بیشترین آسیب را مهندسان و تکنسین‌هایی که روزگاری خود فراگیر مدرسه بوده‌اند، به محیط زیست وارد می‌شود.

سلامت نیوز:«برای حفظ محیط زیست زمین چه باید کرد؟» شاید این سوال مهم‌ترین سوال چند دهه اخیر جهان باشد. سوالی که پاسخ دادن به آن به اندازه طرحش آسان نبوده است.

به گزارش سلامت نیوزف ابتکار نوشت: عده‌ای ویرانی محیط زیست را به گردن تکنولوژی می‌اندازند، مخلوقی کوچک که هر چه می‌گذرد به بزرگی و عظمتش افزوده می‌شود. خشکسالی، آلودگی آب و خاک، هوا، افزایش گرمای جهانی و ... از جمله پیامدهای بیرون آمدن غول تکنولوژی از شیشه ذهن بشر بوده است. اما آیا او دوباره می‌تواند این غول را به داخل شیشه برگرداند؟ عدالت میان نسلی همان مفهومی است که بشر امروزه را به این سوال واداشته که آیا از کره زمین چیزی برای آیندگان باقی گذاشته است؟ از نظر برخی از روانشناسان و جامعه‌شناسان جامعه کنونی ما نیاز بیشتری به کسانی دارد که از هوش طبیعت‌گرا برخوردارند. حال پرسش راهگشا این است که چگونه می‌توان هوش طبیعت‌گرا را در خانواده و مدرسه از سال‌های نخستین زندگی ایجاد و رشد داد؟


«هوارد گاردنر» نخستین کسی است که 34 سال پیش یعنی در سال ۱۹۸۳ در کتاب تکان دهنده خود به نام «قاب‌های ذهنی»، نظریه هوش‌های چندگانه را مطرح کرد و هفت جنبه برای هوش انسان قائل شد. 16 سال بعد یعنی در سال 1999 هشتمین جنبه هوش بشری یعنی هوش طبیعت‌گرا را به «قاب‌های ذهنی»‌اش اضافه کرد. او بیان کرد که هوش طبیعت‌گرا در آن بخش از مغز انسان قرار دارد که وظیفه تشخیص الگوها، مدل‌ها و طرح‌ها، تشخیص تفاوت‌های اشیا و طبقه‌بندی آنها و ایجاد ارتباط بین عناصر طبیعی را بر عهده دارد. به عقیده گاردنر این نوع از هوش ریشه در احتیاجات انسان‌های اولیه دارد، احتیاجاتی مانند شناخت گونه‌های جانوری و گیاهی سودمند و زیان‌آور که لازمه‌ای برای بقای اجداد ما بوده است. بنابراین بدون شک هوش طبیعت‌گرا همان هوشی است که به اجداد شکارچی و کشاورز ما کمک کرد تا بفهمند کدام گیاهان را می‌توانند بخورند یا کدام جانور را شکار کنند؟ اما چگونه این هوش می‌تواند امروزه به محیط زیست (مایه بقای انسانی) کمک کند؟ 


استیون هاوکینگ می‌گوید: «زمین تا سال 2600 به دلیل مصرف بیش از حد و روزافزون انرژی به یک گلوله آتشین و غیرقابل سکونت تبدیل می‌شود.» این روز آنقدرها دور نیست اگر توجه به محیط زیست روند فعلی را در کشورها طی کند. زمین امروز نیازمند توجه بیشتر است. هوش طبیعت‌گرایی که انسان‌های گذشته را بقا بخشید این بار هم می‌تواند به کمکش بیاید. هوش طبیعت‌گرا می‌تواند عشق و احترام به محیط زیست را در انسان‌ها دوباره زنده کند و به مدد زمین و محیط زیست بیاید. تربیت کودکانی با هوش طبیعت‌گرای بالا می‌تواند آنها را به رفتار انسان‌ها، خلق و خوها و رفتارها و محل زندگی جانداران دیگر علاقه‌مند و دقت و حساسیت آنها را به دنیای بیرون یا حیوانات جلب کند. این علایق اغلب در سنین پایین شکل می‌گیرند و از همین رو است که ایجاد و رشد چنین هوشی از سال‌های ابتدای زندگی افراد بسیار مهم است. در سال‌های اخیر تبعات منفی تخریب محیط زیست در ایران سبب شده تا کار برای ایجاد و رشد هوش طبیعت‌گرا در مدارس آغاز شود. آموزشی که به ایجاد چند واحد درسی و چند مدرسه طبیعت ختم شده است. اما آیا این اقدامات کافی است؟ یا شاید بهتر است سوال را جور دیگری مطرح کرد، آیا ورود آموزش‌های محیط‌زیستی به مدارسی که کودکان کم و بیش از آن گریزان هستند به ایجاد هوش طبیعت‌گرا در دانش‌آموزان منتج خواهد شد؟ 


محمدصادق ذاکری، جامعه شناس  معتقد است که مشکلاتی را که تکنولوژی برای بشر و محیط زیست او عارض کرده است با تکنولوژی نمی‌توان حل کرد چرا که دچار دور باطل می‌شویم، بلکه برای حل مشکلات باید از فکر بهره‌مند شد. پس می‌توان با آن دسته از افرادی که اعتقاد دارند تکنولوژی در راه نادرست قرار گرفته و لازم است، تغییر جهت دهد، هم نوا شد و این همنوا شدن و نه گفتن در برابر مدها و جاذبه‌های جدید نیاز به جرات‌ورزی دارد و حتما ما فرزندان مسرف زمین باید از نیمه راه جنگ با هستی بخش بگردیم و به «اقتصاد بقا» بیندیشیم. او به پیچیدگی جهان امروز و دو برابر شدن جمعیت کره زمین در طی فقط 40 سال اشاره می‌کند و می‌گوید: جمعیت 3 میلیاردی جهان در سال 1960 در طول 40 سال به حدود 6 میلیارد در سال 2000 رسیده است.

این افزایش 2 برابری جمعیت و آلودگی‌های مختلفی که توسط جمعیت ناآگاه به محیط زیست وارد می‌شود، روزی زمین را وادار به انتقام و عکس العمل می‌کند. اما ما چه برای آن می‌کنیم. نشست برگزاری می‌کنیم و سخنرانی می‌کنیم تا شاید عشق و احترام به محیط زیست را به انسان‌ها منتقل کرد. اما غافل از آنکه با سخنرانی هیچ گاه به نتیجه نخواهیم رسید بلکه باید کارگاه‌های آموزشی تشکیل دهیم، کارگاهی که مخاطب در آن فعال باشد و بتواند حرف خود را بیان کند و به این نتیجه برسد که رفتار او باید در برابر محیط زیست چگونه باشد.


چه کسانی بیشترین آسیب را به محیط زیست وارد می‌کنند؟ 


ذاکری به نتایج کنفرانسی که در 1989 با شرکت 21 کشور جنوب شرقی آسیا برگزار شده بود اشاره می‌کند و می‌گوید: بیشترین آسیب را مهندسان و تکنسین‌هایی که روزگاری خود فراگیر مدرسه بوده‌اند، به محیط زیست وارد می‌شود. وقتی مهندسی پروژه چند میلیاردی برای انجام دارد کار دشواری است که عشق و احترام به محیط زیست را در او ایجاد کنید و آن را در درون او رشد دهید. پس سزاوار است عشق و احترام به محیط زیست را از نخستین سال‌های زندگی به انسان‌ها آموخت. نتیجه‌ای که 18 سال پیش این کنفرانس به آن پی برد که باید به سراغ ادغام آموزش‌های زیست محیطی در آموزش‌های فنی و حرفه‌ای برود. اقدامی که ایران تا به امروز از آن غافل است. 


حال شاید مهم‌ترین سوال این باشد که چطور می‌توان عشق به محیط زیست را در انسان‌ها ایجاد کرد؟ آیا با آموزش و تربیت امکان پذیر است؟ ذاکری به این سوال اینگونه پاسخ می‌دهد: تربیت مگر یک مسیر یک طرفه است؟ این مهم است که وقتی شما می‌خواهید عشق و احترام را در مردم نهادینه کنید این را در نظر بگیرید که آیا مردم وقت و حوصله آن را دارند. وقتی می‌خواهید رفتار غیربهداشتی را به یک رفتار بهداشتی تبدیل کنید یا در اقدامات پیشگیرانه برای کاهش آسیب‌ها در نظر بگیرد مهمترین ابزاری که دست دارید آموزش است. یعنی مهمترین استراتژی در اقدامات پیشگیرانه این است که باید مردم را آموزش داد. اما آیا می‌دانید که تربیت چند درصد کارآیی و اثربخشی دارد؟ برخی می‌گویند 15 درصد و برخی می‌گویند 20 درصد. این ساختارها است که انسان را تربیت می‌کند. فکر کرده‌ایم که اگر سخنرانی کنیم مردم تربیت می‌شوند؟ خیر بلکه باید موقعیت‌هایی به وجود آوریم که کودک بتواند به این نتیجه برسد که محیط زیست محدود است. نباید به کودکان بگوییم که زباله را دور بیاندازند. اصلا دور کجاست؟ دور خیلی نزدیک است. 


این جامعه‌شناس درباره تاثیر ورود آموزش محیط زیستی به مدارس می‌گوید: عده‌ای برآن هستند که وقتی امور تربیتی همچون آموزش احترام به محیط زیست وارد نظام آموزشی هر کشوری می‌شود نه تنها نتیجه مثبتی نخواهد داشت بلکه عملکرد معکوس دارند. چرا که وقتی کودکان از مدرسه بیزارند، از محیط زیست نیز بی‌زار خواهند شد. اما برای آنکه آموزش نتیجه مثبتی داشته باشد مخاطب باید فعال شود. برای اینکه عشق و احترام به محیط زیست را در انسان‌ها نهادینه کنیم باید از سنین پایین شروع کنیم و به صورت مشارکت فعال آن را انجام بدهیم. یکی از مشکلاتی که ما در کشور داریم این است که امر تربیت را یک طرفه فرض کرده‌ایم. در کلام می‌گویم که «طرف را ادبش می‌کنم» ما می‌خواهیم مردم را به سوی ارزش‌ها بکشانیم و این کار اشتباه است. ما باید زمینه‌هایی را ایجاد کنیم که فرد به سمت ارزش‌ها کشیده شود. مگر تا زمانی که کسی طعم شادی برخواسته از فضیلت‌ها را نچشد، تا زمانی که از راستگویی لذت نبرد فاضل و راستگو می‌شود. کسانی که همزیستی مسالمت آمیز با طبیعت دارند، از آن بهره می‌برند و آن زمان است که عشق به محیط زیست در قلب و جانشان نفوذ می‌کند. 


کلامی با معلمان محیط زیست


آموزش در ایران معیوب است. شاید این مهم‌ترین چالش‌ها در ایران باشد. چالشی‌ که بعد از هر مصیبتی تقصیر به گردن آن می‌افتد. حالا اما این آموزش است که وظیفه انتقال احترام و حفظ محیط زیست را به نسل‌های آینده برعهده دارد اما آیا سیستم آموزشی ایران چنین توانی دارد؟ ذاکری می‌گوید: آموزش علم است، علمی میان رشته‌ای و کاربردی. این علم کاربردی باید به سراغ سایر علم‌ها برود. در آموزش باید دیدگاه فرآیندی را در نظر داشت و هر لحظه به فکر توسعه علم آموزش بود و هیچ وقت فکر نکرد که این علم به بن بست رسیده است. حال چون علم آموزش یک علم میان رشته‌ای است، پیچیدگی تمام علم‌ها را نیز به ارث می‌برد. بنابراین باید توجه مربیان آموزش را به پیچیدگی آن جلب کرد. او می‌گوید: فکر نکنیم که مربی کسی که کتاب‌های زیادی خوانده و اطلاعات زیادی دارد و حالا به راحتی می‌تواند آن را به دیگران انتقال دهد. علم ساختنی است و نه انتقال دادنی.


مربی موفق کسی که خود بر آن چیزی که می‌داند با اخلاص عمل کند و از توسعه دادن به دامنه تکالیف و وظایف خود نه تنها احساس بدبختی نکند بلکه به وجد آید. متاسفانه بشر امروز بیشتر به حقوق خود فکر می‌کند. اما این حق از کجا می‌آید؟ حق نه از آسمان می‌آید و نه از زمین می‌جوشد. بلکه حق به واسطه توسعه تکالیف و وظایف به دست می‌آید چرا که وقتی من تکالیفم را توسعه می‌دهم فضای حیاتی را برای دیگران باز می‌کنم و وقتی دیگران از این فضای حیاتی بهره‌مند می‌شوند متقابلا فضایی حیاتی برای من باز می‌کنند. حق و تکالیف دو روی یک سکه‌اند. پس مربی باید این را بداند که نباید اجازه دهد که فردیت‌ها رشد کند، اگر فردیت‌ها رشد کند آن زمان است که افراد فقط به فکر منتفع شدن از جامعه خواهند بود. در مدارس کلاس تشکیل می‌دهیم تا طرز فکر علمی را در مخاطبان ایجاد کنیم اما این هدف محقق نمی‌شود و معلم که در طرف دیگر ماجرا قرار می‌گیرد هزار و یک گرفتاری دارد و گاهی خود تصور درستی از کاری که می‌خواهد انجام دهد ندارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha