شنبه ۵ خرداد ۱۳۹۷ - ۱۵:۲۱

عقربه ها، ساعت دو و 47 دقیقه بامداد را نشان می دهد. سکوت خاصی کوچه و خیابان های شهر را فرا گرفته است، صدای خش خش کشیدن منظم و نرم نرمان جاروی رفتگر بر سنگفرش سخت خیابان، تنها نوای موسیقی است که تا صبح در گوش مرد بیدار شب، زمزمه می شود.

زباله به تن، زخم بر دل

سلامت نیوز:  عقربه ها، ساعت دو و 47 دقیقه بامداد را نشان می دهد. سکوت خاصی کوچه و خیابان های شهر را فرا گرفته است، صدای خش خش کشیدن منظم و نرم نرمان جاروی رفتگر بر سنگفرش سخت خیابان، تنها نوای موسیقی است که تا صبح در گوش مرد بیدار شب، زمزمه می شود.



به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایرنا،عمو لطیف با چهره خسته و غبار گرفته دستمالی سفید رنگ را بر روی دهان و بینی خود بسته و مشغول نظافت است، می گوید: بر عکس اسمم از لطافت زندگی چیزی ندیده ام. از بچگی مشغول کار و تلاش هستم، 38 سال زندگی را تجربه کرده ام اما به اندازه 80 سال برمن گذشته، پیرشده ام.

* هر شب 5 کیلومتری پیاده روی می کنم
عمو لطیف که دو سال سابقه این کار را دارد، می گوید: از اهالی استان کردستان و متولد سنندج است و همسر و یک فرزند دختر چهار ساله دارد و باید هر روز در ساعت دو بامداد کار خود را شروع کند و تا ساعت 12 ظهر ادامه دهد و طی این مدت هر شب باید یک مسیر حدود پنج کیلومتری را در حاشیه جدول خیابان و کوچه در رفت و برگشت نظافت و پاکیزه کند.
از او می پرسم برای حدود 10 ساعت کار سخت و زیان آور آن هم در ساعات بامدادی و همراه با آلودگی محیط و سرکار داشتن با انواع زباله های بیماری زا میزان حقوقت چقدر است، پاسخ می دهد: یک میلیون و 200هزار تومان که از این مبلغ نیز باید هر ماهه 450 هزار تومان بابت اجاره خانه پرداخت کنم.

* تا کی به همسر و فرزندم ضایعات میوه بدهم
عمو لطیف از خطرات کار در حاشیه جدول های وسط خیابان ها به علت امکان تصادف با خودروهای عبوری سخن می گوید و اضافه می کند: زندگی خیلی سختی دارم. نمی دانم با ماهی 750 هزار تومان تا کی می توانم ادامه دهم و تا کی می توان به جای میوه نوبر و تازه برای همسر و دخترم ضایعات میوه ها را خریداری کنم و به آنها بدهم، خدا را خوش نمی آید.

* توانایی خرید گوشت کیلویی 45 هزار تومان را ندارم
چهره اش خسته و صورتش بیشتر از سن او به نظر می رسد. آنچنان از درد پا سخن می گوید که برای لحظاتی احساس کردم با یک انسان 80 ساله صحبت می کنم. از او می پرسم آخرین باری که با خانواده ات غذای خوب و مقوی خوردی چه زمانی بود. عمو لطیف بی درنگ می گید: شاید باور نکنید با این وضعیت توانایی خرید گوشت کیلویی 45 هزار تومان را ندارم اما تا آنجایی که به یاد دارم عید قربان سال گذشته که گوشت قربانی به من داده بودند بهترین وعده غذایی من و خانواده ام بود.

* می خوام بروم زیارت امام رضا (ع) درد دل کنم
از او می خواهم از آخرین مسافرتش برایم بگوید. لحظه ای سکوت می کند و می گوید: مسافرت؟ شب عید که بسیاری از مردم به دنبال خرید بودند حتی نتوانستم برای شادی تنها دخترم یک جفت جوراب یا هدیه ناچیزی تهیه کنم شما از مسافرت من سوال می کنید چندین سال است حسرت سفر به مشهد برای زیارت آقا امام رضا (ع) را به دل می کشم می خوام بروم با آقا درد دل کنم چون می دانم به حرفم گوش می دهد و دست مرا می گیرد، به خدا خسته شدم، بریدم، کم آوردم.

* سینما کجاست؟
عمو لطیف اوایل صحبت می ترسید اگر صحبت کند از نان خوردن می افتد و شغلش را از دست می دهد، برای همین تمایلی به گفت و گو نداشت اما بعد از مدتی درد دلش باز شد، حالا خیلی راحت از سختی های روزگار می گوید. در این میان از او می پرسم. تا حالا زن و بچه است را به سینما برده ای در پاسخ می گوید: سینما دیگه کجاست؟

* بعضی ها زخم زبان می زنند
می پرسم، چه چیزی باعث ناراحتی می شود؟ پاسخ می دهد: متاسفانه برخی مردم که البته اندک هستند زمانی که مشغول کار هستیم به جای بیان حداقل یک خسته نباشید با زخم زبان هایشان ما را مسخره می کنند. حرف های نا مربوط از قبیل جاروکش، بدبخت و غیره می زنند.
او ادامه می دهد: مسئله ای موجب افزایش حجم کار ما شده و به نوعی توهین به امثال ما است، ریختن زباله توسط برخی سرنشینان خودرو به داخل خیابان و پرتاب کیسه های زباله توسط عده ای از آپارتمان نشین ها از طبقات بالا به داخل کوچه و پاره شدن کیسه ها و ایجاد آلودگی است.
همچنان که با عمو لطیف در آن ساعات بامدادی صحبت می کنم علی از دوستان عمو لطیف که وسایل نظافت او یک دستگاه فرغون و بیل بود در حالی که زباله های جارو شده گوشه و کنار معابر را جمع کرده و داخل فرغون ریخته بود، به جمع ما اضافه می شود و می گوید: تو را به هرکسی که دوست داری ما را از نان خوردن نندازی آقای خبرنگار.
به ناچار در خصوص حرفه خبرنگاری و رسالت آن برای انعکاس مسائل و مشکلات مردم توضیحاتی به علی ارائه می کنم، قانع می شود و می گوید: با وجود شغل سخت و طاقت فرسایم هر شب و در تمام ایام و بدون تعطیل حتی جمعه ها باید از ساعت هشت شب تا حدود چهار صبح به نظافت کوچه و خیابان بپردازیم که البته ناشکر نیستم.

* پاهایم میخچه زده
علی می افزاید: هر شب باید حدود پنج الی شش کیلومتر را در رفت و برگشت پیاده روی و نظافت کنم. پاهایش میخچه زده و مجبورم با تیغ هر چند روز یکبار سر میخچه های پایم را بگیریم تا کمی از درد آن کاسته شود.
او زندگی خویش را همچون سخت و تکراری و بدون کوچکترین تفریح عنوان کرد و می گفت: خیلی اوقات دلم برای وضعیت زندگی ام می سوزد اما چه کنم چاره ای جز تحمل ندارم. آخه کاری از دستم بر نمی آید.
از مرد بیدار شب می پرسم اگر یکی از مسئولان دست اندرکار کشور بودی برای قشر همانند خودت چه کاری می کردی؟ پاسخ می دهد: هیچ کاری با اما و اگر به انجام نمی رسد اما قطعا خودم و مسئولان زیر دستم را مجبور می کردم بعضی از شب ها به جای خوابیدن در رخت خواب نرم و گرم جارو به دست گرفته و شهر را تمیز کنند؛ همه را مجبور به نظافت معابر می کردم تا همه بدانند شب نخوابی و گرد و غبار و آلودگی چیست.

* دستان همسرم قارچ زده
به او گفتم همسر شما با آلودگی لباس های شما چه می کند، آیا تا به حال شده بر سر این موضوع جر و بحث کنید، علی می گوید: دستان همسرم به لحاظ شست و شوی لباس هایم با این بوی بدی که می دهد، دچار بیماری قارچی شده، درد و خارش دست امانش را گرفته، دکتر به او تاکید کرده که از این کار دوری کند اما می گوید تو خسته ای، نمی توانم شاهد این همه رنج تو باشم.
علی که خود را 45 ساله و اهل مناطق غرب کشور معرفی می کند، ادامه می دهد: حدود 17 سال است به جز ایام مرخصی استحقاقی حتی یکی شب استراحت نکرده و نخوابیدم.
از او می پرسم از وضعیت حقوقی راضی هستی، می گوید: ماهیانه با 120 ساعت اضافه کار حدود یک میلیون و 200 هزار تومان حقوق و مزایا می گیرم و اگر ارث پدری نبود و صاحب خانه نمی شدم قطعا دچار مشکلات زیادی بودم.
علی می گوید: یک فرزند پسر 24 ساله و یک دختر 6 ساله دارم. پسرم از لحاظ سنی در شرایط ازدواج قرار گرفته اما نه می توانم برای آغاز زندگی مشترک او کاری کنم و نه سرمایه ای دارم که برایش بفروشم.
منصور یکی از همکاران علی نیز به جمع ما پیوست، او نیز می گوید: کار ما بسیار سخت است و هیچگونه امتیازی برای سختی کار نداریم. کار ما هیچ وقت تعطیل و پایان ندارد و در برف و باران و شب های سرد و سوزان باید به نظافت کوچه و خیابان بپردازیم اما حقوق دریافتی کفاف زندگی مان را نمی دهد.

* همیشه شرمنده زن و بچه هستم
منصور که دو فرزند دختر 14 و هشت ساله دارد، می افزاید: از سال 83 تاکنون به عنوان کارگر خدماتی مشغول فعالیت هستیم اما شرمنده زن و بچه ام هستم.
از او می پرسم چرا شرمنده زن و بچه هستی می گوید: وقتی پاره تنت چیزی از شما بخواهد و نتوانی برایش بگیری خوب شرمنده می شوی و باید سکوت کنی.
منصور اضافه می کند: اهل تویسرکان استان همدان هستم و در بچگی خیلی دوست داشتم خلبان می شدم.
به او می گویم، اگر یکی از مسئولان کشوری بودی برای امثال خودت چه کاری می کردی؟ در پاسخ می گوید: چرا باید به جای استفاده از تعطیلی روز جمعه که در همه جای دنیا به خصوص برای قشر کارگر مرسوم است امثال من باید برای استراحت از مرخصی استحقاقی استفاده کنم.
«چه تقاضایی از مردم داری؟»
«تنها خواسته من از مردم رعایت نظافت در جامعه است که در واقع به امثال من کمک خواهد شد».
منصور دیگر خواسته های خود را ارائه لباس های مناسب از سوی پیمانکاران برای فعالیت در شب و استفاده از ماسک برای جلوگیری از گرد و غبار عنوان می کند و ادامه می دهد: از مسئولان می خواهم به امثال من بیشتر توجه کنند چرا من باید با این حقوق اندک لباس هایم را به منزل ببرم و بشویم چون علاوه بر انتقال آلودگی به خانواده هزینه زیادی را هم به من تحمیل می کند.
« ای کاش مسئولان برای ما ارزش بیشتری قائل بودند و حداقل با ارائه سبد کالای حمایتی ماهانه، شست و شوی لباس های کار، ارائه ماسک و لوازم بهداشتی بیش از این زندگی ما کارگران توجه می کردند».


برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha