یک لحظه اشتباه می‌تواند هر انسانی را به سقوط در دام یک عمر حسرت و ملالت بکشد و پایان‌بخش زندگی‌اش باشد یا زندگی را در بهترین روزهای عمرش به چند متری تا دیوارهای بلند و مستحکم محدود کند.

رویایی که حالا از سیم‌ خاردار آن ‌طرف‌تر نمی‌رود

سلامت نیوز: یک لحظه اشتباه می‌تواند هر انسانی را به سقوط در دام یک عمر حسرت و ملالت بکشد و پایان‌بخش زندگی‌اش باشد یا زندگی را در بهترین روزهای عمرش به چند متری تا دیوارهای بلند و مستحکم محدود کند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایسنا، گذر از کنار دیوارهای مستحکم و بلند با سیم‌های خاردار روی دیوارهای آن، جایی به اسم زندان، شاید در ذهن هر شخص تصویری را تداعی کند؛ تصویری از فضایی مخوف، اتاقک‌هایی با درهای میله‌ای که دستانی نادم آن را چسبیده‌اند، اتاق‌هایی تنگ و تاریک با یک پنجره کوچک در بالاترین نقطه آن شاید هم سیاه‌چاله‌ای داشته باشد با کلی آدم خلاف‌کار .

با همه این تصورات دیدار چهره به چهره مسئولان دستگاه قضایی با زندانیان و همراه شدن با آن‌ها فرصت مناسبی بود تا ببینیم زندان چه فضایی است و چه آدم‌هایی در آن گرفتار شدند؟ بهانه‌ای بود تا از نزدیک ببینیم که همه آدم‌های زندانی، خلاف‌کارهای حرفه‌ای و باندهای حساب شده نیستند؛ شاید جوانی که در بند افتاده روزی همسایه دیوار به دیوارمان بوده یا حتی پدر و مادری که روزی در شهر برو بیایی داشتند.

از سقوط یک لحظه‌ای در بند تا تلاش برای صعود

در این دیدار چند ساعته نخست با پسر جوانی آشنا شدیم که 26 سال سن داشت، فوق دیپلم حسابداری و دو سال بود که به جرم قتل در زندان به سر می‌برد. نمی‌دانم دو سال قبل چه رویایی در سر داشت که به دوستش اعتماد کرد تا برنامه کشتن پدری را طراحی کنند و با این تصمیم و اقدام اشتباه اتفاقی که نباید می‌افتاد، افتاد و حالا رویایش هرچقدر هم بلند باشد دیگر از سیم‌های خاردار آن ‌طرف‌تر نمی‌رود.

این جوان موقعیت فعلی خود را حاصل یک اشتباه دانست و گفت: با یک اشتباه و یک اعتماد بی‌جا گرفتار مسائل خانوادگی فرد دیگری شدم اما من قاتل به دنیا نیامدم و می‌خوام اشتباهم را جبران کنم. زندان جای بدیه اما بدی اون به اندازه دیدگاه مردم بیرون از اینجا نیست. خیلی‌ها مثل برادر به آدم کمک می‌کنن اما اگر کسانی که اینجا بهم کمک می‌کنند، بیرون از زندان بودن هیچ وقت گرفتار نمی‌شدم.

این فرد ادامه داد: کسانی که از بیرون به زندان نگاه می‌کنند شاید اون رو جایی کثیف و پر از درگیری بدانند اما اینجا می‌تونه سکویی باشه برای سقوط یا پله‌ای برای صعود. یعنی یک نفر می‌توتند بابت بدهی مهریه به زندان بیاید و خلاف‌های دیگر را هم یاد بگیرد و برود بیرون یا می‌تواند از گذشته خودش توبه کند و از آموزش‌هایی که در زندان می‌بیند برای زندگی بهتر از آنها استفاده کند.

فعالیت‌های فرهنگی و آموزشی از جمله اقداماتی است که با همکاری نهادهای مختلف مانند فنی و حرفه‌ای در زندان برگزار می‌شود. صنایع دستی، مکانیک، کلاس‌های قرآن و احکام، نهضت سوادآموزی، ادامه تحصیل با همکاری دانشگاه پیام نور و سایر موارد آموزش‌هایی است که زندانیان از آن بهره‌مند می‌شوند و از این فعالیت‌ها برای کسب درآمد هم استفاده می‌کنند و حتی می‌توانند پس از آزادی از طریق طرح مراقبت بعد از خروج، تسهیلات بانکی برای ایجاد کسب و کار دریافت کنند.

این جوان هم با وجود اینکه تصمیمی نسنجیده، فرصت زندگی در بهترین سال‌های عمر در هر کجای جهان را از او گرفت اما با فراگیری فنونی از جمله جوشکاری، پیرایشگری و صنایع دستی در زندان دست به ساخت صنایع دستی زده که کنده‌کاری روی نارگیل و حکاکی روی استخوان از جمله آن‌ها است. حتی بخشی از این صنایع دستی را با شعار "دربند بودن مانع همدرد بودن نیست" به نفع زلزله‌زدگان کرمانشاه به فروش رساندند.

نوشتن خاطرات زندان از لحظه ورود و اتفاقاتی که در آن رقم خورده، برای چاپ کردن کتاب، دیگر فعالیتی بود که این پسر برایمان تعریف کرد، اما با وجود همه فرصت‌هایی که در زندان از آن‌ها برای پیشرفت خود استفاده می‌کرد هیچ چیز نمی‌توانست جای دلتنگی خانواده را بگیرد یا سنگینی گریه‌های مادرش را سبک کند.

این جوان به همراه تعداد دیگری از گرفتار شدگان دربند مشغول تهیه کتابچه‌ای بودند که حاوی دلنوشته‌های زندانیان بوده و قرار است تا دهه کرامت با عنوان "از بند تا حرم" راهی دیار امام مهربانی‌ها و ضامن آهو شود. دلنوشته‌هایی که رنگ حسرت دارند اما با شوق رهایی به پرواز درمی‌آیند تا شاید مثل کبوترهای حرم دوباره طعم آزادی را بچشند.

وی در پایان صحبت‌هایش به همسالان خود و خانواده‌ها توصیه کرد: "نه" گفتن را از کودکی به فرزندان خود یاد دهند. آموزش‌هایی را ببیند که بتوانند خشم خود را کنترل کنند. پدر و مادرها، رفت و آمد فرزندان را کنترل کنند. به هیچ وجه سراغ مواد مخدر نرود. هر انسانی باید با خودش روراست باشد و رفتارها و اعمال خود را کنترل کند.

زندان برخلاف تصور عمده مردم که نقطه پایان زندگی است هم می‌تواند جریان زندگی را در خود داشته باشد اما دیوارهای بلند زندان مرزهای وسعت زندگی و تعداد انتخاب‌های آن را محدود می‌کنند، بیرون از این دیوارهای بلند می‌توانی زندگی به وسعت یک جهان را تجربه کنی و حتی از زمین به کره ماه و سیارات سفر کنی اما در زندان زندگی به وسعت چند متر با سنگینی یک عمر پشیمانی تنها انتخاب یک مجرم است.

خانم 38 ساله دومین فردی بود که در ملاقات زندانیان به او برخوردیم که او هم 38 سال سن داشت و به جرم حمل نیم کیلوگرم شیشه حکم اعدام گرفته بود اما حکم او تبدیل به 30 سال زندان شد و اکنون با دارا بودن سه فرزند چهار سال از محکومیت خود را پشت سر می‌گذاشت.

با او نیز که هم‌کلام شدیم از گرفتاری‌هایش در زندگی برایمان گفت و ادامه داد: "همسرم کمی عصبی بود و به خاطر اخلاق بدی که داشت نمی‌توانست جایی کار کند، بیکاری همسرم من را وادار کرد تا برای خرجی زندگی به کار در آرایشگاه مشغول شوم. همان جا بود که برای اولین بار مواد مخدر را به من تعارف کردند، گفتند بزن آروم می‌شی و هیچی نمی‌فهمی."

این خانم گرفتاری خودش را اینطور توصیف کرد: "هیچ وقت فکر نمی‌کردم با یک بار امتحان کردن مواد معتاد بشم. خیلی از مصرف مواد عذاب وجدان داشتم. اما روز بعد ناخداگاه خودم را جلوی آرایشگاه دیدم که برای تهیه مواد به اونجا رفتم. تهیه مواد برام گرون تموم می‌شد، وضع مالی خوبی هم نداشتم. کم‌کم بهم گفتن برای اینکه پول بابت تهیه ندی، خودت هم مواد رو توزیع کن. از همین جا بود که فکر موادفروشی برای رفاه بیشتر بچه‌هام در ذهنم قوت گرفت ."

وی ادامه داد: "هیچ وقت فکر نمی‌کردم گرفتار بشم و به زندان بیفتم. تاوان اشتباهم رو بدجوری پس دادم. الان همسرم منو طلاق داده. پسر کوچکم 10 سالشه و تحت پوشش بهزیستیه. یکی از پسرام پیش مادر بزرگش زندگی می‌کنه و پسر بزرگم هم نامزد کرده است. الان به این فکر می‌کنم که کاش خونه مردم کارگری می‌کردم اما سمت مواد نمی‌رفتم ."

این خانم گفت:" البته در زندان چیزهایی یاد گرفتم که اشتباهات قبل رو تکرار نکنم. من قبل از این حتی نماز خواندن درست را بلد نبودم اما اینجا گاهی نماز شب هم می‌خونیم. هنرهایی مثل فرش‌بافی، ملیله‌کاری، گلدوزی و بته‌دوزی را اینجا یاد گرفتم تا بعد بیرون آمدن از زندان دیگه سراغ مواد نرم. البته الان هم قالی می‌بافم و خرج خودم را در زندان درمی‌آورم و حتی برای بچه‌هایم نیز هزینه‌هایی را می‌فرستم."

خانم دیگری که به جرم معاونت در قتل، 4.5 سال بود که در زندان به سر می‌برد؛ اگرچه زندان برایش سیاه‌چاله‌ای نبود که خیلی از مردم تصور آن را می‌کنند اما جدایی او از کودک 5 ساله‌اش غمی بزرگ در پشت چشمانش و بغضی سنگین در گلویش برجای گذاشته بود تا به جای لالایی مادرانه، تنها نامه‌هایی را برای دلبندش بنویسد که حتی نمی‌داند دلنوشته‌هایش را برای او می‌خوانند یا نه !

  او نیز در مورد گرفتاری‌اش گفت: من آدم موجهی در جامعه و دانشجوی فوق لیسانس بودم. همیشه فکر می‌کردم آدم بد وجود نداره و همه چیز را سفید می‌دیدم. اما گاهی بعضی‌ها گرگ‌هایی هستند که در لباس بره وارد زندگی‌هامون میشن. در یک شب و با یک اشتباه زندگی من زیر و رو شد. اما هنوز به رحمت خدا امیدوارم و از کجا معلوم زیر زندگی از روی آن بهتر نباشه؟

این خانم ادامه داد: "ما همه از روح واحد آفریده شدیم و هیچ کس ذاتا بد نیست اما اگه با چشم باز زندگی نکنیم و به کسانی اعتماد کنیم که مسیر زندگی رو اشتباه بریم زندگی رو باختیم. در زندان هم ۲ راه وجود داره یا به مسیر اشتباهت ادامه بدی یا از تجربه‌هایی که به دست میاری درس بگیری، باهوش باشی و از فرصت‌هایی که شاید تو زندگی روزمره ازشون غافل شدی برای خودسازی استفاده کنی."

وی کمرنگ شدن معنویت در زندگی را یکی از علل غوطه‌ور شدن در مسیرهای اشتباه زندگی دانست و گفت: اگر انسان‌ها خود را مقید به مسائل دینی بدانند جلوی خیلی از اتفاقات بد را می‌گیرد و اگر بدانند که در زندگی کسی ناظر به اعمال و حافظ آنهاست، رفتار خود را بهتر تنظیم می‌کنند.

وجه مشترک این زندانیان با وجود محکومیت‌های سنگین و حتی اعدام که داشتند یک چیز بود؛ پشیمانی از اشتباه و امید؛ امید به خدا؛ امید به بخشش و امید به رهایی. اما باید بدانیم که زندگی گاه فرصت جبران نمی‌دهد همانطور که خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد، می‌گوید: "پروردگار من، مرا بازگردانید؛ شاید در آنچه ترک کردم عمل صالحی انجام دهم"

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha