شهر لرزید. فرو ریخت. سیاه شد. تلخ شد. گریست. شب بود. اولین روزهای زمستان كویر. امروز غمنامه بم 14 ساله می‌شود. خاطرات تلخ مردمی 14 ساله می‌شود كه در یك شب، سرمایه و تاریخ و خاطرات‌شان تلی از خاك شد و تمام.

داغ داریم نه داغی كه بر آن اخم كنیم

سلامت نیوز:شهر لرزید. فرو ریخت. سیاه شد. تلخ شد. گریست. شب بود. اولین روزهای زمستان كویر. امروز غمنامه بم 14 ساله می‌شود. خاطرات تلخ مردمی 14 ساله می‌شود كه در یك شب، سرمایه و تاریخ و خاطرات‌شان تلی از خاك شد و تمام.

به گزارش سلامت نیوز، اعتماد نوشت: شبی كه طاق شهر فرو ریخت و آسمان پایین آمد. فاجعه آنقدر مهیب بود كه هنوز بعضی از مردم زیر بارش كمر راست نكرده‌اند. قصه بم را هزاران راوی مرور كرده‌اند. اما گویی هر بار می‌شود از زیر زبان قصه‌ها باز هم زوایای تازه‌ای از هول آن شب و روزهای تلخ بعد از آن را بیرون كشید.

در روزهای بعد از زلزله كرمانشاه ویدئویی در توییتر منتشر شد كه در آن راهنمای گروه گردشگرانی كه به ارگ بم رفته بودند شعری را در مورد بم بعد از زلزله با شور و احساس خاصی برای گردشگران می‌خواند: «بنویسید گلوهای شما راه بهشت/ بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت/ بنویسید زنی مُرد كه زنبیل نداشت/ پسری زیر زمین بود و پدر بیل نداشت/ ننویسید كه بم تلی از آوار شده است/ بم به خال لب یك دوست گرفتار شده است». «امیرحسین حبیب‌زاده» كه در غالب تورهایی كه در بم برگزار می‌كند این شعر را برای بازدید‌كنندگان می‌خواند 8 سال است كه راهنمای گردشگری شهرش شده و بخش‌های مختلف بم را به گردشگران داخلی و خارجی معرفی می‌كند. چند روز مانده به سالگرد زلزله بم، برای‌مان از دیروز و امروز بم می‌گوید: «قبل از زلزله هر چند راهنما نبودم اما مدام به ارگ می‌رفتم. از بچگی ارگ را دوست داشتم، تعطیلات نوروز می‌رفتم برای بازدید‌كننده‌ها هر چیزی را كه در مورد ارگ می‌دانستم، توضیح می‌دادم.»

ارگ برای مردم بم تنها یك اثر تاریخی یا جاذبه گردشگری نیست، بلكه برای آنها حكم عزیزی دارد كه در طول تاریخ استوار و محكم ایستاده است: «یكی از بدترین آثار زلزله بم تخریب ارگ بود. كسانی كه عزیزی را از دست داده بودند وقتی متوجه شدند كه ارگ هم تخریب شده، مثل این بود كه عزیز دیگری را از دست داده باشند. برای تمام بمی‌ها ارگ مثل یك عزیز بود. هنوز هم همین طور است. البته زلزله به ارگ از نظر معماری آسیب زیادی زد اما بهار باستان‌شناسی آن بود. قبل از زلزله قدمت ارگ را 2250 سال تخمین زده بودند. اما بعد از تخریب زلزله، خشت‌های قدیمی‌تری كشف شد كه مربوط به 2800 سال پیش بود، مرحوم «شهریار عدل» كاوش‌هایی را در ارگ انجام داد، و به یك بستر دیگری رسید كه متعلق به 6 هزار سال پیش بود. اگر زلزله نمی‌شد هیچ‌وقت باستان‌شناسان ارگ را حفاری نمی‌كردند. با وجود تخریب‌های شدید این اتفاق از تبعات مثبت زلزله بود.»

14 سال است كه گردشگران بم قبل از اینكه سراغ حاكم‌نشین و عامه‌نشین و قصه‌های ارگ بم را بگیرند، سراغ زلزله را از راهنماها می‌گیرند و لابلای باروی تاریخی بم به دنبال ردپای بی‌مهری مادر زمین می‌گردند. امیرحسین می‌گوید: «معمولا چند دقیقه اول ورود گردشگرها به شهر به روایت زلزله می‌گذرد، توریست‌هایی كه قبل از زلزله ارگ را دیده‌اند، بهتر متوجه می‌شوند زلزله چه برسر بم آورده، صددرصد توریست‌ها ماجرای زلزله بم را می‌دانند و در مورد آن می‌پرسند. دوست دارند تجربه من را در زلزله بشنوند.

چند سال پیش یك گردشگر امریكایی آمده بود، كه قبل از زلزله دوبار ارگ را دیده بود. از در ورودی ارگ كه وارد شد گریه كرد و من هم پا به پای او گریه كردم تا زمانی كه خارج شد.» هر چند كه این روزها هنوز طعم زلزله زیر زبان شهر مانده و می‌شود نشانه‌هایی از آن شب را در شهر پیدا كرد، اما زندگی هم در شهر جاریست: «از آوارهای ساختمان‌ها بعد از زلزله در محوطه خارج شهر، دو تپه یادمان زلزله درست كرده‌اند. این تپه‌ها چشم‌اندازی زیبا از ارگ و باغ-شهر بم به بازدید‌كننده‌ها می‌دهد. چشم‌اندازی كه نشان می‌دهد شهر زنده است. توریست‌ها را می‌برم آنجا را ببینند. هر بار كه می‌روم روی این تپه می‌بینم كه بم واقعا زنده است.»

 

فرو ریختن امنیت

امیرحسین روبه‌روی ما نشسته تا روایتش از زلزله بم را یك بار دیگر مرور كند: «همه مردم ایران دو مبدا تاریخی در دوران معاصر دارند، قبل و بعد از انقلاب و قبل و بعد از جنگ، بمی‌ها یك مبدا دیگر هم دارند: قبل و بعد از زلزله. همه روزگارشان را قبل و بعد از زلزله با هم مقایسه می‌كنند. آن سال 15 ساله بودم. سرما خورده بودم و حالم خوش نبود، طبقه دوم خانه در اتاق خودم خوابیده بودم. ساعت 9 شب یك بار زلزله خفیف شد اما من متوجه نشدم. یك زلزله دیگر ساعت 11 و نیم شب آمد. بعد از زلزله دوم پدرم آمد من را برد طبقه پایین كه همه پیش هم باشیم، من آنقدر خواب آلود بودم كه حتی متوجه اینكه من را آوردند پایین نشدم.

ساعت 5 و نیم زلزله اصلی آمد. تصویری كه از زلزله در ذهنم مانده این است كه صدای مهیبی می‌آمد، شبیه اینكه شما در فضایی ایستاده باشید و از تمام جهات اطراف‌تان ده‌ها قطار عبور كند. زمین لرزش عجیبی داشت. گچ و خاك بود كه از سقف روی سر و صورت ما می‌ریخت. من دستم را گذاشته بودم روی سرم و فقط داد می‌زدم به پدر و مادرم می‌گفتم كه دست‌تان را بگذارید روی سرتان. تا زمانی كه تكان‌ها تمام شدند ما نتوانستیم از جایی كه بودیم تكان بخوریم. انگار شوك اتفاق آنقدر بود كه قدرت تفكر از ما گرفته شده بود. همه جا تاریك بود ما هیچ چیز نمی‌دیدیم. در دنیای كودكی با گریه به پدرم گفتم خانه‌مان خراب شد. پدرم گفت ناراحت نباش یكی دیگه می‌سازیم. این جمله پدرم هنوز در ذهن من مانده.»

خانه برای آدم‌ها نماد امنیت است، و وقتی پیش چشمانت فرو می‌ریزد احساس بی‌پناهی رهایت نمی‌كند. وقتی كه سقفی كه مامن تمام سختی‌های دنیا بوده، پیش چشمت پایین می‌آید. خاطراتت زیر آوار مدفون می‌شود. تمام روزهای گذشته، خوب یا بد پیش چشمانت تمام می‌شود: «رفتم از آشپزخانه كبریت بیاورم دیدم دیوار آشپزخانه ریخته. خانه نماد امنیت است، وقتی خراب می‌شود دیگر هیچ امیدی برای آدم نمی‌ماند. تا قبل از اینكه از خانه بیرون برویم، فكر می‌كردم فقط خانه ما خراب شده، فكر نمی‌كردم همه بم خراب شده باشد. وقتی از در خانه بیرون رفتیم دیدم خیابان اصلی از مقابل منزل ما پیداست، در آن تاریكی دم صبح می‌دیدم كه هیچ دیواری نیست. همه آوار شده بود. به جز صدای جیغ هیچ صدای دیگری نبود.»

نوجوان، كودك، زن، مرد برای فاجعه فرقی ندارد، بیرحم و گزنده، تصاویری را برایت خلق می‌كند كه تا دنیا دنیاست، نمی‌توانی از سماجت و تلخی قاب‌هایی كه روی دیوار ذهنت جاودانه شده‌اند، رها شوی: «در 15 سالگی تصاویری را دیدم كه هیچ‌وقت فراموش نمی‌كنم. تصاویری دیدم كه برای یك بچه 15ساله خیلی مهیب بود. بعضی این تصاویر را در 7 سالگی دیدند، بعضی هم علاوه بر تجربه فضای به‌شدت تلخ شهر، عزیزان‌شان را هم از دست دادند. یكی از همسایه‌ها را با كمك پدرم از زیر آوار بیرون آوردیم و تا سر كوچه هم بردیم، اما سر كوچه وقتی سرش در بغل من بود فوت كرد. وقتی مجروح از زیر آوار بیرون می‌آوردیم پیش خودمان می‌گفتیم ببریمش بیمارستان، ولی نمی‌دانستیم كه بیمارستانی وجود ندارد و آنجا هم تخریب شده.»

 

اگر شبكه‌های اجتماعی بودند

تصاویر زیادی از بم جهانی شد، تصاویری كه دنیا را تكان داد و باعث شد مردم دنیا برای یاری بم به میدان بیایند. امیرحسین حبیب‌زاده می‌گوید: «اگر زمانی كه زلزله بم اتفاق افتاد، شبكه‌های مجازی و تلگرام و اینستاگرام بود و هركس یك گوشی دستش بود و از اتفاقاتی كه در شهر می‌افتاد عكس می‌گرفت، مردم دنیا از دیدن آن تصاویر دیوانه می‌شدند. بعضی صحنه‌ها را نمی‌شد دید و تحمل كرد. گورهای دسته‌جمعی، پسر بچه 4-3 ساله‌ای كه همه خانواده‌اش را از دست داده، آدم‌هایی كه زیر آوار مانده بودند. به عمرم آنقدر جسد ندیده بودم و ندیدم. تصاویر بم بعد از زلزله روحیه بزرگ‌ترها را هم تخریب كرد چه رسد به بچه‌ها، نمی‌شد توقع داشت كه این صحنه‌ها برای یك انسان عادی شود و تاثیری روی روحیه‌اش نداشته باشد.»

 

بم هنوز اندوهگین است

تجربه زلزله در شهرهای مختلف می‌گویند بعد از فاجعه همه هستیم. همراه، همدل، همدرد. اشك می‌ریزیم، كمك می‌كنیم، در حد توان سعی داریم حتی شده ذره‌ای از آلام داغداران فاجعه را كاهش دهیم. اما چند روز كه بگذرد، روزمرّگی كه به سراغ‌مان بیاید، مردم زلزله‌زده می‌مانند و دردی كه بر دل‌شان سنگینی می‌كند. آسیب‌های روانی بعد از فجایعی مثل زلزله از جمله مواردی است كه همواره در میان جو غالب كمك‌های نقدی و غیر نقدی گم می‌شود. امروز كه از پس 14 سال، شهر زنده شده، یك نسل نو در شهر متولد شدند و قد كشیدند، اما هنوز انگار غم چنبره زده در شهر. از شهرهای دیگر كسانی آمدند و ساكن بم شدند، اما هنوز مردمی كه از حوادث شب پرهراس 5 دی 82 نجات پیدا كردند، آن فاجعه را فراموش نكرده‌اند: «تا این نسل ما زنده است، این غم هم در میان مردم زنده است.

اهالی بم وقتی دور هم جمع می‌شوند، بحث‌شان راجع به هر موضوعی باشد، ناخودآگاه منتهی می‌شود به موضوع زلزله. حتی در یك مجلس شادی هم كه باشند، باز آن شب را مرور می‌كنند. این نشان می‌دهد بعد از چهارده سال هنوز مردم با زلزله و اتفاقات آن درگیرند.» اقدامات روانشناسی جدی و اصولی برای بازماندگان زلزله آن‌طور كه باید و شاید انجام نمی‌شود. و همین باعث شده هنوز هم مردم شهر اندوه آن شب تلخ را به دوش بكشند و به نسل بعد هم منتقل كنند: «اقدامات روانشناسی برای روحیه مردم بم از واجبات است. مخصوصا برای بچه‌های نسل جدید، چون این بچه‌ها تجربه زلزله را نداشتند. تصویری از زلزله ندارند، اما در خانواده‌ای زندگی می‌كنند كه همه از زلزله آسیب روحی دیده‌اند. برنامه‌هایی كه كانون پرورش فكری انجام می‌دهد برای بچه‌های 6-5 ساله‌ای كه الان در بم هستند خیلی لازم است، این بچه‌ها نباید در آتش ما كه تجربه تلخ زلزله را داشتیم، بسوزند.»

 

نشانه‌های زلزله، هویت جدید شهر

اگر روزی بم شهر پرتقال و نخل بود و سبزی نخل‌ها نشان همیشگی شهر بود. بعد از زلزله نماد دیگری به زیر پوست شهر خزیده. كانكس‌هایی كه در زمستان 82 به داد مردم بی‌پناه شهر رسیدند، 14 سال است كه دست از سر شهر برنداشته‌اند. هنوز گوشه و كنار شهر منظر شهر پر از نشانه‌هایی است كه اجازه نمی‌دهند مردم زلزله تاریخی شهرشان را فراموش كنند. كانكس‌هایی كه خرید و فروش‌شان امروز تبدیل به یكی از كسب و كارهای ثابت شهر شده است. بعضی كانكس‌ها تبدیل به واحدهای استیجاری شده‌اند و بعضی هم راهی ییلاق شده‌اند یا ملحق شده‌اند به ساختمان‌هایی كه بعد از زلزله بازسازی شده‌اند: «كانكس‌هایی كه از روزهای زلزله تا امروز در شهر مانده‌اند، باعث شده‌اند مردم هیچ‌وقت زلزله را فراموش نكنند. كانكس‌ها در شرایط بعد از زلزله مردم را در روزهای سرد زمستان از چادر نجات دادند و سرپناه مناسبی بودند.

اما الان بعد از 14 سال وقتی نگاه می‌كنیم می‌بینیم كه مناظر فرهنگی شهر را به هم ریخته‌اند. در واقع این كانكس‌ها هویت شهر شده‌اند كه اصلا با هویت اصلی آن سازگار نیستند. اگر این كانكس‌ها كپر و كتوك بودند یا سرپناهی از درختان خرما و مصالحی كه در اطراف مردم بود ساخته می‌شدند، خیلی بهتر بود. شاید این موضوع بتواند در شهرهای زلزله‌زده دیگر تجربه خوبی باشد. یا كانتینرهایی كه در آن سال‌ها به كسبه دادند هنوز به همان شكل باقی است و كسبه در كانتینر كاسبی می‌كنند و مغازه‌های خودشان را بازسازی نكرده‌اند.»‌ با توجه به ثبت منظر فرهنگی شهر بم در فهرست میراث جهانی، در بازدیدی كه كارشناسان یونسكو از این شهر داشتند، موضوع كانكس‌نشینی مردم یكی از مواردی بود كه ارگ و منظر فرهنگی بم را در خطر خروج از فهرست میراث جهانی قرار داد. با این حال هنوز كانكس‌ها با سماجت به چهره شهر چسبیده‌اند و گویی قرار نیست نشانه‌های زلزله به این زودی دست از سر باغشهر بم بردارد.

 

برگزاری تورهای سیاه در مناطق زلزله‌زده

در جریان زلزله كرمانشاه، خبر برگزاری تور مناطق زلزله‌زده با عنوان «تور سیاه» ‌با واكنش‌های بسیاری همراه بود. امیرحسین كه در حوزه گردشگری فعالیت حرفه‌ای دارد، معتقد است اگر این تورها طبق اصول و با رفتاری صحیح برگزار شوند، آنقدر كه نسبت به آن واكنش نشان داده شد هم بد نیستند: «به نظر من اتفاق بدی نیست. البته نه به این شكل كه گردشگرها خانه‌های مردم آسیب‌دیده را یكی یكی بازدید كنند. اما اینكه یك دوری در شهر بزنند و شرایط را ببینند بد نیست. البته رفتار خیلی مهم است. وقتی یك نفر خانه‌اش خراب شده گردشگر نباید بیاید تماشا یا عكس بگیرد. اگر گردشگران مردم و شرایط آنها را درك كنند به نظرم ایرادی ندارد. البته قطعا افراد خاصی با چنین توری به یك شهر زلزله‌زده می‌روند. برگزار كردن چنین توری برای برگزار‌كننده هم كار آسانی نیست، در یك شهر زلزله‌زده زیرساخت‌های شهر تخریب شده، آب و برق و محل اقامت و سرویس بهداشتی وجود ندارد. اما اینكه مردم تصویری كلی و ذهنیتی از اتفاقی مثل زلزله پیدا كنند، می‌تواند مفید هم باشد.»

زلزله بم امروز 14 ساله شد. هنوز زخم زلزله بر چهره این شهر و داغ عزیزانی بر دل مردمان شهر مانده است. بم امروز دوباره زنده است و سر بلند كرده، دوباره به روزهای اوج نزدیك شده و ارگ باشكوهش دوباره جزء‌ گزینه‌های گردشگران داخلی و خارجی قرار گرفته است. مرمت ارگ هر چند به كندی و با چالش‌های فراوان و با صدای اعتراض كارگرانی كه ماه‌ها حقوق معوقه دارند، ادامه دارد و قرار است دوباره ارگ شكوه گذشته‌اش را پیدا كند. شهر هم دوباره به نخل‌هایش می‌بالد و سعی دارد مرهمی برای دردهای بی‌شمار باقی مانده از زلزله پیدا كند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha