پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۷ - ۱۲:۴۸
کد خبر: 247532

ویزیت بیماران در پارک

سلامت نیوز:جمعیت ابتدای باغ فردوس روبه‌روی كافه راك یا روی صندلی‌های پارك نشسته‌‌‌اند یا در حال قدم‌زدن هستند. كمی جلوتر كه می‌رویم سه پزشك روی صندلی‌های پلاستیكی روبه‌روی كافه راك نشسته‌‌‌‌‌اند و در حال ویزیت بیماران هستند؛ برق آسانسور كه قطع شد پرفسور بابك باباپور، جراح مغز و اعصاب و دستیارانش دكتر بهزاد آیرملو و دكتر مریم رحیمی تصمیم گرفتند بیماران را روبه‌روی ساختمان مطب یعنی باغ فردوس ویزیت كنند.
زهرا آیرملو كه جراح زنان است و برای كمك به همسرش به اینجا آمده، دراین‌باره به «شرق» می‌گوید: «مطب همسرم روبه‌روی باغ فردوس قرار دارد، به‌همین‌‌دلیل پس از قطع برق آسانسور‌ها همسرم نگران حال بیماران شدند و در نهایت با صحبت‌‌هایی كه با هم داشتیم تصمیم گرفتند بیماران را در باغ فردوس ویزیت كنند. امروز اداره برق یكی از فاز‌های برق ساختمان را كه برای آسانسور‌ها بود، قطع كردند، با اداره برق كه تماس گرفتیم گفتند مصرف برق ساختمان بالاست و به‌همین‌دلیل برق را قطع كرده‌‌‌‌اند، بعد از این اتفاق چندباری با اداره برق تماس گرفتیم برای آنها توضیح دادیم اینجا مطب دكتر است و بیماران ما به‌دلیل مشكلات نخاعی و ستون فقرات نمی‌توانند هشت طبقه از پله‌ها بالا بیایند كه در جواب گفتند این‌قدر با ما تماس نگیرید، برق قطع است. بعد از اینكه مطمئن شدیم قرار نیست برق وصل شود، پرونده‌‌های پزشكی را جمع كردیم و به اینجا آمدیم».  
كمی ‌آن‌طرف‌تر از میز پلاستیكی سفیدی كه دكتر بیمارانش را آنجا ویزیت می‌كند، مرد جوانی در حال هل‌دادن ویلچری است كه همسرش روی آن نشسته، این زن جوان كه پس از تصادف دچار ضایعه نخاعی شد، با دعای خیر برای دكتر می‌گوید: «از كرمان آمده‌ام، به مطب كه رسیدم متوجه شدم برق آسانسور قطع است، برای همین نزدیك به یك ساعت پایین منتظر ماندم تا شاید برق وصل شود كه این اتفاق نیفتاد كه ساعت شش منشی دكتر به ما گفت دكتر به خاطر بیماران می‌خواهد آنها را در پارك روبه‌رو ویزیت كند، خدا خیرش دهد، اگر این كار را نمی‌كرد احتمالا باید به كرمان برمی‌گشتیم و یك بار دیگر این‌همه راه را طی می‌كردیم».
كمی آن‌طرف‌تر زن میان‌سالی همراه دخترش روی صندلی‌های پارك نشسته‌‌  است تا نوبتشان شود. او می‌گوید: «از مهاباد به اینجا آمده‌ایم. 11 ساعت در راه بودیم، مشكل ستون فقرات دارم و به من گفته‌اند ایشان دكتر خوبی هستند و می‌‌تواند مشكلم را حل كند، من كه از پله‌ها نمی‌توانستم بالا بروم، خدا را شكر كه دكتر آمد اینجا تا ما را ویزیت كند».
چند قدم آن‌طرف‌تر از میز دكتر، منشی جوان در حال نوبت‌دهی به بیماران است، او می‌گوید: «همه پرونده‌ها را از مطب به اینجا آورده‌ایم تا الان به 35 نفر نوبت داده‌ام، بسیاری از‌ آنها از شهرستان آمده‌اند 15 نفر از آنها اولین‌بار بود به مطب دكتر می‌آمدند و برایشان پرونده تشكیل دادیم. از او می‌پرسم میز‌ها را از كجا آورده‌اید، می‌گوید: «از كافه بغل میز‌ها را گرفتم، بعد از اینكه ماجرا را برایشان توضیح دادیم، آنها هم با ما همكاری كردند».
ساعت نزدیك 9 است و دكتر همچنان در حال ویزیت بیماران، مرد میان‌سالی كه تازه دكتر او را ویزیت كرده می‌گوید: «شكر خدا، كارمون تموم شد دكتر ویزیت كرد». همسرش می‌گوید: «رفتیم مطب گفتند دكتر رفته پارك روبه‌رو مریض‌ها رو ویزیت می‌كنه. اكثر بیماراش عمل كردن و نمی‌تونن هشت طبقه پله‌ها رو بالا برن. 100 تا 150 پله داره. خدا خیرش بده اگر نمی‌‌اومد پایین، باید چی‌كار می‌كردیم، باید برمی‌گشتیم یك روز دیگه می‌اومدیم. اولین‌بار هستش میام پیش دكتر، از گلستان میام سال 87 از بالای درخت گردو افتادم، كشاورز بودم بعد از 10 سال تازه الان تونستم با عصا راه برم، بچه خواهرزاده‌ام اومد پیش این دكتر نتیجه گرفته، منم اومدم اینجا كه ایشالا نتیجه بگیرم». چند دقیقه بعد پسرش او را صدا می‌زند و می‌گوید نوبتمان رسیده.
ساعت نزدیك 10 شب منشی جوان به بیماران خبر می‌دهد برق آسانسور وصل شده و از بیماران می‌خواهد به مطب بروند. بعد از چند دقیقه وارد مطب می‌شویم، صندلی‌ها تقریبا پر است و جای نشستن نیست. ساعت 10:30 كه از در مطب خارج می‌شویم، زن میان‌سالی با عصا همراه پسرش تازه وارد مطب می‌شود تا دكتر ویزیتش كند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha