عطش سبز، شاید این تركیب بتواند حال این روزهای بلوچستان را توصیف كند. جنوب شرق ایران، در عطشی جانفرسا زیر تیغ آفتاب روز می‌گذراند.

شالی كاری در زمین‌های تشنه

سلامت نیوز: عطش سبز، شاید این تركیب بتواند حال این روزهای بلوچستان را توصیف كند. جنوب شرق ایران، در عطشی جانفرسا زیر تیغ آفتاب روز می‌گذراند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد، اما هنوز در بخش‌هایی سبز مانده، هنوز نخل‌های سربلند و درختان زیتونش بَر می‌دهند. هنوز تنها رودخانه فصلی‌اش هر چند كم رمق، اما جاری است. هنوز قنات‌هایش زنده‌اند. اما در پس تمام این سبزی‌ها عطشی جاری است. عطش طلایی رنگ شاخه‌های نخلی كه ایستاده زرد شده‌اند و دیگر بر نمی‌دهند. عطش زمین‌هایی كه روزگاری بستر رودخانه بودند و زمین كشاورزی و حالا با عبور هر ماشین گرد و خاك به پا می‌كنند. زمین‌های بلوچستان شاید نشانه‌هایی از سبزی داشته باشند، اما تشنه‌اند و چشم دوخته‌اند به آسمانی كه چند سالی است خست به خرج می‌دهد. اما شاید این سبزی‌ها هم زیر تیغ بحران مدیریت عمر چندانی نداشته باشند. كارشناسان معتقدند در ناحیه بلوچستان كه هنوز توانسته تا حدودی سبز بماند، بحران مدیریت آب از بحران آب پیشی گرفته است.
 
روایت اول: از زمین كشاورزی تا زمین بازی

بچه‌ها هرم آفتاب اردیبهشتی بلوچستان را به سخره گرفته‌اند، توپ فوتبال زیر پایشان لابه‌لای خاك‌های نرم از سویی به سوی دیگر می‌رود. پیرمرد بلوچ با حسرت به تماشا نشسته، نه حسرت نیروی جوانی تحلیل رفته‌اش كه حسرت از یادآوری تصویر روزهای دور زمینی كه حالا میدان بازی بچه‌ها شده، خوب به خاطر دارد كه این زمین كه حالا بچه‌ها تیر دروازه برایش گذاشته‌اند زمانی گندمزار بوده، نگاهش می‌چرخد به سوی تور والیبال كه محل قرارهای عصرانه جوان‌های روستاست؛ زمینی كه حالا در آن صدای خروش رودخانه نمی‌پیچد و ماهی‌هایش سال‌هاست مرده‌اند. هر چند می‌گوید: «اینجا همیشه آب كم بود، از وقتی یادم میاد اینجا آب كم بود، اما بارندگی بود گاهی، همون گاهی امیدوارمون می‌كرد، حالا خشكسالی شده، قناتهامون هر روز خشك‌تر می‌شن.»

روایت دوم: پابند خانه‌های سیمانی

سكوت محض روستا را پر كرده، هیچ صدایی نیست، روستای فضل‌اللهی محل زندگی عشایری است كه سال‌ها پیش در طرح اسكان عشایر، یكجانشین شدند. خانه‌های سیمانی ساختند و رمه‌های‌شان پول شد برای پرداخت قسط خانه‌ها، حالا هر كدام دو، سه بز لاغر دارند و خانه‌ای كه هیچ چیزش با اقلیم بلوچستان سازگار نیست.

كنار خانه‌ها كپرها هنوز سرپا هستند اما رونق پیش را ندارند، عشایر بلوچ حالا پشت درهای آهنی و زیر سقف‌های گچی و در چهاردیواری‌های سیمانی در همان اقلیم گرم و خشك زندگی می‌كنند. چهار دیواری‌ای كه دیگر باد خنكش نمی‌كند و باید برای اینكه بتوانند در آن روزگار بگذرانند، به كولر آبی و گازی و پنكه متوسل شوند. كولر آبی مصرف آب بالایی دارد

اما راه دیگری ندارند برای فرار از گرما «كولر گازی گرونه نمی‌تونیم بخریم» چند سالی است كه باز هم به عشایر وعده داده‌اند كه اگر یكجانشین شوند تسهیلاتی در اختیارشان قرار می‌گیرد: «چرا باید ساكن بشن؟ عشایری كه تو كوه زندگی می‌كنه، حداقل آب داره، مشكلات ما رو نداره، ما همه‌چیزمون رو دادیم كه امكانات داشته باشیم، حالا نه آب هست، نه امكانات، بزهامون رو هم فروختیم دادیم قسط این خانه‌ها» حالا دیگر نه راه پس دارند نه راه پیش، تن داغ خانه‌های سیمانی وصله ناجور منطقه است و كپرها هم كه دیگر بین نسل جدید خریدار ندارند.

روایت سوم: مایه حیات...

«اینجا باغ پدربزرگم بود، تمام كودكی ما توی این باغ گذشت» اشاره‌اش به زمین بی‌آب و علفی است كه میان روستای كوهمیتگ سرباز قرار گرفته، زمینی كه حالا تك و توك نخل‌هایی در آن باقی مانده و خبری از درختان دیگری كه زمانی در آن بار می‌دادند، نیست. هر چند روستا هنوز باغ دارد و زنها می‌توانند در جریان ضعیف رودخانه رخت و ظرف بشویند، اما اهالی سال‌هاست سنگینی سایه خشكسالی را بر زندگی‌شان حس می‌كنند.

«صبح‌ها یك روز درمیان آب تقسیم می‌شه، تازه منطقه ما پر آبه، مناطق دیگه همینقدر هم آب ندارند.» آن‌سوتر زنی دبه آب را خم می‌كند و تشت فلزی را پر از آب می‌كند تا رخت‌های آلوده را چنگ بزند، پسرش سال گذشته وبا گرفت: «گفتن از آب آلوده است، آب نداریم كه یك وانت میاد برامون آب میاره، ما كه نمیدونیم از كجا این آب رو میاره» بعضی خانه‌ها پر از دبه‌های سفید آب است كه ردیف شده‌اند كنار هم، بعضی هم لوله‌كشی آبی كه به تانكر روی پشت‌بام وصل است، هر روز صبح تانكر از منبع آب اصلی روستا پر آب می‌شود و سهمیه اهالی خانه تا دو روز بعد، همان آب درون تانكر است.

روایت چهارم: چرای هیچ

«اینها بز خشكسالی‌اند» به بزهای لاغری كه ناامید از صحرا برمی‌گردند و به هر چیزی پوزه می‌زنند به امید سیر كردن شكم‌شان، اشاره می‌كند. بزها را هر روز به صحرا می‌برد اما چیزی گیرشان نمی‌آید «علوفه نیست، آب نیست، حیوان چی بخوره» نازبی‌بی پشته‌ای از شاخه‌های داز را روی كولش گرفته و خسته از صحرا به جموكان بر می‌گردد. آفتاب سایه‌اش را از سر روستا برداشته، كپرها یكی یكی روشن می‌شوند و بزها لابه‌لای كپرها می‌چرخند و به اتاقها سرك می‌كشند،

تلاش‌شان برای یافتن چیزی كه سیرشان كند حاصلی ندارد، بالاخره خسته از تلاش، با تاریك شدن هوا وارد كپر خودشان می‌شوند. و نازبی‌بی می‌نشیند به بافتن حصیر از شاخه‌های داز كه از صحرا آورده، باد از لابلای بافه‌هایی كه دیوار كپر را ساخته‌اند می‌پیچد و هوا را تا حدودی مطبوع می‌كند. بزها آرام گرفته‌اند و سكوت پیچیده زیر نور ماهی كه روستا را روشن كرده.

روایت پنجم: فریاد جاده، سكوت رودخانه

ماشین به سختی روی مسیر ناهموار پیش می‌رود، تایرها می‌چرخند روی سنگ‌هایی كه زمانی بستر رودخانه فصلی سرباز بودند، سنگ‌هایی كه دل‌شان پر است از خاطره آبی روان، حالا اما تا چشم كار می‌كند خشكی است، انگار هیچ‌وقت رودخانه‌ای از اینجا رد نشده. انگار نه انگار كه روزگاری بارندگی‌ها سرباز را سیراب می‌كردند و او هم نخلستان‌ها را. پیرمردها روزهای رونق زمین‌های كشاورزی حاشیه رودخانه را هنوز به خاطر دارند، از روزهایی می‌گویند كه بارندگی جانی می‌بخشید به رود. رودی كه نه تنها یك رود كه نماد حیات برای مردم منطقه است.

رودی كه گاندو در آن زندگی می‌كند، همان گاندویی كه برای مردم محلی نماد بركت است. اما حالا با خشكسالی، انتظار گاندوها برای رسیدن بزهایی كه برای سیراب شدن كنار آب می‌آمدند، آنقدر طولانی و بی‌نتیجه شده كه بچه‌هایی كه برای آب تنی كنار آب می‌روند را شكار می‌كنند.

رودخانه به لطف باران‌های فصلی زمانی آنقدری آب داشت كه در حاشیه‌اش بشود گندم و حبوبات كاشت، نخل‌ها سبز بود و دل مردم به جریان حیات‌بخش رودخانه سرباز گرم. هنوز اما در وسعت ١٨٠ هزار كیلومتری ناحیه بلوچستان هم می‌شود نخل‌های خشك شده و شكسته را دید و هم باغ‌های سرسبزی كه درختان انگور و انبه و پاپایا در آن رشد می‌كنند. تشنگی بلوچستان را پیرمردهای بلوچ با گوشت و پوست‌شان لمس می‌كنند وقتی كه نقاط مختلف را نشان می‌دهند و می‌گویند: «اینجا باغ بود»، «اینجا روخانه بود»، «این پل را وقتی بچه بودم روی رودخانه ساختند، اینجا قبلا بهارها رودخانه داشتیم.»

روایت ششم: بِرِنج‌ها بِرنج می‌رویند

دست‌مان را می‌گیرد و می‌برد جایی كه آب چند قنات باقیمانده منطقه، كنار زمین‌های كشاورزی جاری است: «باورت میشه با این وضعیت آب، اینجا برنج بكارن؟» كنار شالیزارها ایستاده و نگاهش را می‌دوزد به سبزی پرآب شالیزار كوچك و توضیح می‌دهد كه در زمین‌های قصرقند هرساله كشت برنج انجام می‌شود و آب مورد نیاز آن هم از قنات‌های شهر تامین می‌شود. قنات‌هایی كه یكی پس از دیگری در حال خشك شدن هستند. شالیزارهای قصرقند دوبار در سال محصول می‌دهند، اما محصول‌شان آنقدری هست كه فقط در سطح شهر مورد استفاده قرار می‌گیرد، آن هم به قیمت حدود ٤-٣ هزار تومان.

در سال‌های اخیر میزان زمین‌های زیر كشت برنج در منطقه كاهش داشته، اما هنوز هم بعضی كشاورزان اصرار دارند كه زمین‌های آبا و اجدادی‌شان، جایی برای كشت برنج باشد نه محصولی دیگر. كشت برنج و هندوانه و محصولات آب‌بر دیگر در سال‌های اخیر و در پی اعتراضات صورت گرفته و تشدید بحران آب تا حد زیادی در سیستان و بلوچستان كاهش داشته، اما هنوز بلوچ‌ها با افتخار به برنجی كه برای مهمانان تدارك دیده‌اند اشاره می‌كنند و می‌گویند: «برنج همین منطقه ا‌ست»

سال‌هاست موضوع بخشنامه‌های مختلف وزارت جهاد كشاورزی برای ممنوعیت كشت محصولات آب‌بر مطرح است اما همچنان زمین‌های بسیاری در مناطقی از خوزستان و بلوچستان زیر كشت برنج می‌رود، هر چند رییس جهاد كشاورزی قصرقند، می‌گوید: «در سال‌های اخیر با مشوق‌هایی سعی كردیم الگوی كشت منطقه را تغییر دهیم.

در حال حاضر در بخشی از زمین‌های زیر كشت برنج، بامیه كشت می‌شود. این نكته را هم در نظر بگیرید كه این میراث گذشته این مردم است و در مقابل تغییرات مقاومت می‌كنند، ما نمی‌توانیم این میراث را از آنها بگیریم اما با تشویق كشاورزان سعی می‌كنیم كشت رنج را در منطقه متوقف كنیم.

در باغات دو سال است كه به جای محصولاتی مثل انبه، انگور یاغوتی جایگزین شده است كه اقتصادی و زود بازده‌تر است.» دهواری از تلاش برای احیای قنوات شهرستان هم می‌گوید: «قنوات شهرستان اصلی‌ترین سرمایه این شهرستان هستند، طبق آماری كه شركت آب منطقه‌ای به ما ارایه كرده، ١٢٠ رشته قنات در حال حاضر در كل شهرستان زنده هستند، در ماه‌های اخیر توانستیم چند قنات منطقه را احیا كنیم.»

عباس كشاورز معاون وزیر جهاد كشاورزی در امور زراعت هم معتقد است: «ما نمی‌توانیم به كشاورز بگوییم چه محصولی بكارد، اما اینكه به كشت محصولی كه ممنوعیت دارد، آب اختصاص پیدا نكند، خود عاملی می‌شود كه كشاورز آن محصول را كشت نكند. در مورد كشت برنج در استان‌ها تردیدی نداریم كه كشت این محصول به ‌جز دو استان گیلان و مازندران نه به صلاح كشور است و نه آبی برای آن داریم.» اما هنوز در مناطقی از خوزستان و سیستان و بلوچستان كشاورزان نشاهای برنج را در زمین‌ها جابه‌جا می‌كنند و آب قنات‌ها را راهی شالیزارهای‌شان می‌كنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha