سلامت نیوز:جمع، جمعیت و جماعت و نحوه زندگی مردم را میتوان با تساهل و تسامح هسته اصلی و مركزی مطالعه جامعه شناختی دانست. مفهومی كه به مرور زمان و متناسب با تغییرات مردمان جهان تغییر و تطور یافته است.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از اعتماد، به عنوان نمونه در كنار مهاجرت جمعیت مفهوم «دلبستگی مكانی» متولد شده است و بر این زمینه تاكید میكند كه چگونه دلبستگی یا عدم دلبستگی به محلی میتواند مهاجرت یا عدم مهاجرت را در پی داشته باشد.
باتوجه به نتایج سرشماری نفوس و مسكن سال ١٣٩٥ كه در روزهای آخر اسفند ماه منتشر شد به خوبی میتوان اهمیت عدم دلبستگی مكانی به شهر یا روستای محل زندگی را فهمید چرا كه آمار افزایش رشد شهرنشینی و كاهش جمعیت روستانشین در این سرشماری قابل توجه است. این نتایج به این صورت گزارش شده است:
«جمعیت ساكن در نقاط شهری در سال ١٣٩٥ معادل ٥٩ میلیون و ١٤٦ هزار و ٨٤٧ نفر بوده است كه نسبت به سال ١٣٩٠ معادل ٥ میلیون و ٥٠٠ هزار و ١٨٦ نفر افزایش یافته است. جمعیت ساكن در نقاط روستایی ولی با كاهش محسوسی رو به رو بوده است.
در سال ١٣٩٥ معادل ٢٠ میلیون و ٧٣٠ هزار و ٦٢٥ نفر ساكن در روستاها بودهاند كه نسبت به سال ١٣٩٠ معادل ٧٧٢ هزار و ٣٨٣ نفر كاهش یافته است. همچنین نسبت روستانشینی جمعیت در سال ١٣٩٥ معادل ٢٥,٩ درصد رسیده است كه منفی ٢.٧ درصد نسبت به سال ١٣٩٠ كاهش یافته است(٢)». ( نمودار ١)
تحلیل نتایج فوق در كنار دادههای نگرشی كه توسط وزارت فرهنگ و ارشاد در سال ١٣٩٢ انجام گرفته است نتایج جالبتوجهی را در بردارد. از جمله آثار مهاجرپذیری شهر مقصد میتوان به افزایش دستفروش، كارتن خواب، حاشیه نشین و متكدیان اشاره كرد. اگر نتایج دادههای نگرشی كه در سال ١٣٩٢ انجام گرفته است را با نتایج دادههای نگرشی در سال ١٣٨٢ مقایسه كنیم، شاهد افزایش میزان عدم رضایتمندی افراد از شهر یا روستای محل زندگیشان خواهیم بود. بهطور مثال با بررسی شاخصهای میزان رضایت افراد بیسواد از محل زندگیشان در سال ٨٢ برابر با ٨١,٧ درصد بوده اما در سال ٩٤ برابر است با ٤٨.٦ درصد به عبارت دیگر طی ١٢ سال، میزان رضایت از محل زندگی برای افراد بیسواد ٣٣ درصد كاهش یافته است و نكته قابل توجه در این است كه میزان رضایت افراد تحصیلكرده از محل زندگی شان در سال ٨٢ برابر با ٦٥.٦ و در سال ٩٤ برابر با ٤١.٩ درصد است معنای دیگر این تفاوت درصدی در ١٢ سال این است كه افراد تحصیلكرده ٢٣.٧ درصد افت رضایت از محل زندگی خود داشتهاند در حالی كه افراد كمتر دارای سواد ٣٣ درصد رضایت از محل زندگیشان كاهش یافته است. (نمودار ٢) این در حالی است كه توجه اكثر نظریههای جامعهشناسی درباره مهاجرت تحصیلكردگان، سفری با بلیت یك طرفه افراد تحصیلكرده و فرار مغزها است اما این آمار و ارقام حاكی از حكایتی دیگر دارد و آن رشد مهاجرت افراد «كمتر داری سواد» به كلانشهرهاست. یكی از روشهای فرآوری از دادههای خام یك پژوهش استفاده از تكنیك مرور نظامند داده(٣)هاست حال با مرور نظام مند دادههای طرح ملی ارزشها و نگرشها در سال ٩٤ و سال ٨٢ شاید جواب این سوال كه «چرا روز به روز به تعداد دستفروشان مترو یا كنار خیابان، حاشیهنشینان، رانندگان تاكسی ماشین شخصی با پلاكهای شهرستان و متكدیان افزوده میشود» رسید. مطالعه نتایج سرشماری سال ١٣٩٥ كه گویای افزایش ٣٠ درصدی رشد شهرنشینی و كاهش جمعیت روستانشینی است و همچنین مقایسه دادههای طرح ملی بررسی ارزشها و نگرشهای ایرانیان انجام شده در سال ١٣٩٤ و سال ١٣٨٢ شاهد افزایش عدم رضایت افراد به خصوص افراد كمتر دارای سواد از شهر یا محل زندگی شان هستیم. زیمل قاعدهای را طرح میكند كه با افزایش یك فرد در گروه دو نفره، قواعد جدیدی بر گروه حاكم میشود. در حال حاضر قواعد جدیدی بر شهرهای بزرگ حكمفرماست. به عنوان نمونه شهر كرج(٤) در جوار پایتخت پنجمین شهر پرجمعیت كشور تبدیل شده است. دور از ذهن نیست در كنار كلكسیون انواع مسائل، پدیدهها و آسیبهای جدید اجتماعی در تهران، این شهر هم با افزایش جمعیت مهاجرنشین به همسانی تهران برسد یا در برخی موارد چون آمار طلاق از این شهر هم پیشی بگیرد. چنانچه ركورددار مهاجرپذیری را ربوده است(٥). «رضایتمندی سكونتی» و «دلبستگی مكانی» دو مقوله بسیار بااهمیت برای تحلیل مهاجرت است چرا كه اگر به این دو ویژگی در شهر محل زندگی افراد توجه كنیم از مهاجرت به شهرهای بزرگ و معضلاتی كه به همراه مهاجرت وارد شهرهای بزرگ میشود، جلوگیری كردهایم. رضایتمندی سكونتی یكی از اساسیترین موضوعات پیرامون محیط مسكونی است و از آنجا كه این نوع از رضایتمندی به سنجش رضایت از تمام حوزههای زندگی مرتبط است، میتوان آن را بالاترین سطح رضایت از زندگی دانست. رضایتمندی سكونتی بر پایه دو رویكرد متفاوت تجربی است: رویكرد هدفمند(٦) و رویكرد شكاف میان واقعیت و آرمان(٧) (Galster: ١٩٨٧). رویكرد هدفمند براین اساس قرار دارد كه افراد در زندگی اهداف و انتظاراتی دارند و برخی از آنها به مسكن و محیط مسكونی شان به عنوان تسهیلگری جهت نیل به اهداف زندگیشان میپندارند و لذا هنگامی از این محیط رضایت دارند كه بتواند این نقش را برای آنها ایفا كند (Canter: ١٩٨٣) رویكرد شكاف میان واقعیت-آرمان براین اساس قرار دارد كه افراد بهطور آگاهانه یك كیفیت یا كمیت را به عنوان یك مبنای ایده آل انتخاب كرده و محیط مسكونیشان را با آن میسنجند. چنانچه شرایط كنونی این محیط بالاتر یا نزدیك به این استاندارد باشد احساس رضایت كرده و در غیر این صورت احساس نارضایتی میكنند (Galster: ١٩٨٧). زمانی كه افراد، شهر یا روستای محل زندگی را به عنوان تسهیلگری جهت نیل به اهداف زندگی شان نیابند و از حد انتظارات خود پایینتر بیابند، تمایل به مهاجرت درون كشوری و برون مرزی پیدا میكنند. افرادی كه در حاشیه كلانشهرهای توسعهیافته مانند شیراز، اصفهان و تهران زندگی میكنند به این شهرها مهاجرت میكنند و افرادی كه در كلانشهرهای توسعه یافته زندگی میكنند به مهاجرت خارج از كشور تمایل پیدا میكنند، این مهاجرتها همراه با تغییرات فرهنگی- اجتماعی برای افراد است درواقع افراد با مهاجرت خود با ارزشهای «نومكانی» مواجه میشوند كه تا دیروز در فرهنگ بومی و خانواده خود تابو بوده است. دلبستگی مكانی(٨) یك عامل بسیار مهم برای مهاجرفرستی و مهاجرپذیری محسوب میشود. دلبستگی مكانی به عنوان پیوند هیجانی میتواند آشفتگی و غم ابراز شده توسط افرادی كه مجبور به نقل مكان هستند، عمل كند. دلبستگی مكانی یك عامل مهم همانند كیفیت محیطی در ایجاد حس رضایت است. رضایت ساكنان به عنوان تجربه لذت بردن از یك مكان خاص تعریف شده است (Cnater: ١٩٧٧). معمولا افراد به مكانهایی دلبسته میشوند كه از پیگیری اهداف شان حمایت میكند. به این ترتیب مكان مطلوب، پناهگاه امنی است كه در آن افراد میتوانند برای اجرای اهداف خود برنامهریزی كنند. این نكته نیز قابل توجه است كه عوامل فیزیكی، فعالیتها و معانی مرتبط با مكانها به عنوان مجموعه عواملی هستند كه در شكلگیری دلبستگی مكانی تاثیرگذار هستند. دلبستگی مكانی نوعی ارتباط عاطفی مثبت با یك مكان است. این امر مبتنی بر تجارب قبلی زندگی، ساختارهای رفتاری، شناختی، حسی و اجتماعی فرد است چرا كه افراد براین اساس طرح رفتاری، شناختی، حسی و اجتماعی از خود ساخته و تمام تجارب جدید خود را براین اساس ادارك، ساماندهی و طبقهبندی كرده و به خاطر میسپارند و انگیزههایی كه رفتارها و فعالیتهای مختلف فرد را در محیط ساماندهی میكنند، در ارتباط با همین طرح «خود» شكل میگیرند. در حین اینكه «خود» فرد ساخته میشود، نیازها و توقعات فرد نیز تثبیت شده و هنگامی كه شیء یا موضوعی این نیازها را برآورده میكند، فرد احساس آرامش و امنیت كرده و به برآوردن نیازهایش به صورت عینی و ذهنی ادامه میدهد. نتیجه این روند، دلبستگی و اشتیاق به زندگی كردن با افراد جامعه خود است. اما زمانی كه شهر یا روستای محل زندگی پناهگاهی برای پیشرفت زندگی افراد به حساب نیاید، فكر مهاجرت به صورت ناخودآگاه در ذهن افراد نقش میبند، مهاجرتی كه بلیت رفتوبرگشت ندارد و تنها یك سویه به سمت شهر مقصد است. از سوی دیگر حاشیهنشینی(٩) شامل بخشی از توسعه شهری كه بدون برنامهریزی رعایت مقررات شهرسازی توسط تودهای از مردم كه اغلب فقرا و كمدرآمدان و مهاجران هستند (مظفریزاده، ١٣٩١:٢٠٩). یكی از معضلات كلانشهرهای امروزی است و بسترساز بسیاری از بحرانهای اجتماعی دیگر است. در كلانشهرهای امروزی جرمزایی در حاشیه واقعیت عینی است چرا كه علاوه بر تراكم بالای جمعیت، افراد وقتی در این محلات نتوانند پاسخی برای نیازهای مالی خود بیابند به دلیل فشارهایی كه به آنها وارد شده به سرقت، كیفقاپی، خرید و فروش مواد، فساد و فحشا و... میپردازند (صفاری و كونانی، ٦٠،١٣٩١:٥٩). افزایش رفتارهای ضداجتماعی، افزایش بزهدیدگی را در این مناطق به دنبال دارد. در مواردی نیز بحران اقتصادی و فقر مرد در خانوادههای ساكن این مناطق سبب شده برخی مردان، زنان یا دختران خود را به اجبار به تكدیگری و حتی فروش مواد مخدر وادارند كه این خود شكل بارزی از قربانی شدن زنان است. این رفتارها گرچه رفتاری نابهنجار و ضداجتماعی است ولی زنان و دختران به دلیل عضوی ضعیف در خانواده به این كار مجبور شده و بزهدیده هستند. (بجنوردی؛ مشهدی، ١٣٩٤:٢٩). این الگوی مهاجرت، برای مبدأ و مقصد چیزی جز فقر، عقبماندگی و وابستگی نمیتواند به همراه داشته باشد. از طرف دیگر زمانیكه افراد مهاجرت میكنند و مكان جدید را برای سكونت خود انتخاب میكنند از هسته اصلی نهاد خانواده یعنی پدر و مادر جدا میشوند و مساله همدلی متقابل و احساس تعلق مشترك به وجود میآید. خمیر مایه اصلی «ما» احساس تعلق افراد به یكدیگر و به «ما» است. در صورت بروز اشكال در این بعد، فرد تعهد و وابستگی عاطفی خود را نسبت به دیگران و به ویژه «ما» از دست میدهد. از طرفی تعامل اجتماعی معنا و مفهوم خود را از دست میدهد. «ما» با از دست دادن بعد اجتماعی خود و همزمان با از دست رفتن هویت جمعی افراد نسبت به ما، تبدیل به نوعی تجمع افسارگسیخته میشود كه به خود اجازه هر عمل ناهنجاری را میدهد. با تمام اوصاف مشكلات و سختیهای پیشروی افراد برای نزدیك شدن به اهدافی كه در شهر یا روستای محل زندگی خود دور از دسترس میبینند، وارد شهر بزرگتر میشوند. به تعبیر بارنت(١٠) در تغییرات فرهنگی سه انگاره مدنظر عبارتند از: تكامل تدریجی، نشر فرهنگی و فرهنگپذیری. تغییرات فرهنگی اولین شكل سازگاری بشر نسبت به تغییرات محیط پیرامون است. گرچه تغییرات گوناگون فرهنگی را با سازگاری از طریق تكامل زیستی متفاوت دانستهاند، اما آن را به شكل ادامه تكامل زیستی به حساب آوردهاند. تكامل فرهنگی با تكامل زیستی با منشا درونی و بیرونی در سطح كلی شباهت دارد و هر تغییری احتمالا تغییر بعدی را به دنبال دارد. تفاوت در این است كه تغییرات فرهنگی بیشتر معنیدار است و از فرهنگی به فرهنگ دیگر قابل نشر است و در تمام زندگی فرد نیز میتواند رخ دهد و میتواند موجب تغییر در سبك زندگی نیز شود.(١١) گونههای انتقال فرهنگی از جامعهای به جامعه دیگر از نظر سوروكین(١٢) به صورت ذیل است: اگر فرهنگ مبدا با فرهنگ مقصد همسان باشد عمدتا این انتقال بدون هیچگونه تغییری صورت میگیرد به شرط اینكه ابزار مكانیكی برای موازنه قابل قبول آنها آماده باشد. اگر تفاوت دو فرهنگ اساسی باشد در این صورت بخش عمدهای از فرهنگ قابل انتقال به دیگری نخواهد بود. اگر اختلافهای فرهنگ مبدا و مقصد را ثابت نگه داریم میزان پدیده فرهنگی مهاجر به ماهیت آن بستگی دارد. هرقدر این پدیده فرهنگی پیچیدهتر، ظریفتر و بغرنجتر باشد آموزش بیشتری برای استفاده از آن لازم باشد تغییر در فرهنگ موردنظر ژرفتر است. در صورت برخورد دو فرهنگ متفاوت، عاملهای هماهنگ آنها به آسانی و با سرعت هرچه بیشتر و با حداقل تغییر به یكدیگر منتقل میشوند. هرقدر این هماهنگی كمتر باشد در مرحله گذار میزان انتقال بیشتر است.(١٣) مهاجرت نیز به عنوان یك پدیده فرهنگی- اجتماعی دارای كاركردها و پیامدهای آشكار و نهان، مناسب و نامناسب فرهنگی- اجتماعی است كه میزان این پیامدها بستگی به ویژگیهای شخصیتی و اجتماعی شخص مهاجر و ساخت اجتماعی جامعه پذیرنده دارد. فرد با مهاجرت خود با كنار كشیدن هرچه بیشتر از فرهنگ بومی برای دراز مدت بهطوری كه عملا اثری از هویت گذشته مهاجر باقی نمیماند و شكاف عمیق بین فرهنگ سابق و ارزشهای جدید منجر به ظهور نوعی بحران هویت میشود و از آنجاییكه فرهنگ با سبك زندگی یك «منظومه گشتاوری» دارد در نتیجه با الگو گرفتن از سبك زندگی شهری و دوری از سبك زندگی سنتی، فرهنگ افراد نیز دچار تغییر میشود. زمانیكه افراد دلبستگی مكانی خود را به مرور زمان از دست بدهند و به مهاجرت روی آورند، همچون موجودی «از آنجا رانده و از اینجا مانده» از شهر یا روستای خود هستند، او در روستا یا شهر محل زندگیاش فرصت دسترسی به شغل و درآمد خشنودكننده، آموزش و ادامه تحصیل ندارد در چنین شرایطی، فرد با وجود دلبستگی به مكان و خویشاوندانش، خواسته و ناخواسته جامعه بومی خود را ترك میكند و با ورود به «دنیای جدید» فرهنگ و ارزشها، دوران بحران واقعی زندگی را آغاز میكند؛ یعنی در روزهای اول ورود علاوه بر اینكه مساله مسكن، شغل و درآمد به او فشار میآورد فرهنگ و ارزشهای نومكانی نیز او را دچار سردرگمی میكند. روند رو به رشد مهاجرت افراد كمتر دارای سواد از شهر یا روستا علاوه براینكه باعث افزایش جمعیت در شهرهای مهاجرپذیر میشود مشكلات فرهنگی-اجتماعی بسیاری را نیز به وجود میآورد اما نوك پیكان تغییرات فرهنگی- اجتماعی به سمت فرد مهاجر است. فرد مهاجر زمانی كه با فرهنگ و ارزشهای نومكانی مواجه شود و آنها را میپذیرد دچار بحرانهای جدی فرهنگی – اجتماعی میشود. به نظر میرسد یكی از راهكارهای كاهش آسیبهای اجتماعی كه افراد با مهاجرت خود به شهرهای مقصد میآورند، افزایش سیاستهای جذب اجتماعی، افزایش دلبستگی مكانی و افزایش رضایتمندی سكونتی در شهر محل زندگی افراد است. به این منظور كه توجه سه نهاد دولت، جامعه و بازار در سیاستگذاریهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی باید بیشتر معطوف به روستاها و شهرهای دور از كلانشهرها باشد. در بیشتر موارد حوزه سیاستگذاریهای شهری و روستایی عمدتا از دانش مهندسی و معماری و كمتر از دانش علوم انسانی، اجتماعی و جامعهشناسی بهره برده میشود. مهندسان سیاستگذار به كیفیت زندگی كه میتواند نقش جدی در جذب افراد و كاهش مهاجرت افراد داشته باشد توجه چندانی ندارند. باتوجه به آمار افزایش عدم رضایتمندی از شهر و روستای محل زندگی، میتوان برای افزایش دلبستگی مكانی به شهر یا روستای محل زندگی دریافت همراهی و همفكری افكار عمومی برای تقویت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی شهر یا روستا كه در این صورت مساله سرمایه اجتماعی ساكنان شهرها دوباره احیا شود، پیشنهاد داد منظور از احیای سرمایه اجتماعی آن است كه فرد از طریق مشاركت اجتماعی در اداره محل سكونت خود شریك باشد و تاثیر آن را نیز در محل سكونت خویش ببیند. با تشویق مردم برای تشكیل تشكلهای داوطلبانه، آنها در یك ساختار افقی وارد تعامل شوند و سپس تداوم داشته باشند. این تداوم و ساختار داوطلبانه میتواند سرمایه اجتماعی را ایجاد كند و زمانی كه فرد متوجه حضور مثبت و كارآمد خود برای بهتر شدن شرایط محل زندگیاش شود به احتمال زیاد تمایل كمتری برای مهاجرت خواهد داشت.
نظر شما