برایشان زندگی یا مرگ فرقی نداشت، مهم تصمیمی بود که گرفته بودند و آن چیزی نبود جز نجات یک انسان، یک همنوع و یک هموطن که زندگی‌اش در خطر بود و هر لحظه احتمال داشت در جدال با حادثه‌ای که برایش رخ داده بود، جانش را از دست بدهد.

سلامت نیوز: برایشان زندگی یا مرگ فرقی نداشت، مهم تصمیمی بود که گرفته بودند و آن چیزی نبود جز نجات یک انسان، یک همنوع و یک هموطن که زندگی‌اش در خطر بود و هر لحظه احتمال داشت در جدال با حادثه‌ای که برایش رخ داده بود، جانش را از دست بدهد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه همشهری ،درباره آدم‌هایی حرف می‌زنیم که امسال خیلی‌ها به آنها لقب قهرمان، فداکار و... دادند؛ آدم‌هایی که دل به خطر زدند و حتی از زندگی‌شان گذشتند تا بتوانند زندگی افراد دیگری را نجات دهند؛ آدم‌هایی که تعدادشان کم نیست و افراد زیادی نوروز امسال را در حالی جشن می‌گیرند که خوب می‌دانند اگر فداکاری و از جان‌گذشتگی این قهرمان‌ها نبود، حالا شاید سرنوشت دیگری داشتند. در این گزارش با 10قهرمان سال 97 که روایت فداکاری‌شان دل خیلی‌ها را شاد کرد، آشنا خواهید شد.


دهقان فداکار 2


6ماه از مرگ ریزعلی خواجوی، قهرمان آذری کتاب فارسی دبستانی‌ها گذشته بود که نام «دهقان فداکار» یک‌بار دیگر سر زبان‌ها افتاد. این بار اما حسین علیمردانی، دهقان 61ساله زنجانی بود که با فداکاری خودش، باعث نجات سرنشینان قطار شد.

ماجرا از این قرار بود که صبح 25اردیبهشت، باران بهاری خاک زیر ریل آهن در منطقه نیک‌پی زنجان را شسته بود و هر لحظه ممکن بود با عبور قطار، حادثه‌ای هولناک رخ دهد.

آن روز حسین ‌علیمردانی مثل هر روز سوار خودروی پرایدش‌ شد تا راهی باغ و زمین‌های کشاورزی‌اش شود؛ زمین‌هایی که در 36کیلومتری زنجان و در منطقه نیک‌پی قرار دارند و دهقان 61ساله خرج زندگی و خانواده 7نفره‌اش را با کشاورزی در این زمین‌ها تامین می‌کند.

جاده‌ای که دهقان زنجانی را به زمین‌هایش می‌رساند، از کنار خط آهن می‌گذشت. او هنوز به زمین‌هایش نرسیده بود که متوجه شد در بخشی از مسیر راه‌آهن که در ارتفاع بود، خاک زیر خط‌آهن ریزش کرده و به داخل جاده آمده است؛ طوری که عبور از جاده را سخت کرده بود. او می‌گوید: «وقتی نگاه کردم حدود 15متر از خاک زیر ریل ریزش کرده و کاملا خالی شده بود. شک نداشتم که اگر قطار از آنجا عبور می‌کرد، ریل طاقت نمی‌آورد و حتما حادثه‌ای رخ می‌داد. برای همین تصمیم گرفتم ماجرا را گزارش کنم.»

اولین فکری که به ذهن دهقان 61ساله رسید، تماس با پلیس بود. او 2 بار 110را گرفت اما کسی جواب نداد. دهقان فداکار خودش را به یک بلندی رساند و دقایقی بعد قطاری را دید که از سمت تبریز به سوی تهران در حرکت بود. حسین علیمردانی به یاد داستان ریزعلی خواجوی و فداکاری او افتاد.

باید هر طوری شده، لکوموتیوران را از ماجرا باخبر می‌کرد؛ «اطرافم را نگاه کردم و چشمم به یک بنر قرمز و کهنه افتاد که در گوشه‌ای افتاده بود. آن را برداشتم و روی ریل شروع کردم به دویدن به سمت قطار. لکوموتیوران متوجهم شد و چراغ قطار را روشن کرد. من همچنان می‌دویدم و او که فهمید اتفاقی رخ داده، ترمز را به‌کار انداخت.

قطار در 20متری جایی که زیر ریل خالی شده بود، توقف کرد. مسئولان قطار با دیدن ماشینم فکر کردند که برایم مشکلی پیش آمده و ماشینم خراب شده اما وقتی آنها را به محل ریزش خاک بردم، وحشت کردند و گفتند که شما با این کارت همه ما و مسافران را نجات دادی.»


ساربان ناجی مسافران
دهقان زنجانی تنها کسی نبود که در سال 97و با نجات مسافران قطار، نام خود را در فهرست قهرمانان ما ثبت کرد؛ چراکه چند‌ماه پس از او و این بار در استان کرمان، ساربانی با فداکاری موفق به نجات جان مسافران قطاری شد که از تهران راهی بندرعباس بودند. حادثه شامگاه 28آبان‌ماه رقم خورد. آن شب یک تریلی که از نیشابور در راه بندعباس بود، حوالی نایین از مسیر خارج و در محلی خلوت و تاریک روی ریل راه‌آهن واژگون شد. شدت حادثه به حدی بود که راننده تریلی از ماشین به بیرون پرتاب شد و جانش را از دست داد.

محل حادثه از جاده فاصله داشت و همین باعث شده بود راننده‌های عبوری متوجه ماجرا نشوند. از سوی دیگر قطاری که صبح همان روز تهران را به مقصد بندرعباس ترک کرده بود با شتاب به سمت مقصد پیش می‌رفت و چیزی نمانده بود که به محل حادثه برسد. هیچ‌کس از اتفاقی که رخ داده بود، خبر نداشت.

همان موقع بود که احمد عامری ٤٥ساله، ساربان اهل یکی از روستاهای نزدیک زواره شترهایی را که برای چرا به صحرا برده بود به روستا بازمی‌گرداند که متوجه ماجرا شد. خودش می‌گوید: «‌ابتدا فکر کردم یک شتر روی ریل افتاده، وقتی نزدیک‌تر شدم دیدم که تریلی است. راننده‌اش هم بیرون از ماشین گوشه‌ای افتاده بود و نفس نمی‌کشید.

چون بومی آنجا هستم، می‌دانستم به‌زودی هم قطار یزد به تهران و هم قطار تهران به بندرعباس از آنجا عبور می‌کند. از طرفی لحظاتی قبل از آن به من خبر داده بودند که مادرم فوت شده و عجله داشتم که خودم را زودتر به روستا برسانم. اما با خودم گفتم اگر قطار از آنجا عبور کند، حتما حادثه هولناکی برای مسافران رخ می‌دهد؛ برای همین تصمیم گرفتم هر طوری شده مسئولان راه‌آهن را خبر کنم.»

احمد با کلی تلاش توانست ماجرا را به مسئولان راه‌آهن اطلاع دهد و به این ترتیب قطار تهران- بندرعباس که در تاریکی شب پیش می‌رفت و به نزدیکی محل حادثه رسیده بود، پیش از برخورد با تریلی متوقف و از حادثه‌ای هولناک جلوگیری شد.


نجات پسر بازیگوش

وقتی صحبت از فداکاری و از جان گذشتگی می‌شود، خیلی‌ها یاد آتش‌نشان‌ها و خطراتی می‌افتند که در ماموریت‌ها آنها را تهدید می‌کند. برای آنها فرقی نمی‌کند که در ماموریت باشند یا کنار خانواده، کافـی‌است شاهد حادثه‌ای باشند تا بدون معطلی دست به‌کار شوند، شاید بتوانند مانع از حادثه‌ای دلخراش شوند. درست مثل اتفاقی که شهریور امسال در اصفهان رخ داد و آتش‌نشان فداکار با از جان گذشتگی، جان پسربچه بازیگوشی را نجات داد.

ماجرا از این قرار بود که روز حادثه آتش‌نشان اصفهانی به نام اسماعیل سلیمانی‌پورهمراه خانواده و همکارانش به اردوی تفریحی محلات رفتند. آنها زیر یکی از درخت‌ها نشسته بودند که حادثه‌ای عجیب رخ داد. سلیمانی پور می‌گوید: کودکی که سوار بر یک دوچرخه بود با سرعت خیلی زیادی از جلوی ما گذشت.

او سن کمی داشت و به‌نظر می‌رسید کنترل دوچرخه از دستش خارج شده است. دوچرخه در شیب تند پارک هر لحظه سرعتش بیشتر می‌شد و انتهای مسیرپرتگاهی بود که اگر کودک از آن سقوط می‌کرد حتما جانش را از دست می‌داد به همین دلیل شروع به دویدن به‌دنبال دوچرخه کردم.»

آتش‌نشان فداکار به‌دنبال کودک می‌دوید و او تا پرتگاه فاصله زیادی نداشت و فریاد می‌زد و کمک می‌خواست «چند قدم بیشتر تا پرتگاه باقی نمانده بود و من به نزدیکی دوچرخه رسیده بودم و در این شرایط جلوی دوچرخه شیرجه زدم و با یک دست زمین و با دست دیگرم یقه پیراهن کودک را گرفتم و به این ترتیب توانستم او را نجات دهم.»  هر چند این حادثه باعث شد تاندون دست مرد آتش‌نشان پاره شود اما او موفق شد پیش از سقوط پسربچه به پرتگاه او را نجات دهد.


فرشته نجات
کمتر کسی است که ماجرای نجات یکی از سرنشینان هواپیمای سقوط کرده ارتش در دی‌ماه امسال را نشنیده باشد یا فیلمی را که از این صحنه در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده، ندیده باشد؛ حادثه‌ای که در آن 15نفر از 16سرنشین هواپیما جان باختند اما یکی از آنها به طرز معجزه‌آسایی نجات یافت.

قهرمان این ماجرا جوانی به نام مهرداد راضی 28ساله است که روزی که هواپیما سقوط کرد، نخستین نفری بود که خودش را به محل حادثه رساند و توانست با از جان گذشتگی، زندگی یکی از سرنشینان هواپیما را نجات دهد. او درباره حادثه می‌گوید: من در نزدیکی شهرکی که هواپیما در آنجا سقوط کرد، کار می‌کردم. بعد از حادثه نخستین نفری بودم که به آنجا رسیدم. هواپیما در حیاط یک ویلا سقوط کرده بود.

خودم را بالای دیوار ویلا رساندم و فریاد زدم: «کسی زنده‌ است؟» همان لحظه صدایی شنیدم. صدای کمک بود. از بالای دیوار پایین پریدم و رفتم سمت دماغه. بخشی از دماغه پاره شده بود. از سوراخ آن به داخل نگاه کردم. دیدم دستی تکان خورد. رفتم داخل و 2، 3نفر را دیدم. یکی از آنها زنده بود. بقیه را نمی‌دانم. تکان نمی‌خوردند.

هر طوری بود کمک کردم و آن مرد را از داخل هواپیما بیرون کشیدم. سر و صورتش خونی بود. او را به محلی امن رساندم اما وقتی برگشتم که بقیه را نجات بدهم، هواپیما آتش گرفت و نتوانستم برای نجات بقیه کاری بکنم. پس از این حادثه، خیلی‌ از رسانه‌ها سراغ مهرداد رفتند و با او گفت‌وگو کردند و فیلمی که او از لحظه نجات سرنشین هواپیما گرفته بود، دست به‌دست در همه کشور چرخید.


خطر در برکه


سربازی فقط دفاع از مرز و تامین امنیت نیست و سربازها ثابت کرده‌اند که همیشه و در سخت‌ترین شرایط آماده‌اند تا برای کمک به هموطنان از جان خودشان هم بگذرند. درست مثل اتفاقی که شهریور امسال رخ داد و سرباز یگان حفاظت سازمان میراث فرهنگی، جان خود را به خطر انداخت تا پسربچه‌ای را از خطر غرق شدن نجات دهد. این حادثه در استان کرمانشاه و در نزدیکی بیستون رخ داد.

آن روز کودکی که در حال بازی در مجموعه تاریخی بیستون بود، از سر بازیگوشی به کنار برکه عمیق در مجاورت این مجموعه رفت و ناگهان به داخل آن سقوط کرد. سرباز جوان که شاهد این حادثه بود، به سرعت به سمت برکه دوید و به داخل آن پرید و شناکنان خود را به پسربچه که در حال غرق شدن بود رساند و با سختی توانست او را از داخل آب بیرون بکشد.

با انجام کمک‌های اولیه و تنفس مصنوعی، پسربچه از مرگ حتمی نجات پیدا کرد و مسئولان یگان حفاظت سازمان میراث فرهنگی وقتی در جریان ماجرا قرار گرفتند، با اعطای یک هفته مرخصی تشویقی به سرباز فداکار از او تقدیر کردند.


وقتی پدر برای پسر جان داد
پدرها حاضرند از جانشان هم بگذرند اما اجازه ندهند یک تار مو از سر فرزندانشان کم شود. این را قباد حاتمی، مسئول پایگاه اورژانس دالاهو در استان کرمانشاه چند‌ماه پیش و با فداکردن جانش برای نجات فرزندش ثابت کرد. روز حادثه قباد و خانواده‌اش بعد از مدت‌ها برای تفریح راهی یکی از شهرهای استان گیلان شده بودند.

آنها کنار دریا سرگرم بازی بودند که حادثه‌ای هولناک رقم خورد. آن روز دریا توفانی بود و هیچ‌کس وارد آب نمی‌شد اما پسر نوجوان قباد اصرار داشت که وارد دریا شود. یک لحظه غفلت از پسر نوجوان کافی بود تا او خواسته‌اش را عملی کند. اما ناگهان زیر پایش خالی شد و میان مرگ و زندگی دست و پا می‌زد.

پدرش که در طول سال‌ها خدمت جان افراد زیادی را نجات داده بود، وقتی این صحنه را دید به آب زد و با شنا در دریای توفانی توانست خودش را به پسرش رسانده و او را از مرگ حتمی نجات دهد اما خودش گرفتار امواج شد و هیچ‌کس نتوانست او را نجات دهد. ساعاتی بعد جسد مرد فداکار توسط نجات‌غریق‌ها از دل دریا بیرون کشیده شد تا نام او به‌عنوان پدر فداکار برای همیشه در خاطر اطرافیانش بماند.


ناجی جنگل


آتش به دل جنگل افتاده بود و شدت باد هر لحظه بر شدت آتش‌سوزی می‌افزود. در این شرایط خیلی‌ها برای نجات جنگل دست به‌کار شدند و یکی از آنها سرباز وظیفه میلاد ساقی بود؛ پسر جوانی که تا پای جان برای خاموش کردن آتش جنگل تلاش کرد و در نهایت بر اثر شدت سوختگی جانش را از دست داد تا نامش در فهرست قهرمان‌های سال 97قرار بگیرد.

حادثه عصر یک روز یکشنبه در مهرماه امسال رخ داد. آن روز وقتی خبر رسید بخش‌هایی از جنگل‌های بلوط ایلام دچار آتش‌سوزی شده، همه ارگان‌های محلی برای مهار آتش‌ بسیج شدند. در این میان چند نفر از نیروهای کلانتری چوار نیز راهی محل حادثه شدند که یکی از آنها افسر وظیفه میلاد ساقی بود. جدال با شعله‌های آتش شروع شد اما ناگهان باد شدیدی شروع به وزیدن گرفت؛طوری که راهی جز فرار از شعله‌ها باقی نمانده بود. همه برای نجات خودشان محل را ترک کردند اما از میلاد خبری نبود.

همکارانش تصور می‌کردند که به کلانتری برگشته است اما آنجا هم نبود. پس از آن ماجرای گم شدن میلاد به هلال‌احمر گزارش و جست‌وجو برای پیدا کردن او شروع شد تا اینکه ساعاتی بعد جسد بی‌جان او در جنگل شعله‌ور پیدا شد.


عملیات نجات با کپسول خالی
تصور کنید در برابر خانه‌ای شعله‌ور و مملو از دود قرار گرفته‌اید و تنها وسیله نجات ساکنان خانه یک کپسول خالی از اکسیژن است. در این شرایط چه تصمیمی می‌گیرید؟ این، همان اتفاقی بود که آبان‌ماه امسال در بخش سردرود همدان رخ داد و ستوان یکم حاج علی مددی، با کپسول خالی وارد خانه شعله‌ور شد تا زنی جوان را از مرگ حتمی نجات دهد.

آتش‌سوزی اما دقایقی قبل‌تر از آن رخ داده و دود آن از دور پیدا بود. همین باعث شد که معاون پاسگاه انتظامی بخش با دیدن دود راهی محل حادثه شود. خودش می‌گوید:« یک خانه 2 طبقه طعمه حریق شده بود و مردم دور محل حادثه حلقه زده بودند و آتش‌نشانان سعی می‌کردند آتش را خاموش کنند اما تلاش‌شان بی‌فایده بود.

در این بین مردم می‌گفتند یک زن در طبقه دوم بین شعله‌های آتش گرفتار شده است. آنها او را چند دقیقه قبل کنار پنجره دیده بودند اما بعد از آن دیگر هیچ خبری از او نبود. وقتی از مردم درباره او سؤال کردم گفتند که مادر یک کودک است. همان زمان بود که تصمیم گرفتم به هر قیمتی که شده جان او را نجات دهم.»

به گفته آتش‌نشانان، آنها پس از ورود به ساختمان نتوانسته بودند زن جوان را پیدا کنند و در این شرایط مأمور فداکار یکی از کپسول‌های اکسیژن آتش‌نشانان را گرفت و وارد ساختمان شد؛ « یک ملحفه خیس گرفتم و وارد ساختمان شدم. همه جا را آتش و دود فراگرفته بود و به سختی می‌توانستم نفس بکشم. با وجود این چند دقیقه بعد زن جوان را کف اتاق پیدا کردم. او هنوز زنده بود و نفس می‌کشید.

ملحفه را دورش پیچیدم تا از خفگی‌اش جلوگیری شود و دوباره از ساختمان بیرون آمدم تا از آتش‌نشانان کمک بگیرم. وقتی برای بار دوم وارد ساختمان شدم ملحفه دیگری با خودم بردم اما وقتی درست بالای سر زن جوان رسیدم فهمیدم که کپسول اکسیژنم تمام‌شده است. احساس خفگی می‌کردم و انرژی‌ام کم شده بود.

با وجود این، زن جوان را چند متری به طرف راه پله‌ها کشیدم و وقتی او از آتش‌ دور شد چند نفر از آتش‌نشانان و یکی از اقوامش او را از ساختمان بیرون بردند و من هم به زحمت توانستم از ساختمان خارج شوم. در این حادثه مأمور فداکار توانست با شجاعت زن جوان را نجات دهد و نام خود را در فهرست قهرمانان 97ثبت کند.


جان برای جان


فیض‌الله حسین‌پور یکی دیگر از افرادی است که نام او در فهرست قهرمان‌های سال 97قرار گرفته است. او جانش را از دست داد تا جان پسربچه‌ای را که با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کرد نجات دهد. این اتفاق تیرماه امسال و در چشمه عمیق باباگور گور در استان کردستان رخ داد. فیض‌الله آن روز در حال عبور از نزدیکی چشمه بود که متوجه شد پسربچه‌ای 5ساله که در کنار چشمه حضور داشت ناگهان پایش لیز خورد و به داخل آب سقوط کرد.

مرد جوان درنگ نکرد و با عجله خودش را به چشمه رساند و به داخل آب پرید. او با تقلای زیاد موفق شد پسربچه 5ساله را از دل آب بیرون کشیده و از خطر مرگ نجات دهد اما پس از نجات پسربچه دیگر نایی برای نجات خودش باقی نمانده بود و همین باعث شد که در اعماق چشمه فرو رفته و جانش را از دست بدهد.

عملیات نجات در سد
اگر فداکاری نگهبان سد اکباتان همدان نبود، دختر جوانی که برای پایان دادن به زندگی‌اش به دریاچه سد پریده و پس از این اقدام پشیمان شده بود، حتما جانش را از دست داده بود. این حادثه شهریور امسال رخ داد. آن روز دختر 25ساله اهل یکی از استان‌های غربی کشور با حضور در سد اکباتان، ناگهان خود را به داخل سد پرت کرد.

اما ثانیه‌هایی پس از این حادثه پشیمان شد و تلاش ‌کرد خودش را نجات دهد. حمید، نگهبان جوان سد با دیدن این حادثه به سرعت دست به‌کار شد و به داخل دریاچه پرید و شناکنان خودش را به دختر جوان رساند و توانست او را از غرق شدن نجات دهد. پس از این حادثه دختر جوان به بیمارستان منتقل شد و از خطر مرگ رهایی یافت. در ادامه معلوم شد که دختر جوان به‌خاطر مشکلات روحی و روانی قصد پایان دادن به زندگی‌اش را داشته که با تلاش نگهبان فداکار نجات یافته است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha