههای اصلی خانوادههای مهاجر است که پیشینه آن شاید به همان آغاز مهاجرت آنها در سالهای نخست انقلاب بر میگردد؛ زمانی که صدور مدرک اقامتی برای سیل مهاجران گریخته از جنگ با محدودیتهایی روبهرو شد. از سویی دیگر مدارکی که هر مهاجر داشت فقط در همان استان صادرشده اعتبار داشت و خارج شدن از آن استان برابر بود با باطل شدن مدرک اقامتی. پدر خانواده که در پی یک لقمه نان بود جایی میرفت که بتواند تامین معاش کند و چرخ زندگی را بچرخاند اما در این میان کسی که آیندهاش را تباهشده میدید و از درس و آموزش باز میماند، کودک خانواده بود.
هنگامی که آموزش و پرورش شرط ورود کودکان افغانستانی به مدرسه را داشتن برگه و کارت اقامت قرار داد، ماه مهر هم برای کودکان مهاجر نامهربان شد و سهم آنان از بوی ماه مهر چیزی نبود جز حسرت و اندوه و دیدن شادیها و بازیهای راه مدرسه همسالان و دوستان ایرانیشان.
در این میان کسانی هم بودند که با دیدن این کودکان کمر همت بستند و برای آموزش آنان پا پیش نهادند تا سهمی هرچند کم را نصیب این کودکان کنند و شادی ازدسترفتهشان را برایشان باز گردانند؛ با بسته شدن درهای مدارس دولتی به روی کودکان مهاجر، مدارسی توسط خود مهاجران و در خانههای مسکونی، مساجد، تکایا و... راهاندازی شد تا بار آموزش جمع کثیری از این کودکان را با کمترین امکانات و با همه موانع قانونی به دوش بکشند. این مدارس که بعدها به مدارس خودگران معروف شدند، در همه این سالها به آموزش کودکان مهاجر همت گماشتند و نگذاشتند بار دیگر نسلی بیسواد پرورش یابد.
با ورود نسل دومی که خود در نظام آموزشی ایران پرورش یافته بودند، مدارس خودگردان و آموزش کودکان مهاجر شکل و شمایل رسمیتری به خود گرفت.
مدارس خودگردان را میتوان بزرگترین تجربه جمعی و سازمانی و به عبارت بهتر یک نهضت سراسری مهاجران برای مبارزه با بیسوادی فرزندان مهاجران در ایران دانست که بدون کوچکترین وابستگی حزبی، مذهبی، قومی و سازمانی با حداقل امکانات و بیشترین انگیزه توانستند ماموریت خود را که همان آموزش کودکان بازمانده از تحصیل بود به خوبی به انجام برسانند.هرچند فعالیت مدارس خودگردان از همان آغاز غیرقانونی اعلام شد و آنها تا همین دو سه سال پیش به صورت زیرزمینی فعالیت میکردند و هرازگاهی نیز بازخواست میشدند و مجبور بودند درهای مدرسه را ببندند اما مساله اصلی یعنی ممنوعیت آموزش کودکان مهاجر فاقد مدرک همچنان به قوت خود باقی بود و همین دلیل محکمی بود تا آنها همه خطرها را به جان خریده و دوباره و در مکانی دیگر به آموزش این کودکان روی آورند و چراغ مهر و دانشاندوزی را برای کودکان مهاجر روشن نگه دارند تا زمانی که فرمان مقام معظم رهبری برای آموزش کودکان مهاجر صادر شد و کمکم فلسفه وجودی این مدارس از میان رفت و در سالهای اخیر بیشتر آنان نیز خود به خود بسته شدند.
2- کودکانی که به دلیل دوری از آموزش سنشان از سن تعریفشده برای هر پایهای فراتر رفته است و نمیتوانند در پایهای که میخواهند، نامنویسی کنند و طبق قانون باید در مدارس بزرگسالان ادامه تحصیل دهند.
3- کودکانی که موفق به گرفتن برگههای حمایت تحصیلی شدهاند اما به دلیل تراکم بالای جمعیت دانشآموزی در مناطقی ساکن هستند که مدارس، ظرفیت پذیرش آنان را ندارند.
4- برخی از مدارس هیات امنایی که وجوهی را به عنوان کمکهای مردمی درخواست میکنند (این وجه از همه دانشآموزان اعم از ایرانی و افغانستانی دریافت میشود). بیشتر خانوادههای مهاجر به دلیل فقر مالی و چندفرزندی قادر به پرداخت این هزینهها نیستند که نتیجه آن بازماندن یک یا چند نفر از کودکان از تحصیل است.
5- کودکانی که خانوادههایشان به هر دلیلی نتوانستهاند برگههای حمایت تحصیلی را در مدت زمان تعیینشده تهیه کنند.
لازم به یادآوری است که کودکان بازمانده از تحصیل با شرایط بالا بیشتر در مراکز استانها و شهرهای پرجمعیت بوده و در شهرستانها و مناطق کمجمعیت بیشتر این کودکان خوشبختانه توانستهاند وارد مدارس شوند و ادامه تحصیل دهند.کودکانی که به هر دلیل نتوانستهاند وارد مدارس دولتی شوند، میتوانند در مدارس بینالملل ویژه اتباع افغانستانی که زیر نظر مرکز بینالملل آموزش و پرورش فعالیت کرده و مدارک آنان مورد تایید وزارت آموزش و پرورش است ادامه تحصیل داده یا در سازمانهای مردمنهاد یا برخی از معدود مدارس خودگردانی که هنوز فعالند نامنویسی کنند.
طبق آمار امسال 370 هزار دانشآموز توانستهاند وارد مدارس دولتی شوند که حدود 40 هزار کودک در پایه اول و دیگر پایهها را شامل میشوند.
و شاید حدود چهار تا پنج هزار کودک دیگر نتوانسته باشند وارد مدارس دولتی شوند بنابر همان مشکلاتی که گفتم.
به امید جهانی آباد با کودکانی شاد و باسواد.
نظر شما