رئیس انجمن مددکاران‌اجتماعی ایران در این گفت‌وگو می‌گوید: «7درصد جامعه ایران را کسانی تشکیل می‌دهند که به سن تجرد قطعی رسیده‌اند.» موسوی‌چلک، تجردگزینی را مسئله جدی اجتماعی می‌داند. به اعتقاد او با افزایش زندگی مجردی انسان‌ها از هم دور شده، سرمایه اجتماعی برای جامعه سالم کم می‌شود و روابط کاهش پیدا می‌کند؛ نمای کاملی از «جامعه‌ای منزوی با انسان‌های بی‌نشاط و در خود فرورفته».

بحرانی به نام شناسنامه‌های سفید

سلامت نیوز: رئیس انجمن مددکاران‌اجتماعی ایران در این گفت‌وگو می‌گوید: «7درصد جامعه ایران را کسانی تشکیل می‌دهند که به سن تجرد قطعی رسیده‌اند.» موسوی‌چلک، تجردگزینی را مسئله جدی اجتماعی می‌داند. به اعتقاد او با افزایش زندگی مجردی انسان‌ها از هم دور شده، سرمایه اجتماعی برای جامعه سالم کم می‌شود و روابط کاهش پیدا می‌کند؛ نمای کاملی از «جامعه‌ای منزوی با انسان‌های بی‌نشاط و در خود فرورفته».

به گزارش سلامت نیوز،همشهری نوشت:  کارشناسان اجتماعی دهه 90را دهه رشد و معضل مهم تجردگزینی در جامعه ایرانی می‌دانند. آنها معتقدند در جامعه‌ای که نابسامانی اقتصادی و اجتماعی وجود داشته باشد گرایش به تجرد افزایش پیدا می‌کند. همچنین نگرانی و بیم از آینده که محصول چنین شرایطی است افراد جامعه را به سمت بی‌مسئولیتی اجتماعی و فردی هدایت می‌کند. بنابراین در چنین شرایطی رواج خانواده‌های یک نفره با شناسنامه‌هایی کاملا سفید«بدون اسم همسر و فرزند!»قابل پیش‌بینی است .

حسن موسوی چلک، رئیس انجمن مددکاران‌اجتماعی ایران در این گفت‌وگو می‌گوید: «7درصد جامعه ایران را کسانی تشکیل می‌دهند که به سن تجرد قطعی رسیده‌اند.» موسوی‌چلک، تجردگزینی را مسئله جدی اجتماعی می‌داند. به اعتقاد او با افزایش زندگی مجردی انسان‌ها از هم دور شده، سرمایه اجتماعی برای جامعه سالم کم می‌شود و روابط کاهش پیدا می‌کند؛ نمای کاملی از «جامعه‌ای منزوی با انسان‌های بی‌نشاط و در خود فرورفته» .


 از نگرانی‌هایی که سال‌هاست مطرح شده، موضوع تجرد‌گزینی از سوی دختران و پسران جوان است. یکی از مسئولان پیش‌بینی کرده تا چند سال آینده یک میلیون دختر در ایران به جمعیت تجرد قطعی کشور اضافه می‌شود. این اتفاق چرا در جامعه ما که به شکل سنتی، مردم و مسئولانش به مقوله ازدواج حساس هستند رخ می‌دهد؟

مهم‌‌ترین علتش بحث تغییرات جمعیتی در کشور است؛ مثلا در سال1345  تجرد مردان ما 2برابر زنان بود؛ بدین صورت که تجرد مردان در آن سال، 1.52درصد و زنان 0.84 درصد بود. این در حالی است که از سال۷۵، موضوع تجرد معکوس شد و زنان مجرد 2برابر مردان شدند. این آمار همینطور ادامه پیدا کرد تا اینکه در سال95 اعلام شد 2.26 درصد مردان و 3.73درصد زنان تجرد داشته‌اند؛ یعنی حدود 20سال است که پیشتازی تجرد قطعی با زنان است و آمار آن هم هر سال نسبت به سال قبل بیشتر شده است. اینها برای ما نشانه است؛ نشانه اینکه چیزهایی در جامعه تغییر کرده و ما به آن بی‌توجه بوده‌ایم. جالب است بدانید که تجرد قطعی یکی از معدود پدیده‌های اجتماعی است که در50 سال گذشته هیچ‌گاه آمار کاهشی نداشته و همیشه آمارها رشد کرده‌اند.


 از دلایل افزایش تجردگزینی بین زنان،برخی کارشناسان معتقدند تغییر در سبک زندگی آنها در سال‌های گذشته است. زنان در این سال‌ها در حوزه اشتغال به جایگاه مطلوبی رسیده‌اند، تحصیلات‌شان بالا رفته و جایگاه اجتماعی خوبی پیدا کرده‌اند. در این شرایط طبیعتا آنها به ازدواج به آن شکل سنتی نگاه نمی‌کنند. آنها ازدواج را مانند سابق یک اجبار نمی‌دانند، بلکه انتخاب می‌کنند که ازدواج کنند یا نه، قبول دارید؟

البته در موضوع واقعه ازدواج، 2نگاه اساسی وجود دارد که یکی خودخواسته بودن است؛ به این معنی که شخص خواستار تجربه زندگی تاهلی نیست و راحتی در زندگی را برمی‌گزیند. ترس از ازدواج و استقلال مالی از دیگر عوامل خودخواسته در امر ازدواج است. دیدگاه دیگر، مهیا نبودن شرایط ازدواج است! در ایران، دختران ۲۰ تا ۲۴ ساله، شانس ازدواج بیشتری دارند اما هرچه سن بالاتر می‌رود(که در این سال‌ها رفته است) این شانس نیز کمتر شده و تمایل به ازدواج کم می‌شود. همچنین در جامعه روستایی و بین افراد با تحصیلات پایین، شانس مزدوج شدن بیش از دیگر افراد است. بنابراین باید توجه کنیم که از چه زاویه‌ای موضوع تجردگزینی یا تجرد‌قطعی را مورد تحلیل قرار می‌دهیم. هر چند از نظر من هم موضوع تغییر سبک زندگی از اصلی‌ترین علت‌های این اتفاق است. در گذشته فشار موجود در سبک زندگی و جامعه بیش از الان بود، حالا نیز روابط اجتماعی ضعیف شده، فاصله‌های عاطفی افزایش یافته و فشارهای موجود در گذشته دیگر احساس نمی‌شود.در بخشی از زندگی افراد، سبک زندگی غربی نیز وارد شده است. انسان از فرهنگ‌های مختلف تأثیر می‌پذیرد و این اجتناب‌ناپذیر است؛ ۳۸ سال قبل،۳۰ درصد مردم، شهری و ۷۰ درصد، روستایی بودند درحالی ‌که امروز کاملا آمار برعکس شده و تنها ۲۸ تا ۲۹درصد مردم روستایی هستند. ساختار اجتماعی هم تغییر کرده و مسیر توسعه درحال تغییر است؛ اندونزی، هند، سنگاپور و مالزی ازجمله کشورهایی هستند که ازدواج در سنین پایین رخ می‌دهد اما در کشورهای برخوردار، توسعه شهری تأثیر بسیاری بر این موضوع دارد. پژوهشی که سال‌های قبل انجام شده نشان می‌دهد تعداد قابل‌توجهی از خانواده‌های ایرانی نگران آینده‌شان هستند؛ نگرانی نسبت به آینده، عاملی است که منجر به تأخیر در ازدواج می‌شود. از سال 90تا 96آمار ازدواج در کشور ۳۰ درصد کاهش داشته است. اینها موضوعات مهمی است که در این بحث باید مورد توجه قرار بگیرد. افراد جامعه کنونی خود را فدای آینده کشور نمی‌کنند. نگرانی امنیت از دیگر عوامل تأخیر در ازدواج است. در سال‌های گذشته عده‌ای با سیاست‌های تشویقی خواستند آمار ازدواج را بالا ببرند، آیا رفت؟ من همان موقع گفتم نمی‌توان با موضوعات اجتماعی با رویکرد صرف اقتصادی برخورد کرد.


در این سال‌ها نوعی بی‌تفاوتی به آینده هم بین برخی از افراد جامعه ما دیده می‌شود؛ اینکه دیگر انگار هیچ‌چیزی برایشان مهم نیست و برای همین راحت از مسئولیت‌ها فرار می‌کنند.
البته منظورم فقط آنهایی نیستند که شرایط اقتصادی بدی دارند؛ حتی بین آنهایی که زندگی مطلوبی هم دارند این اتفاق وجود دارد که تن به ازدواج نمی‌دهند و به قول خودشان حوصله دردسر ندارند.

ببینید؛ بخشی از موضوع ازدواج فرهنگی است. مثلا کشوری مانند سنگاپور اگر اقتصادش را سامان می‌دهد مسئله فرهنگسازی‌ بین مردم را فراموش نمی‌کند و برای همین، توجه به مسائل فرهنگی در موضوعاتی مانند ازدواج از ضرورت‌هاست چون اگر این اتفاق رخ ندهد خیلی‌ها به ازدواج با نگاه جنسی صرف نگاه می‌کنند و بعد پیش خودشان می‌گویند که نیاز‌هایشان را از بسیاری از راه‌ها می‌توانند به راحتی تأمین کنند، پس چرا به قول شما دردسرهای ازدواج را برای خودشان ایجاد کنند.


 شاید همین تعریفی که الان ارائه کردید باعث می‌شود تجردگزینی جزو آسیب‌‌های اجتماعی دسته‌بندی شود.

البته از نظر من اینطور نیست چون تجردگزینی از جنس آسیب اجتماعی نیست، هر چند می‌تواند در حوزه آسیب‌‌های اجتماعی تأثیر بگذارد. نگرانی اصلی افزایش روند جمعیت سالمند ایران است. براساس آمار دبیرخانه شورای ملی سالمندان، 10میلیون نفر سالمند در کشور حضور دارند و تا سال۲۰۵۰، حدود ۲۵درصد جمعیت ایران به سمت سالمندی خواهند رفت. این را از این جهت می‌گویم که اگر تجرد قطعی کنترل نشود، این افراد در دوران سالمندی احساس تنهایی بیشتری خواهند کرد و به مداخله‌های مددکاری مداوم نیاز پیدا می‌کنند. الان ما نزدیک به  500هزار تجرد قطعی بالای ۴۰ سال بین دختران داریم که 200هزار نفر از آنها به بالای ۴۵سال رسیده‌اند. رسیدن اینها به سن سالمندی، مشکلات جامعه را افزایش می‌دهد. همه ما می‌دانیم که الان به هر دلیلی مسئولیت اجتماعی در جامعه ما کاهش یافته است. در گذشته اگر سالمند تنها بود، این تنهایی به‌دلیل چتر حمایت اجتماعی مردم، احساس نمی‌شد، اما اکنون این موضوع در حال کاهش است. آمار می‌گوید ۷‌درصد از جمعیت کشور تجرد قطعی را انتخاب کرده‌اند که رقم بسیار بالایی است. آمار سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال۹۵ نشان می‌دهد که تعداد دختران مجرد در سن ۱۵ تا ۲۹سال 4میلیون و ۴۲۳ هزار و ۲۲۵ نفر بوده و 5 میلیون و ۳۷۲ هزار و ۹۸۵ پسر مجرد در همین رنج سنی داشتیم. به ازای هر 100پسر، ۸۲‌دختر در سن ازدواج داشته‌‌ایم؛ دختران ۲۰‌سال به بالا 3میلیون و ۷۰۰‌نفر، ۴۰سال به بالا ۴۲۶ هزار نفر و در مجموع شاهد بالای یک میلیون نفر تجرد قطعی در هستیم. یکی از نگرانی‌های ما، رشد بسیار بالای این آمار است که شتاب زیادی در 2دهه اخیر داشته است.


 اجازه بدهید باز هم به سؤال قبلی برگردم. این نگرانی شما از جنس آسیب‌شناسی است یا صرفا یک نگرانی جمعیتی است؟

نگرانی من از جنس هشدار اجتماعی است. من می‌گویم افزایش آمار تجرد قطعی برای جامعه ما «پیامد اجتماعی» دارد، چون این افراد در سن سالمندی نیاز به حمایت روانی بیشتری پیدا می‌کنند که این مردم و این جامعه دیگر پاسخگوی آن نیاز نیست و دولت باید از همین الان برای جبران آن نیاز روانی برنامه داشته باشد؛ ضمن اینکه نگرانی جمعیتی هم طبیعتا دارم، چون کاهش ازدواج، کاهش جمعیت را به‌دنبال خواهد داشت و همین امر مسیر توسعه کشور را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. حتما شما هم می‌دانید که 2 منبع نیروی انسانی و سرمایه اجتماعی از مهم‌ترین منابع توسعه در هر کشوری به‌شمار می‌روند و کاهش جمعیت، سرمایه‌های انسانی را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد. من همیشه گفته‌ام که ازدواج سفید موضوع جدی در ایران نخواهد بود؛ در یک مقطع در کلانشهرها پذیرفته شد اما شکل جامعه به گونه‌ای نیست که این عرف را بپذیرد. اما تجردگزینی شاید به مشکل جدی برای ما تبدیل شود.

 چرا فکر می‌کنید رابطه خارج از ازدواج مشکل جامعه ما نیست؟ وقتی جوان‌ها بسیاری از مرزهای عرفی را می‌شکنند می‌توانند تابوی این پدیده را هم از بین ببرند. تجربه زیستی من هم نشان می‌دهد که عده‌ای از جوان‌ها با پنهانکاری می‌توانند هر موضوع عرفی که جامعه به آن حساس است را دور بزنند. بالاخره جوانان یاد گرفته‌اند برخی مسائل را بازگو نکنند.
من با شما در این خصوص همراه نیستم. من به‌عنوان آسیب‌شناس به ‌شما می‌گویم به اندازه‌ای که این مسائل در رسانه‌ها مطرح شده در جامعه مسئله جدی نیست. این مسئله در 5 سال گذشته، به‌ویژه در مناطق آزاد و برخی کلانشهرها رواج داشت، علتش هم شاید بین برخی افراد پز اجتماعی و روشنفکری آن بود ولی با شرایط فرهنگی موجود، این مورد هیچ‌گاه به‌عنوان سبک خانواده پذیرفته نخواهد شد.


 من می‌خواهم در ادامه این گفت‌وگو از عنوان جدیدی در حوزه مسائل اجتماعی استفاده کنم. عنوانی مانند«شناسنامه سفید!»،  به این صورت که معتقدم جامعه ما به سمتی می‌رود که تعداد افرادی که در شناسنامه‌شان هیچ اسمی از همسر و فرزند برده نشده است بیشتر می‌شود. شما در این مسئله با من همراه هستید؟

عنوان جالبی است و البته واقعیت هم دارد. این مسئله جدی‌تر از ازدواج سفید است. در حقیقت مستقل‌بودن فرزندان مخصوصا دختران بین برخی خانواده‌ها نشان از این موضوع است که آنها حق دارند انتخاب کنند که شناسنامه‌شان به قول شما سفید بماند یا نه؛ دارای اسم همسر و فرزند باشد. مسئله هم همان تجردگزینی است و آمار رو به رشد باید برای ما مانند آژیر عمل کند ولی خب متأسفانه خیلی‌ها به این آژیرها توجه نمی‌کنند؛ چون حوزه اجتماعی سال‌های سال رها شده بود و کسی توجهی به آن نمی‌کرد.


 یعنی الان از آن رهاشدگی بیرون آمده است؟

وضعیت بهتر شده. سال 78 همایشی با عنوان «برنامه‌ریزی برای کنترل آسیب‌های اجتماعی» با همکاری سازمان بهزیستی و وزارت کشور و ستاد امر به معروف و نهی از منکر برگزار شد. در این همایش اعلام کردم که دهه۸۰، دهه بحران‌های اجتماعی است و همین حرف موجب شد که فشارهای زیادی به من وارد شود. چون عده‌ای نمی‌خواستند حوزه اجتماعی را آن‌طور که باید ببینند، تا اینکه مقام معظم رهبری در این مورد اظهار نگرانی کردند و گفتند هرکسی کشورش را دوست دارد در این حوزه کار کند. با این حرف درهای زیادی به سوی ما گشوده شد که بتوانیم راحت‌تر کار کنیم و حرف بزنیم. قبل از آن نگاه سیاسی- امنیتی، اجازه گفتن صریح مشکلات در حوزه اجتماعی را نمی‌داد. من، آقای مشکینی و خانم بروجردی سالیان سال در این بخش کار کرده‌ایم و ترک برداشتن جامعه از این موضوع را شاهد بوده‌ایم. من معتقدم در حوزه اجتماعی باید در تعاریف خود، بازنگری کنیم، از نظر من، سوئد با تحولات اجتماعی به این نقطه رسید، چون توانست مردم خودش را به لحاظ اجتماعی آگاه کند. حوزه اجتماعی حوزه‌ای حاشیه‌ای نیست اما در کشور ما، حاشیه به‌شمار می‌رود.


 شاید علتش این است که دولت‌ها عموما احساس می‌کنند مطرح کردن مسائل اجتماعی به‌نوعی تخریب دولت است.

حرفی بگویم و خیال همه را راحت کنم. ما در حوزه اجتماعی ۴۰سال غفلت کرده‌ایم. آسیب‌ها و مسائل آن هم حاصل یک دولت و 2 دولت نیست. چه‌کسی می‌تواند بگوید که موضوع زنان خیابانی مربوط به دوره جناح سیاسی خاص یا محصول یک دولت است؟ این موضوع از  50سال پیش انباشته شده و به جایی رسیده که حالا نوک پیکان آسیبش به سمت خانواده‌‌ها نشانه رفته است. من از زمان دولت مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی در حوزه اجتماعی فعالیت دارم اما هیچ‌گاه نگاه سیاسی نداشته‌ام چراکه اعتقاد دارم مسئله زن‌خیابانی نباید ابزار سیاست شود؛ حتی تجرد قطعی، کاهش ازدواج و افزایش طلاق، نباید ابزاری برای تخریب دولت‌ها باشد چراکه معتقدم دود آن به چشم همه افراد جامعه خواهد رفت. ناله من از غفلت‌هاست؛ مثلا در همین دولت فعلی چون نگاه اقتصادی و دیپلماسی بین‌المللی است و برخی طرح‌های مهم مانند طرح تحول سلامت در اولویت قرار گرفته؛ باز هم حوزه اجتماعی مغفول واقع شده است.


 گفتید بعد از ورود مقام معظم رهبری اوضاع بهتر شد.

بله. ما کارشناسان اجتماعی همیشه منتظر بودیم که بالاترین مقام کشوری به حوزه اجتماعی وارد شوند و گره مگوهای حوزه اجتماعی را باز کنند؛ این اتفاق الان افتاده است و یک گام بسیار مهم  رو به جلو است. در حقیقت ما امروز پذیرفته‌ایم که در حوزه اجتماعی ۲۰سال از دنیا عقب هستیم و باید فعالیت‌مان را بیشتر کنیم. شفاف بگویم، هیچ‌گاه امنیت ملی ما را مسئله اقتصادی تحت‌الشعاع قرار نخواهد داد اما مسئله اجتماعی تحت‌الشعاع قرار می‌دهد چون مسئله اجتماعی خیلی آرام در لایه‌های زیرزمینی نفوذ می‌کند و بعد از سال‌ها آثار خود را نشان می‌دهد. به اعتقاد من در جامعه باید دماسنج اجتماعی داشت، چون این دماسنج مسیر را نشان می‌دهد. اجتماع نباید خط قرمز باشد. برای من عجیب است که وقتی چالش ارزی یا یارانه‌ای ایجاد می‌شود سریع عده‌ای مطالبه‌گری می‌کنند اما در حوزه اجتماعی هیچ مطالبه‌گری وجود ندارد. ما باید آینده‌نگر باشیم و روی کیفیت و سلامت روانی زندگی افراد برنامه‌ریزی‌کنیم؛ اما متأسفانه این اتفاق رخ نمی‌دهد.


 الان که به قول شما بستر بیشتری برای فعالیت و شفاف‌سازی‌ در حوزه اجتماعی وجود دارد، چرا باز هم نگران هستید؟

فضا فراهم است و جلسات منظم برگزار می‌شود ولی مدیران‌، اجتماعی نیستند و اشخاصی روی کار هستند که توجیه‌گر وضع موجودند. مدیر اجتماعی باید آینده‌نگر باشد. وضعیت موجودی که تجربه می‌کنیم ناخوشایند است. امروزه نمی‌توانیم به‌معنای واقعی پرسشگر باشیم چرا که همه پروانه‌ها را دولت صادر می‌کند. ما در حوزه اجتماعی اگر سازمان مستقلی مانند نظام پزشکی، نظام مهندسی و... داشتیم می‌توانستیم مطالبه‌گر باشیم ولی متأسفانه نداریم. حالا این شرایط را جمع بزنید با اینکه در حوزه مدیریتی که از افراد دارای جنس اجتماعی استفاده نکرده‌ایم اغلب مدیران این حوزه یا اقتصاد‌دان هستند و یا فعال در حوزه اقتصادی.


 یعنی تغییرات اجتماعی رصد نمی‌شود؟

من از شما می‌پرسم چگونه رصد شود؟ با چه ساختار و افرادی؟ ما حتی فقر رسانه‌ای داریم. چرا تلویزیون برنامه90 ورزشی و اقتصادی دارد اما 90 اجتماعی را مقاومت کرده و راه‌اندازی نمی‌کند؟ چون ذهن‌ها آمادگی پذیرش خیلی از مسائل اجتماعی را ندارد. مدیران ما پذیرفته‌اند که هر روز می‌شود درباره گرانی گوشت و مرغ حرف زد اما نپذیرفته‌اند که درباره تربیت جنسی هم می‌توان صحبت کرد. تازگی‌ها هم مد شده تا کسی می‌آید درباره تربیت جنسی حرف بزند محکوم به طرفداری از سند2030 می شود. صادقانه می‌گویم اگر نگاه‌‌ها اینگونه شود پرداختن به خیلی از موضوعات اجتماعی سخت‌تر خواهد شد. ما باید اجازه بدهیم که نخبگان اجتماعی همانند نخبگان اقتصادی آزادانه سخن بگویند. با محدود‌کردن حوزه اجتماعی، کشور پیشرفت نخواهد کرد و بالاخره در جایی عوارض آن را می‌بینیم؛ چون در ایران سیاست اجتماعی نداریم، و ته آسیب‌ها از نگاه عده‌ای تنها به مواد‌مخدر محدود شده است. نقشه‌ای برای مدیریت اجتماعی در کشور وجود ندارد. کسی دیگر توجه نمی‌کند که زندان‌، محل اقدامات تربیتی نیست. کشوری که بخواهد با اقدام قضایی، سیاسی و امنیتی حوزه اجتماعی را اداره کند نتیجه طوری می‌شود که اکنون آن را تجربه می‌کنیم. زمانی من در راه‌اندازی اورژانس اجتماعی تنها 2موافق داشتم اما اکنون برخلاف آزار و اذیت‌ها همه می‌بینند که بهترین برنامه، اورژانس اجتماعی بود. الان هم می‌گویم پایگاه اجتماعی را می‌توانیم جایگزین کلانتری‌‌ها کنیم. فقط کافی است اجازه دهیم حوزه اجتماعی شفاف‌تر و توسط افراد اجتماعی اداره شود. امروز نشانه‌ها، نشانه‌‌های خوبی نیست، باید دیدگاه‌ها را تغییر داد. ما باید با خودمان در حوزه اجتماعی صادق باشیم. ادامه این روند جامعه را به درماندگی مبتلا می‌کند. باید فضایی ایجاد کرد که صدای اجتماعی مردم به گوش برسد. امنیت بستگی به حوزه اجتماعی- فرهنگی دارد؛ امروزه جنس مطالبه‌‌ها متفاوت است و فرزندان به هر کاری برای رسیدن به خواسته‌های خود دست  می‌زنند و همه مسئولان وظیفه دارند این هشدارها را جدی بگیرند.


آمار سرشماری عمومی نفوس و مسکن سال۹۵ نشان می‌دهد که تعداد دختران مجرد در سن ۱۵ تا ۲۹سال 4میلیون و ۴۲۳ هزار و ۲۲۵ نفر بوده و 5 میلیون و ۳۷۲ هزار و ۹۸۵ پسر مجرد در همین رنج سنی داشتیم. به ازای هر 100پسر، ۸۲‌دختر در سن ازدواج داشته‌‌ایم؛ دختران ۲۰‌سال به بالا 3میلیون و ۷۰۰‌نفر، ۴۰سال به بالا ۴۲۶ هزار نفر و در مجموع شاهد بالای یک میلیون نفر تجرد قطعی در کشور هستیم. یکی از نگرانی‌های ما، رشد بسیار بالای این آمار است.


افزایش آمار تجرد قطعی برای جامعه ما «پیامد اجتماعی» دارد، چون این افراد در سن سالمندی نیاز به حمایت روانی بیشتری پیدا می‌کنند که این مردم و این جامعه دیگر پاسخگوی آن نیاز نیست و دولت باید از همین الان برای جبران آن نیاز روانی برنامه داشته باشد؛ ضمن اینکه نگرانی جمعیتی هم طبیعتا دارم، چون کاهش ازدواج، کاهش جمعیت را به‌دنبال خواهد داشت و همین امر مسیر توسعه کشور را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha