راز ربوده شدن دختر جوانی که مهمان خانه پسر مورد علاقه‌اش بود در تجسس های پایتخت فاش شد.چندی پیش زن جوانی با مراجعه به دادسرای امورجنایی تهران از گم شدن خواهر کوچک‌ترش خبر داد.

داستان دروغین آدم ر بایی یک دختر

سلامت نیوز:راز ربوده شدن دختر جوانی که مهمان خانه پسر مورد علاقه‌اش بود در تجسس های پایتخت فاش شد.چندی پیش زن جوانی با مراجعه به دادسرای امورجنایی تهران از گم شدن خواهر کوچک‌ترش خبر داد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از قانون ،این زن به بازپرس گفت: چندی پیش خواهرم با مرد جوانی به نام یوسف ازدواج کرد ولی چند ماهی از نامزدی شان نگذشته بود که به خاطر اختلافات شدید از هم جدا شدند و خواهرم دچار کمی افسردگی شده بود و به ندرت از خانه بیرون می زد ولی الان سه روز است که به طرز مرموزی از خانه بیرون رفته و کسی از وی خبر ندارد و خانواده‌ام به ویژه مادرم از نگرانی کارش به بیمارستان کشیده است.تا آنجا که می دانم خواهرم با کسی ارتباط خاصی ندارد و گم شدن وی برای‌مان خیلی تعجب آور است وموبایلش نیز که تا دیروز روشن بود از صبح امروز خاموش است.

با ادعای زن جوان پرونده برای رسیدگی در اختیارتیمی از پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و آنان برای یافتن ردی از سرنوشت مهسا 25 ساله وارد عمل شدند و در جریان رسیدگی به پرونده دریافتند وی در طول چند روزی که گم شده است با کسی تماسی نداشته ولی پیش از آن با چند شماره دیگر ارتباط داشته است. هنوز چند روزی از تجسس ها نگذشته بود که خواهر دختر گم شده به پلیس آگاهی تهران مراجعه کرد و گفت که مهسا صبح زود به وی زنگ زده و عنوان کرده که توسط چند مرد جوان دزدیده شده است و نیاز به کمک دارد.

با این سرنخ کارآگاهان دست به ردیابی های ویژه زدند و موفق شدند ردپای دختر جوان را در یکی از مناطق جنوب شرق به دست آورند ولی هنگامی که به آنجا رفتند دیدند که آنان ساعتی پیش از مخفیگاه خود گریخته‌اند. پلیس با ردیابی‌های دیگر موفق شد مخفیگاه دو جوانی که در ناپدید شدن مهسا نقش داشته اند ردیابی کند و در یک عملیات ضربتی موفق به دستگیری آنان شد.

این دو جوان خود را بهنام و آرش معرفی کردند و ادعا داشتند فقط خانه مجردی خود را در اختیار یکی از دوستان‌شان به نام علی قرار داده اند و در آدم ربایی یا آزارو اذیت مهسا هیچ نقشی نداشته اند.

آرش در ادامه بازجویی ها به کارآگاهان گفت: چند روز پیش علی به خانه ام آمد و از من خواست یکی از اتاق هایش را به وی قرض بدهم ،وی ادعا می کرد به دختر جوانی علاقه‌مند شده و به خاطر مخالفت‌های خانواده آن دختر قصد دارد وی را تا زمانی که رضایت خانواده اش را بگیرد کنار خود نگه دارد و پس از یک‌ماه نیز خانه ای اجاره خواهد کرد.

با اعترافات این دو جوان کارآگاهان با تحقیقات میدانی و استفاده از اطلاعاتی که به دست آورده بودند موفق به ردیابی مخفیگاه جدید علی شدند و در یک عملیات فنی موفق به دستگیری مرد تبهکار شدند و دختر جوان را نیز آزاد کردند.

علی در بازجویی ها ادعا می کرد که دست به آدم ربایی نزده است و مهسا با اراده خود و علاقه ای که به وی داشته به خانه اش آمده است و اصلا آدم ربایی در کار نیست.

مهسا نیز در بازجویی ها اظهار داشت که کسی وی را ندزدیده و با پای خود به خانه علی رفته است و شکایتی نیز از کسی ندارد و مدام اصرار می کرد تا علی آزاد شود.

مهسا درادامه بازجویی ها و پاسخ به سوال اینکه چرا به خواهرش زنگ زده و درخواست کمک کرده است، گفت:راستش ابتدا همه چیز روی روال بود ولی کم کم ترسیدم که بلایی سرم بیاید و بنابراین از خواهرم کمک خواستم.

بنابراین گزارش، با توجه به دروغ پردازی های زن و مرد جوان و اظهارات ضد و نقیض‌شان پرونده برای رسیدگی تخصصی در اختیار بازپرس دادسرای امورجنایی تهران قرار گر فت.

گفت و گو با دختر دروغگو

کنار دیوار اتاق افسر بازجو ایستاده و سرش را پایین گرفته است، خواهر بزرگ‌ترش هر از گاهی کنارش می آید و می گوید چرا دروغ می گویی حقیقت را بگو تا همه چیز تمام شود، من به خاطر تو از زندگی افتاده ام ولی مهسا همچنان حرف نمی زند و انگار حقیقتی را پنهان کرده است.

تا چه مقطعی درس خواندی؟

فوق دیپلم بیهوشی دارم.

کار هم می کنی؟

چند مدتی در یکی از کلینیک ها کار می کردم ولی الان نه.

اعتیاد داری؟

نه ولی بعضی وقت ها سیگار می کشم.

چرا؟

اعصابم خرد است و به همین خاطر گاهی سیگار می کشم.

به خاطر چه چیزی؟

سال گذشته با جوانی آشنا شدم و با هم نامزد شدیم ولی با توجه به علاقه ای که به هم داشتیم نتوانستیم با اخلاق یکدیگر بسازیم، بنابراین تصمیم به جدایی گرفتیم و این اتفاق برایم بسیار تلخ بود و تا مدت ها افسردگی گرفته بودم تا اینکه اتفاق دیگری برایم افتاد.

چه اتفاقی؟

در فضای مجازی با علی آشنا شدم. وی خودش را مهندس کامپیوتر معرفی کرد و ارتباط‌مان بسیار زیاد شده بود تا اینکه چندین بار باهم قرار گذاشتیم و به هم علاقه‌مند شدیم و کم کم دریافتم وی دروغ می‌گوید و اصلا مهندس نیست و همین اواخر ارتباطم را کمرنگ‌تر از گذشته کردم و می خواستم به کلی قطع ارتباط کنم که وی دست بردار نبود و از من خواست تا برای آخرین بار با من ملاقات کند از روی اجبار قبول کردم و صبح زود به دیدنش رفتم وسوار خودرویش شدم و وی مرا به مقابل خانه ای در افسریه برد و با تهدید چاقو مرا به داخل برد و چند روزی را آنجا بودیم تا اینکه فهمید من به خواهرم زنگ زده ام و بنابراین مخفیگاهش را تغییر داد .

پس چرا در بازجویی ها دروغ می گفتی؟

در این چند روزه فهمیدم علی آدم نرمالی نیست و تهدیدهایش نشان می داد مرد خطرناکی است و تهدیدم کرده بود که اگر چیزی به پلیس بگویم دست از سرم برنخواهد داشت، بنابراین ناچار شدم دروغ بگویم.

چرا فرار نکردی؟

وی در خانه را قفل می کرد و کلید را داخل جیبش می گذاشت و موبایلم را پنهان می کرد و امکان اینکه بتوان از آنجا فرار کنم مهیا نبود.

حالا قصد شکایت از وی را داری؟

راستش کمی می ترسم ولی می خواهم بگویم تا دختر های دیگر نیز به سرنوشت من دچار نشوند و وی هم به مجازات برسد.

به نظرت مقصر اصلی این اتفاق چه کسی است؟

خودم هستم،من نباید خام حرف‌های این جوان تبهکار می شدم و به وی اعتماد می کردم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha