سه‌شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۱:۱۹
کد خبر: 264613

همه ما در زندگی ناگزیر از برقراری ارتباط در سطوح مختلف هستیم؛ از ارتباطات دوستانه و كاری گرفته تا ارتباطات عاطفی و طولانی بین دو جنس مخالف كه از اهمیت زیادی برخوردار است. اگر ما نتوانیم زندگی اجتماعی خوبی داشته باشیم، با مشكلات زیادی در زمینه‌های مختلف رو‌به‌رو می‌شویم.

چه عواملی باعث شكست در رابطه می‌شوند؟

سلامت نیوز:همه ما در زندگی ناگزیر از برقراری ارتباط در سطوح مختلف هستیم؛ از ارتباطات دوستانه و كاری گرفته تا ارتباطات عاطفی و طولانی بین دو جنس مخالف كه از اهمیت زیادی برخوردار است. اگر ما نتوانیم زندگی اجتماعی خوبی داشته باشیم، با مشكلات زیادی در زمینه‌های مختلف رو‌به‌رو می‌شویم.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از موفقیت اما چرا ما در این زمینه با مشكل مواجه می‌شویم و چگونه می‌توانیم مانع از بروز مشكل در این خصوص شویم یا در صورت بروز مشكل بتوانیم به‌راحتی از پس آن برآییم و از بودن در كنار همدیگر بیشتر لذت ببریم؟ در این‌خصوص با دكتر سجاد عباس‌زاده، روان‌شناس تحلیلی گفت‌و‌گو كرده‌ایم.


اهمیت رابطه
اگر بخواهیم بدانیم چرا برقراری رابطه بین افراد این‌قدر مهم است و چرا اغلب مشكلاتی در این خصوص به وجود می‌آید، باید بدانیم كه به نظر بسیاری از فلاسفه آدمی در ارتباط است كه معنا پیدا می‌كند. رابطه مانند نور برای اشیاست كه تا وقتی نباشد، دیده نمی‌شوند. ما هم هنگام برقرار‌كردن رابطه با دیگران است که با عیب و ایراد‌ها و ضعف و توانایی‌هایمان بیشتر آشنا می‌شویم. در‌واقع بروز و ظهور بسیاری از استعدادها به‌واسطه رابطه است كه بیشتر شناخته و درك می‌شوند. حالا این ارتباط می‌تواند رابطه خود شخص با خودش باشد؛ یعنی رابطه درون‌فردی و اینكه ادراكش نسبت به خودش چیست و چه احساسی نسبت به خود دارد و همچنین در رابطه بین‌فردی و برقراری ارتباط با دیگران چگونه عمل می‌كند و البته رابطه فرا‌فردی كه به‌معنای رابطه فرد با محیط بیرون و جهان هستی است.


روابط بین‌فردی
رابطه بین‌فردی و به‌ویژه رابطه عاطفی را می‌توان دارای سه وجه دانست: تعهد، شور و هیجان و صمیمیت و كششی كه بین افراد وجود دارد؛ یعنی همان چیزی كه نخستین بار در نوجوانی بیشتر دیده می‌شود. صمیمیت و امن‌بودن یك رابطه عامل بسیار مهمی است كه چون افراد می‌توانند خود واقعی‌شان باشند و قرار نیست پشت نقابی مخفی شوند یا به گونه دیگری، خلاف آنچه خود می‌خواهند، رفتار كنند، بسیار مهم به شمار می‌رود.


در رابطه امن، شرم، ترس و خشم را كمتر تجربه می‌كنیم یا اگر هم آن را تجربه كنیم، باید بتوانیم آن را ابراز کرده و از مشكلمان حرف بزنیم و در‌نهایت هم بتوانیم آن را اصلاح كنیم؛ به‌علاوه دو طرف هم به حل‌شدن مشكلات و بهبود رابطه امیدوار باشند. تعهد هم بُعد مهم دیگری در یك رابطه است و قرار مشتركی است كه افراد با بخش‌های اجتماعی‌تر ذهن و مغز خود می‌گذارند كه طبق آن رفتار كنند؛ در‌واقع می‌توان گفت صمیمیت بعد بسیار مهمی در روابط عاطفی است كه باعث امنیت بیشتر یك رابطه نیز می‌شود. خود افراد هم بیشتر به سمت رابطه‌ای كشش پیدا می‌كنند كه صمیمیت بیشتری بر آن حاكم باشد. به همین خاطر هم گاهی روابط فرا‌زناشویی جذابیت بیشتری برای بعضی از زوج‌ها دارد، چون افراد كمتر همدیگر را می‌بینند و كمتر هم خلاف میل همدیگر عمل می‌كنند.


گاهی افراد با وجود داشتن شرایط مطلوب از طرف همسر خود به طرف شخصی گرایش پیدا می‌كنند كه بیشتر با او صمیمیت دارند و در‌واقع حس امنیتی را تجربه می‌كنند كه می‌توانند خود واقعی‌شان را ابراز كنند، تایید هم بگیرند و دائم سرزنش نشوند. اما صمیمیت واقعی و تاثیر‌گذاری آن این است كه خودمان، طرف مقابل و شرایط موجود را بپذیریم و همچنان بتوانیم خودمان باشیم؛ بدون هیچ‌گونه ترس از قضاوت و نظر و حتی شماتت دیگران. همچنین بتوانیم عواطف و هیجانات خود را نیز اعم از خشم و شادمانی به‌راحتی بروز دهیم.


شناخت و آگاهی متقابل
نكته مهمی كه باید به آن توجه كرد این است كه تجربه ما در گذشته و اینكه در روابط خود چگونه ابراز احساسات می‌كردیم، بسیار تاثیر‌گذار است و نشان‌دهنده گزینش مسائل مهمی است كه بین دو طرف وجود دارد. صرف اینكه ما چند كتاب درباره روابط زناشویی بخوانیم یا آموزش‌هایی كه در این خصوص دیده باشیم، قطعا برخوردار‌بودن از یك رابطه موفق را تضمین نمی‌کند.


ما قبلا تصور می‌كردیم آن چیزی كه بر تصمیم‌گیری‌هایمان تاثیر‌گذار است، «خرد» است، ولی به‌تدریج و با پیدا‌كردن یافته‌ها و واقعیات علمی مشخص شد آن چیزی كه در تصمیم‌گیری‌های ما مهم است «عواطف و هیجانات» آن است و همچنین خردی كه بر اثر مرور زمان و آزمایش‌ها و تجربیات ما و همچنین منطق و استدلال‌هایمان تجربه می‌كنیم؛ یعنی اگر ما در هر رابطه‌ای بارها مشكلا‌ت مشابهی را تجربه می‌كنیم، آن مشكلات ناشی از احساسی است كه در گذشته داشته‌ایم و قبلا هم آن را تجربه كرده‌ایم؛ بنابراین ما صرفا نمی‌توانیم با خواندن یك كتاب یا آموزش‌هایی كه در این‌خصوص می‌بینیم، رابطه موفقی هم داشته باشیم.

در‌واقع با توجه به حقایق علمی، سیستم كاركرد‌های عصبی مغز انسان تمام رفتارهای او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و آن‌ها را كنترل و مدیریت می‌كند؛ پس بهتر است درمورد مراحل تصمیم‌گیری و فرایند آن و همچنین انتخاب‌های متفاوت افراد بیشتر بدانیم تا بهتر بتوانیم متوجه عوامل تاثیر‌گذار بر رفتارهای شخصی شویم.


فرایند تصمیم‌گیری
قرن‌های متمادی، از زمان دكارت به بعد، تصور می‌شد که آنچه در تصمیم‌گیری افراد مهم است، «خرد» است، یعنی همان «خرد ناب دكارتی»؛ ولی باید گفت واقعیات علمی و تجارب مختلف از هر حركت انسان نشان می‌دهد که رفتارهای ما ناشی از «عواطف و هیجانات» ماست و البته «خرد» ما نیز طی دوران‌های مختلف تحت‌تاثیر تجربه و آموزش‌های مختلف، مهارت و منطق و استدلال و اخلاقیات و باید و نباید‌ها هم قرار می‌گیرد و درنهایت به‌عنوان نقش منطقی در تصمیم‌گیری‌ها و نوع انتخابات ما شناخته می‌شود.


بخش هیجانی و عاطفی وجود ما هم در كنار این بخش منطقی ذهن در فرایند تصمیم‌گیری ما تاثیر‌گذارند؛ اما این بخش ذهن ما هنگام واكنش به بعضی موقعیت‌ها احساساتی را تجربه می‌كند كه قبلا نیز با آن‌ها مواجه شده بود. مثلا اگر ما در رابطه‌ای باشیم كه احساس ‌كنیم طرف مقابل توجه لازم را به ما نمی‌كند، بخش عاطفی ذهن ما احساس طرد‌شدگی و در‌نهایت بی‌ارزشی می‌كند.
در چنین موقعیت‌هایی بسیاری از ما نتیجه می‌گیریم که به‌اندازه كافی مهم نیستیم و همین موضوع ما را آزار می‌دهد و رابطه را با مشكل مواجه می‌كند. در چنین فضایی، دو طرف رابطه توجیهات خودشان را دارند و می‌خواهند از خود دفاع كنند و در‌نهایت دو طرف نسبت به همدیگر سرد می‌شوند.  


تكرار حوادث مشابه
اما چرا در موقعیت‌های مختلف احساس مشابهی داریم؟ در‌واقع وقتی مغز ما فضاهای مختلف را ارزیابی می‌كند و می‌سنجد، نتیجه می‌گیرد كه مثلا اگر طرف مقابل چند روز است با من تماس نگرفته، پس حتما من برایش اهمیتی ندارم و به این ترتیب احساس «طرد‌شدگی» دارد؛ بنابراین در واكنش به چنین موقعیتی بدون توجه به آموزش‌هایی كه دیده یا كتاب‌هایی كه خوانده، احساس بی‌ارزشی و طرد‌شدگی می‌كند.


در اینجا بخش كنترل‌كننده حافظه مغز، از بخش بلند‌مدت حافظه تمام رویدادهایی را كه از زمان كودكی شبیه این موقعیت است و آن را ثبت كرده، استخراج می‌كند و مغز نیز همه آن‌ها را تجربه می‌كند؛ بنابراین وقتی تصاویر و واكنش‌های مختلف گذشته بازخوانی می‌شوند، تجربه دوباره آن موقعیت‌ها احساس بدی به فرد می‌دهد؛ به‌ویژه وقتی این تجربه‌ها مربوط به دوران كودكی و سال‌های مهم و تاثیر‌گذار نخست زندگی باشند. مثلا وقتی موقعیت‌هایی را تجربه كرده باشیم كه درآن‌ها بی‌توجهی صورت گرفته یا تصور بی‌توجهی در ذهن كودك نقش بسته (زمانی كه مادر سر كار بوده)، فرد دوباره همان تجربه و تاثیر را تجربه خواهد كرد و احساس ناامنی و رها‌شدگی خواهد کرد؛ یعنی وقتی ما از بعضی كارهای طرف مقابل خود در یك ارتباط می‌رنجیم، ابتدا باید ببینیم چرا و به چه دلیل چنین احساسی را تجربه می‌كنیم؟ وقتی بتوانیم ریشه بروز ناراحتی‌ها و مشكلات را پیدا كنیم، بهتر هم می‌توانیم راه مقابله با آن‌ها را هم بیابیم.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha