سلامت نیوز:خانهها بر آبند، زندگی بر آب است و زنان سوار بر بلمهای باریك در میان نیزارها میچرخند و قایقهای كوچك را روی تالابی كه سالهاست یكجا آرام گرفته، میرانند. آنها ساكنان یك روستای آبی كوچكند، ایستاده روی آب.
به گزارش سلامت نیوز، شهروند نوشت: خانه آنها از وسط آب میگذرد، نه فقط خانه كه زندگی در این روستا هر روز در كوچههای آبی شروع میشود و در خانههای آبی تمام. برای گذر از کوچهها باید پارو زد تا از راهی به راه دیگر و از خانهای به خانه دیگر رسید.
سراخیه، روستایی است كوچك در جنوب ایران در میانه تالابی بزرگ با خانههای سادهای كه در میان نیزارهای سبز محصور شدهاند. هیچ شباهتی به شهر تاریخی و افسانهای ونیز ندارد اما همین كه كوچهها آبی است و خانههایش تا كمر در آب فرورفته شاید همینها كافی بوده تا خیلیها بگویند سراخیه، این روستای ایستاده بر تالاب شادگان، ونیز ایران است.
برای جنوبیها یعنی آنها كه ساكنان روستای سراخیهاند، هیچچیز خوشتر از آن نیست كه این كلمه چهار حرفی «ونیز» را بكشند و بگویند: «ها... اینجا ونیز ایران هستها، قایق نمیخوای؟»
در میانه جاده آبادان به اهواز یك راه فرعی هست كه به نیزارهای سبز میرسد؛ به تالاب شادگان كه هنوز زیستگاه آرام پرندگان مهاجر است، هر چند زیستگاهی آلوده اما همچنان پناهگاهی است برای حیات وحش. در مجاورت این تالاب بینالمللی روستاهای سراخیه و رگبه واقع شده که درواقع ساکنان اصلی این تالاب را تشکیل میدهند و بخشی از زندگی خود را به وسیله تالاب شادگان فراهم میکنند.
قایقهای دستساز
ورودی روستای سراخیه، یک کوچه آبی باریک است که با تابلویی از بقیه کوچهها و فضاهای پیرامونیاش متمایز شده. روی آن نوشتهاند: «منطقه ویژه گردشگری». زیر تابلو قایقهای باریک کوچک، در ردیفی منظم، زیر آفتاب داغ جنوب چرت میزنند.
«حسین» كنار همین تالاب ایستاده و با لهجه جنوبی میگوید: «این تابلو را نباید خیلی جدی گرفت، چون از منطقه ویژه گردشگری تنها همین تابلو نصیب مردم شده. امکانات و زیرساختها، هیچ.»
قایقش یك قایق دستساز ساده است. شبیه برگِ بلند و باریك گیاه خرزهره با گوشههای كشیده و پیكری کاملا متقارن. با چند پاروی بلند و تكههای باریك چوبی كه در میانه آن برای نشستن تعبیه كردهاند. قایقهای تالاب و به قول محلیها بَلَم همه شبیه هماند. هندسه طراحیشان یکی است و تنها اختلافشان در رنگهاست: قرمز و آبی و زرد.
قایقهای یکنفره در کوچههای آبی سراخیه، حکم ماشین کورسی در بزرگراهها و شاید پیستهای مسابقه را دارد. سرعتی است و مخصوص رفتوآمد محلیها. گردشگران و تازهواردان برای ورود به این روستای آبی یا باید سوار بلمهای دو تا چهارنفره شوند یا سرنشین یکی از قایق موتوریها. «حسین» میگوید، تالاب و کوچههای آبی روستا را باید با بلم گشت: «قایق موتوری حیوانات را فراری میدهد. گاومیشها رم میکنند و پرندهها میپرند. شادگان را بدون اینها دیدن چه لطفی دارد؟»
به گفته «حسین» تالاب این روزها نیمهجان است و سطح آب پایین رفته. حقآبه تالاب درست تأمین نمیشود و آب به دلیل انتقال برخی سموم شیمیایی کشاورزی و فاضلاب آلوده شده. او یکی از اهالی عربزبان سراخیه است که ٢٩سال پیش در یکی از همین خانههای روستایی به دنیا آمد. چند قایق پارویی و یک قایق موتوری دارد و زندگیاش از همین راه میگذرد: «برای زندگی دایمی اینجا به قایق موتوری نیاز هست. وضع کار بد نیست. گردشگر باشد، اوضاع کار ما خوب است اما نباشد، کار چندانی نداریم.»
در سراخیه تازهواردها و گردشگران را با پارو به كوچههای آبی میرسانند. رسمشان این است. قایق از میان آب راكد، از میان تالاب ساكت میگذرد و نخلهای بلند و خانههای كوتاه روستا از دور نمایان شود؛ همه دستساختههایی پیچیده در نی و بوریا.
اهالی روستا با بتنهای ارزان و سقفهای گنبدی و دیوارهای خشت و گلی برای خود خانهها اسرارآمیز ساختهاند. حیاط خانهها در سراخیه دیوار ندارد و به جای آن نیهای بلند را به هم بافته، در هم تنیده و دور خانههایشان كشیدهاند، باد هر ازگاهی این دیوارها را كنار میزند و پشت آنها سادگی زندگی روزمره یك روستا پیداست: زنان ساده و كودكان نیمهبرهنه در آب، یك اجاق سنگی روشن و بند رختهای پریشان در باد.
«ما حدود ٩٠ خانوار هستیم. در هر خانهای بالای ٦ نفر زندگی میكنند. این خانهها را خودمان میسازیم. قایقها هم دستساز است، مخصوص همینجاست. تكنفرهها ٥٠٠هزار تومان، چندنفرهها یك تا دو میلیون تومان. چند سالی كار میكنند برایمان و بعد از نو باید ساخت.» اینها را «حسین» میگوید. قایق در كناره یكی از كوچههای آبی میایستد و زنی روسری گلدارش را سفت میكند. میگویند رسم نیست زنان روبهروی دوربین بایستند. بسیاری از آنها عربزبان هستند و فارسی نمیدانند.
«سمیه» یك پرنده شكار شده را در دستانش گرفته و زیر شیر آب پرهایش را میكند و پیكر بیجان چند پرنده دیگر در چند قدمی حوضچه كوچكی در انتظار سرنوشتی مشابهاند. این غذای ظهرشان است. پرندگان حلالگوشتی كه شوهرانشان در همین تالاب شكار میكنند. در خانهای تورهایی برای صید ماهی هست كه بخشی از آنها رزق و روزی و غذای هر روزه ساكنان تالابند. زنان روستا میگویند بین ماهیها بیشتر مصرف حمری شانک در این منطقه رایج است، اما گاهی ماهیهای دیگری هم صید میكنند. بعضی ساكنان روستا دامدارند و دامهایشان همان گاومیشهایی است كه لابهلای نیزارهای تالاب شادگان، زیر آفتاب داغ جنوب تا گردن در آب فرو رفته و پرندگان سفید روی سرهایشان نشستهاند.
«یونس»، مردی است ٢٨ساله اما صورتش به چهلسالهها میزند: «وضع تالاب خوب نیست. چند سال است میگویند رسیدگی میکنیم اما هر سال میگذرد و اوضاع بدتر میشود. آب تالاب خیلی پایین آمده، آلوده است و گاومیشهایمان مریض شدهاند. خیلی از گیاههای تالاب خشک شده.»
آب آلوده
کاهش حقآبه تالابها، تغذیه تالاب با زهاب نیشکر به جای آب سالم، بیتوجهی به وضع زیستی تالابها و عواقب پس از آن همه از وخاومت حال تالابهای خوزستان خبر میدهد و تالاب شادگان نیز از این وخامت در امان نیست.
از چهارسال قبل تالاب شادگان بهعنوان یکی از مناطق مورد اهمیت گردشگری دیده شد و حتی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری با ایجاد تابلوی بزرگی در محل تالاب اقدام به احداث ایستگاه گردشگری تالاب شادگان کرد، اما این اقدامات درحالی انجام میگرفت که مشکلات زیستمحیطی این بستر طبیعی آغاز شده بود و مردم روستای سراخیه بهعنوان ساکنان اصلی تالاب از داشتن امکانات رفاهی محروم بودند.
ورود آب ناشی از فعالیتهای صنعتی در کارخانه نیشکر به تالاب شادگان ازجمله ضایعات مهم زیستمحیطی در این تالاب بینالمللی بود که بهتازگی قرار شده این آب به داخل خلیج فارس منتقل شود. پیش از این یک کارشناس محیط زیست با اشاره به انحراف آب آلوده نیشکر از تالاب شادگان به بستر خلیج فارس گفته بود با اینکه آب آلوده دریا را هم آلوده میکند، اما تالاب شادگان و مردم حاشیهنشین اهمیت بیشتری دارند، چرا که حیات آنها در خطر است.
ورود گردشگران به داخل تالاب شادگان از دیگر مشکلات زیستمحیطی این تالاب محسوب میشود. گردشگران با ریختن زبالههای خود به داخل تالاب فضای آن را بشدت آلوده میکنند و چهره تالاب را دگرگون کردهاند. انداختن بطریهای مصرفشده آب معدنی و نوشابهها و همچنین پلاستیکهای مصرفشده به داخل تالاب شادگان ازجمله مسائل و مشکلات زیستمحیطی این تالاب بینالمللی است.
در میان این مشکلات خشکسالی معضل دیگری برای اهالی تالاب شادگان شده است. خشکسالی باعث شده تا آب تالاب پایین برود و در بخشی از مناطق آن باعث مرگ ماهیان شده است. از طرف دیگر تغییرات اکوسیستمی از قبیل ورود آبهای آلوده به بستر تالاب نیز باعث مرگ ماهیان و کمشدن تعداد آنها شده است؛ این مشکلات تا کنون بر معیشت ساکنان تالاب تأثیر بسزایی داشته است.
سمیه بیستوشش ساله است، با سه دختر و یك پسر و همینجا در یكی از همین خانههای بر آب متولد شده: «همه بیشتر همین جا به دنیا آمدهاند، به جز بعضی از عروسها كه از روستاهای دیگر گرفتهاند؛ خیلی مهاجرت نداریم.»
در این روستا مهاجرت کمتر صورت میگیرد، اهالی سراخیه روستای خود و زندگی در کنار تالاب را به مهاجرت ترجیح میدهند. بسیاری از جوانان سراخیه با ماندن در روستا و ازدواجهای بومی باعث افزایش جمعیت بومی آن نیز شدهاند.
زندگی در خانههای بومیساز كوچك و آشپزی روی اجاقهایی كه با كپسولهای بزرگ گاز روشن میشوند و خرید دبههای آب تصفیهشده و زندگی با شكار و ماهیگیری و قایقرانی اگر چه آسان نیست، اما او میگوید این شرایط برای ساكنان این روستای آرامگرفته در میانه شادگان عادت شده: «هر كسی در سراخیه به دنیا میآید همین جا میماند؛ مهاجرت خیلی كم است. از بیرون كه میآیند، همه میگویند چه سخت است زندگی در این شرایط اما در سراخیه اگر كسی پولدار هم بشود، نمیرود و همین زندگی را دوست دارند البته زندگیمان سخت است؛ هوای گرم و شرجی، آب تالاب هم كه پایین رفته. با شكار و صید ماهی و پرنده زندگی میكنیم، وسط آب است و امكانات كم اما خوب عادت كردهایم به این زندگی.»
در سراخیه آدمهایی که عادت دارند به زندگی در كوچههای آبی و نشست زیر سایهبانهای حصیری ناگزیرند در مصرف آب شرب حد را نگه دارند؛ چرا که روستا آب شرب لولهکشی ندارد. هر دبه آب سالم برایشان ٨ هزار تومان تمام میشود.
كوچههای آبی روستا و لابهلای نیزارهای بلند تالاب پر است از قایقهای باریك كوچكی كه زنی، پیرمردی و حتی كودكی روی آن نشسته یا ایستاده و پارو میزند. تالاب مواج میشود و بچه اردكهای كوچكِ چند روزه كه پشت نیهای بلند پنهان شدهاند، ناگهان تعادلشان را از دست میدهند و بیرون میافتند اما تنها چند ثانیه كافی است كه با همان جثه بندانگشتی كوچك در چشم بر همزدنی از این سوی تالاب به آن سوی دیگر بروند.
آدمها در سراخیه رویاهای دور و آرزوهای محال ندارند و زنان هم. زندگی برایشان در همین چهاردیواریهای خشت و گلی، نانپختن دستهجمعی به وقت ساعت ٥ عصر و و پاروزدن در سكوت تالاب خوش است. زنان همه مادرانی جوانند كه چند فرزند دارند و بیشترشان سواد خواندن و نوشتن ندارند و اگر هم داشته باشند تا كلاس ششم بیشتر نیست. در میانشان كم هستند زنانی كه فارسی را درست و بدون اشكال حرف بزنند و اگر بخواهی از آنها بپرسی كه روزگارشان چطور در میانه این روستای آبی میگذرد، بیشترشان سرهایشان را تكان میدهند كه فارسی نمیدانند.
سعیده تنها عروس غریبه روستاست و آشناییاش با عدنان او را از شهری دیگر به سراخیه كشانده. او فارسی را بهتر از همه میداند: «اینجا همه ازدواجها فامیلی است. غریبهشان منم كه ازدواج كردم و از ٢٢ سالگی آمدم اینجا. گاهی دلم برای شهر تنگ میشود اما زندگی در میان آب حس و حال متفاوتی دارد. درست است که پای آدم بسته میشود اما باید خودتان تجربه كنید تا حس كنید.»
بسیاری از دختران و زنان سراخیه سواد خواندن و نوشتن ندارند: «هم نمیگذارند خیلی درس بخوانیم هم اینكه مدرسه نداریم. آنها كه سواد دارند در حد خواندن و نوشتن است؛ البته الان بعضیها نهضت هم میروند اما چون مدرسه راهنمایی دور است و بعد از ابتدایی باید بروند شادگان، درسشان نیمهکاره میماند. بچهها هم باید با قایق بروند و برگردند و برای همین خیلی درس را ادامه نمیدهند. ترك تحصیل و بیسوادی بین دخترها بیشتر است اما پسرها هم خیلی نمیخوانند و اغلب از نوجوانی به بعد میروند دنبال كار.»
نه فقط زندگی كه سرگرمی و تفریح ساكنان سراخیه هم همینجا وسط تالاب و وابسته به آن است. آنها در همین روستای روی آب، باربیكیوی سنگی، اسكله و آلاچیق و حتی زمین فوتبال دارند. یك زمین چمن فوتبال در ابعاد واقعی با دو دروازه بزرگ البته ایستاده روی آب.
عدنان میگوید، هفتهای یكبار مسابقه فوتبال روستا در همین زمین برگزار میشود: «٥ دقیقه بازی میكنیم و ١٠ دقیقه روی آب دنبال توپ می دویم.» صورتش میشود تماما خنده.
در روستای سراخیه داشتهها و نداشتههای زندگی آمیخته با هم است اما کاستیها کم نیست. مردم روستا پزشك و خانه بهداشت ندارند، گاز و آب تصفیهشده ندارند اما نگهبان و پلیس هم ندارند و خانههایشان همه بیقفل و كلید است: «همه همدیگر را میشناسیم. روستای ما نه دزدی دارد، نه مواد و نه حتی یك نفر سیگاری. خانهها همه بازند، خیلی از اتاقها در ندارند، خدا را شكر كارمان خوب است، اگر مسافران بیشتر بیایند از این هم بهتر میشود، با قایق میبریمشان روی تالاب، هم آنها دوست دارند و هم برای ما كار است.»
قایق در سراخیه همه چیز است و زندگی بدون قایق معنا پیدا نمیكند. روی تالاب شادگان و در كوچه پس كوچههای آبی سراخیه اما قایقسواری مختص آدمبزرگها نیست و روی آب قایقهایی هست با قایقرانان كوچك، دختران و پسرانی كه قدشان به میانه پاروهای بلند هم نمی رسد اما بلمها را میرانند مثل یك قایقران حرفهای. مادرانشان میگویند بچهها از ٥ سالگی به بعد روی تالاب قایقسواری میكنند؛ البته در سراخیه كسی نمیگوید قایق، همه میگویند بَلَم.
در سراخیه سرنوشت بچهها شبیه پدرها و مادرهایشان است. همانطور كه در روستای بومی به دنیا میآیند راه بومیزیستن را در پیش میگیرند؛ بچههایی كه اگر دختر باشند در سالهایی نه خیلی دورتر از روزگار كودكی كنار دست مادرهایشان در خانه حصیربافی میكنند و صنایعدستیشان را میفرستند بازار شادگان، لباسهای رنگی شاد میپوشند و موهایشان بلند و بافته مثل گیسوان زنان قدیمی و پسرها یا میشوند قایقرانان ماهری كه گردشگران را به تالاب میبرند و میآورند یا میروند در كار صید و ماهیگیری و شكار.
شمیل یكی از آنهاست كه میگوید به خاطر كارش كه صیادی است، جای دیگری نمیرود: «هر روز ماهی صید میكنم؛ معلوم نیست كه هر روز چقدر. رزق و روزی كه دست ما نیست، دست خداست، بعضی روزها در تورم ١٠ تا ماهی هست و بعضی روزها ١٠٠تا. ماهیها را میبرم بازار شادگان. روزانه بین ١٠ تا ٢٠هزار تومان را دارم؛ اگر مسافر بیاید بیشتر.»
در سراخیه مردم هنوز زندگی کنار تالاب را به زندگی در کوچه پس کوچههای شهری ترجیح میدهند. آنها میگویند اگر تالاب شادگان تالاب بماند و مشکلات زیستمحیطی را چارهای باشد تا چند نسل دیگر روی همین کوچههای آبی خانههایشان را سرپا نگه میدارند همه با امید اینکه این منطقه در آیندهای که نمیدانند کی میرسد، منطقهای نمونه برای گردشگری باشد.
نظر شما