«قتل فجیع در پایتخت، 4 نفر قربانی جنون بوکسور تهرانی شدند»، «جنایت هولناک مرد بوکسور»، «بوکسور معروفی که 2 دخترش و پدر و مادر همسرش را کشت» و ... . این تیترها مربوط به یکی از پر بازدیدترین و داغ ترین خبرها در سایت ها و شبکه های اجتماعی طی دو روز گذشته است. در ادامه این مطلب، به انگیزه های ادعا شده توسط قاتل برای این ماجرا و واکاوی روان شناسانه آن می پردازیم.

نگاهی روان شناسانه به انگیزه های بوکسور معروف برای قتل خانوادگی

سلامت نیوز:«قتل فجیع در پایتخت، 4 نفر قربانی جنون بوکسور تهرانی شدند»، «جنایت هولناک مرد بوکسور»، «بوکسور معروفی که 2 دخترش و پدر و مادر همسرش را کشت» و ... . این تیترها مربوط به یکی از پر بازدیدترین و داغ ترین خبرها در سایت ها و شبکه های اجتماعی طی دو روز گذشته است. در ادامه این مطلب، به انگیزه های ادعا شده توسط قاتل برای این ماجرا و واکاوی روان شناسانه آن می پردازیم.


قاتل: نمی خواستم دخترانم مانند مادرشان شوند!
به گزارش سلامت نیوز به نقل از خراسان ،اصل خبر این است که فردی ۴۷ ساله در یک جنایت فجیع، دو دخترش که یکی 19ساله و دانشجوی رشته حقوق و دیگری 17 ساله بوده و پدر و مادر همسرش را می کشد و پس از دستگیری درباره انگیزه هایش برای ارتکاب به این قتل ها در بازجویی های پلیس اظهار می کند که مدت ۲۵ سال است که به صورت حرفه ای ورزشکار است و در رشته بوکس فعالیت دارد. در ادامه متهم، دلیل کشتن دختران و پدر و مادر همسرش را مسائل و اختلافات خانوادگی بیان کرده است. این فرد در اعترافات خود مدعی شد که پدر و مادر همسرش نقش زیادی در مشکلات خانوادگی آن ها داشته ‌اند. همچنین وی با بیان این که می‌ خواسته تا دخترانش مانند مادرشان نشوند و در آینده زندگی افراد دیگر را بر هم نزنند، اقدام به کشتن آن ‌ها کرده است. شایان ذکر است که همسر این فرد نیز حدود یک هفته ای به دلیل اختلافات در خانه خود حضور نداشته و به منزل برادرش که در کرج بوده، رفته است.


چند مسئله قابل تامل درباره اظهارات قاتل
در حادثه رخ داده که شرح آن گذشت، چند مسئله وجود دارد. اختلافات قاتل با همسرش، اختلافاتی که با خانواده همسرش داشته و سطح پایین تفکر منطقی و قضاوت اخلاقی رشد نایافته.  به اعتقاد من، دلخراش ترین قسمت این ماجرای ناراحت کننده، قتل فرزندانش بوده است تنها به بهانه این که آن ها در آینده موجب دردسر و مشکلات برای دیگران نشوند. بنابراین نگاهم را به این سمت می برم که آیا اصولا در تربیت فرزندان اجازه بدهیم دیگران هم اعمال نظر کنند یا خیر؟ میزان تاثیرپذیری دیگران در تربیت فرزندان ما چه قدر است؟ و برای این که ذهنیت خوبی درباره تربیت فرزندان مان داشته باشیم، چه نکاتی را باید رعایت کنیم؟ البته به نظر می رسد که این ماجرا ابعاد دیگری هم داشته باشد و قاتل در حالت عادی، دست به این کار نزده باشد. با این حال، ما فقط بر اساس اطلاعات رسمی منتشر شده تا این لحظه، نگاهی روان شناسانه به این ماجرا خواهیم داشت.


قاتلی که منکر نقش خودش در تربیت فرزندانش شد
معمولا این سوال وجود دارد که مسئول اصلی تربیت فرزندان چه کسی است؟
پاسخ ها هم همیشه متنوع هستند. برخی پدر را مسئول می دانند و استناد آن ها به این است که پدر مرجع قدرت در خانواده است و به همین دلیل مسئول اصلی تربیت فرزندان است. گروهی دیگر هم معتقدند که مادران به دلیل این که وقت بیشتری برای فرزندان می گذارند، مسئول اصلی در تربیت آن ها به شمار می روند. طبق نظر تمام متخصصان و صاحب نظران در امر تربیت فرزند، مسئول اصلی هر دوی والدین هستند و انتساب مسئولیت تربیت به یکی از دو طرف کاملا نادرست و اشتباه است چراکه والدین در کنار هم، با اتخاذ سیاست های تربیتی می توانند در جهت رشد سالم یا ناسالم فرزندان حرکت کنند.  به عبارت دیگر اگر والدین به این مسئله واقف باشند که تربیت فرزند حاصل کنش های متقابل و موازی آن ها در قبال خودشان و فرزندشان است، درک این موضوع که هر دوی آن ها مسئول تربیت فرزندشان هستند چندان سخت نیست.
این دقیقا نکته ای است که قاتل به دلیل سطح پایین تفکر منطقی در اعترافاتش به آن اشاره کرده است.


نوشتن کژرفتاری های فرزند به پای دیگران
با این توضیحات چه اتفاقی می افتد که گاهی اوقات زن یا شوهر مسئولیت تربیت را از خود سلب می کند و کژرفتاری های فرزندشان را به پای طرف دیگر می نویسد؟ چه پیش می آید که گاهی اوقات سیاست های تربیتی والدین متناقض می شود و فرزند هم از این تناقض نهایت سوءاستفاده را می برد؟ و مهم تر از همه چرا گاهی اجازه می دهیم افراد دیگر (مانند اعضای خانواده خودمان یا همسرمان) در شیوه های تربیتی فرزندانمان ورود و حتی اقدام کنند؟


وقتی بچه ها درگیر اختلافات والدین می شوند
سنگ بنای تربیت فرزند در رابطه والدین با هم قرار دارد. کودک باید در خانواده احساس کاملی از امنیت داشته باشد و این حس امنیت تنها در سایه رابطه سالم والدین با یکدیگر ایجاد می شود. دقت کنید: رابطه سالم! رابطه سالم، رابطه ای نیست که در آن هیچ تعارضی وجود ندارد. این امر محال است. در یک رابطه سالم، والدین حواس شان جمع است که اختلافات فکری و تعارضات بین خود و همسرشان را در حضور فرزندان بیان نکنند و سعی در جلب توجه فرزندان با مظلوم نمایی و تقبیح طرف مقابل ندارند. والدینی که در این دسته قرار می گیرند، معتقدند فرزندان باید تصویر کامل و مثبتی از پدر و مادر خود داشته باشند و دلیلی نمی بینند که فرزندان خود را در جریان اختلافی که با همسر خود بر سر خرید ماشین یا منزل یا هر مسئله دیگری که ممکن است وجود داشته باشد، قرار دهند. رابطه سالم والدین حاصل اعتقاد قلبی آن ها به حفظ حریم والدینی با فرزندان است. همان طور که والدین در اتاق خواب شان را روی فرزندان قفل می کنند، باید درِ مسائل، تعارضات و حتی توافقات شان در خصوص موضوعات راهبردی زندگی مشترک شان را روی فرزندان قفل کنند. همسر قاتل در این ماجرا، شوهر و خانواده را ترک کرده و به شهر دیگری رفته است و طبیعتا انتظار تربیت فرزندی سالم و شاداب در این خانواده، خیالی پوچ و باطل خواهد بود.


نکاتی درباره مداخلات دیگران در تربیت فرزندان
در ابتدا باید بین این دیگران تفاوت قائل شویم اما نه در خصوص نوع مداخله آن ها بلکه در نوع برخوردی که با آن ها باید داشته باشیم. در دایره روابط اجتماعی افراد جایگاه مخصوص به خود را دارند اما وقتی صحبت از سیستم خانواده می شود، کمی جریان متفاوت است. خانواده زن و شوهر و به خصوص والدین (یعنی پدربزرگ و مادربزرگ ها)، خود را در خصوص ورود به مسائل تربیتی فرزندان صاحب حق می دانند. به عبارت دیگر توجیه بیشتر مادربزرگ ها و پدربزرگ ها برای این رفتارشان، انتقال تجارب شان به عروس یا داماد است اما یک موقعیت دیگر هم وجود دارد که خواسته یا ناخواسته، مادربزرگ و پدربزرگ، جای والدین را به عنوان مسئول اصلی تربیت فرزندان می گیرند. آن هم موقعیتی است که زن و شوهر آن قدر درگیر اختلافات خود هستند که دیگر توان و مجالی برای پرداختن به فرزندانشان نمی بینند. در این حالت است که والدین خود را کنار می کشند یا کنار می روند و مادربزرگ و پدربزرگ امور تربیتی فرزندان را به دست می گیرند. در حادثه ذکر شده، قاتل به این مسئله اذعان داشته که والدین همسرش در تربیت فرزندان آن ها دخالت می کرده اند. دخالت دیگران در امور خانوادگی یک زن و شوهر اصلا پذیرفتنی نیست اما باید این سوال را هم از خود می پرسید که چرا شرایطی را ایجاد کرده که این دیگران احساس کنند می توانند بر خلاف میل او به مسائل خانوادگی و شخصی اش ورود کنند؟ به طور کلی وقتی اختلافات عیان می شوند، ما از کمک های حرفه ای برای حل مشکلات زندگی مشترک استفاده نمی کنیم و آن قدر مهارت نداریم که حریم و مرز خانواده را در برابر دیگران حفظ کنیم بنابراین کاملا طبیعی است که این دیگران حتی با نیت های دلسوزانه به حریم ما ورود کنند و شکایت بعدی ما از این دخالت ها، هیچ جایگاه و توجیهی نخواهد داشت.

 
4 توصیه به زوج ها  به بهانه این اتفاق دردناک
با توجه به مسائل مطرح شده در این مطلب، ضروری می دانم که به همه زن و شوهرها چند نکته مهم را یادآوری کنم.
رابطه خود با همسرمان را مورد بررسی و موشکافی قرار دهیم. اگر نیاز به بازسازی دارد، با کمک یک مشاور خانواده حرفه ای این کار را انجام دهیم. نقاط ضعف ها را حل و نقاط قوت را تقویت کنیم.
 
فرزندان را محرم اسرار و ناگفته های زندگی مشترک مان ندانیم. آن ها تحمل و ظرفیت تحلیل برخی مسائل را ندارند.
نظرات و راهنمایی های دیگران را بشنویم و ضمن تشکر از آن ها گوشزد کنید که سیاست تربیتی شما و همسرتان یک توافق بین هر دوی شماست و نظرات آن ها را اگر مفید باشد، حتما به کار خواهید بست. در این بین، احترام پدربزرگ و مادربزرگ ها باید حفظ شود.
 
فرزندان پدر و مادر می خواهند. همخانه ای با سن و سال بالاتر نیاز ندارند. بنابراین پدر و مادر باشید و نه همخانه بزرگ تر.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha