سوانح جمعی در ایران همیشه با برانگیختگی احساسات انسان‌دوستانه هموطنان‌مان همراه است و روان‌شناسان نیز در هر یک از این رویدادها بنا به مسئولیت اجتماعی خود وارد عمل شده و در همان روزهای اول از طریق انجمن‌های صنفی و سازمان‌های دست‌اندرکار به‌صورت داوطلبانه به این مناطق اعزام می‌شوند.

آسیب‌های روان‌شناختی بلندمدت سوانح طبیعی و راه‌حل کاهش آن

سلامت نیوز:سوانح جمعی در ایران همیشه با برانگیختگی احساسات انسان‌دوستانه هموطنان‌مان همراه است و روان‌شناسان نیز در هر یک از این رویدادها بنا به مسئولیت اجتماعی خود وارد عمل شده و در همان روزهای اول از طریق انجمن‌های صنفی و سازمان‌های دست‌اندرکار به‌صورت داوطلبانه به این مناطق اعزام می‌شوند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه آرمان ،صرف‌نظر از اهمیت آموزش‌های لازم برای مداخله در بحران در این داوطلبان که در سال‌های اخیر، البته در سطحی محدود، مورد توجه نهادهای ذی‌ربط قرار گرفته است مشکلی بزرگ‌تر همچنان به قوت خود باقی مانده و آن محدود‌بودن زمان حضور این داوطلبان به روزهای نخست پس از سانحه است.

طبیعتا با گذشت زمان و مشغله روزمره همه ما، گرد فراموشی اینگونه توجهات انسان‌دوستانه را می‌پوشاند و این در حالی است که در همین زمان‌ها نیاز مردم مصیبت‌دیده به اوج خود رسیده است.

برای فهم بهتر این موضوع لازم است که نگاهی به اختلالات روان‌شناختی پس از سانحه بیندازیم. تا یک‌ماه از پس از یک فاجعه، مشکلات روان‌شناختی ناشی از آن معمولا در قالب اختلالی به نام «استرس حاد» دسته‌بندی می‌شود. نشانگان اصلی این اختلال را می‌توان در چهار دسته کلی باز تجربه فاجعه تجربه شده، پرهیز از رویارویی با عوامل یادآور حادثه، کم‌شدن واکنش‌های هیجانی و پایین‌آمدن خلق و یا در مقابل برانگیختگی، اضطراب و احساس گناه دسته‌بندی کرد.

همین نشانگان پس از یک‌ماه نام دیگری به خود گرفته و با نام « اختلال استرس پس از سانحه» در بین متخصصان سلامت روان شناخته می‌شود. یکی از دلایل اصلی در این نامگذاری دوگانه این است که اساسا مداخلات جدی روان‌شناختی در ماه اول به‌نظر موثر نخواهد بود و تنها سطح محدودی از یک روان‌درمانی حمایتی که امکان آموزش آن حتی به امدادگران داوطلب هلال‌احمر نیز امکان‌پذیر است، در این مرحله کفایت خواهد کرد.

در حالی که در صورت باقی‌ماندن علائم پس از یک‌ماه مداخلات مورد نیاز پیچیدگی بیشتری داشته و نیازمند وجود روان‌شناسان و روان‌پزشکان آموزش‌دیده در این خصوص است.

این نکته نیز حائز اهمیت است که بخشی از افراد در معرض سانحه ممکن است نشانگان فوق‌الذکر را ماه‌ها و یا حتی سال‌ها پس از سانحه از خود بروز دهند. متاسفانه اختلال استرس پس از سانحه تنها معضل روان‌شناختی حادثه‌دیدگان نیست. نگاهی به وضعیت روانی امروز جامعه ایران برای ما آشکار می‌کند که چطور مشکلات اقتصادی می‌تواند شیوع اختلالات خلقی، اضطرابی و پرخاشگری را بالا برد.

خسارات مالی گسترده ناشی از این رویدادها، در کنار دغدغه‌های مالی فراگیر جامعه عملا احساس امکان جبران را از فرد آسیب‌دیده گرفته و منجر به تجربه درماندگی می‌شود.

این احساس درماندگی می‌تواند به‌صورت اختلالات اضطرابی مزمن، اختلالات روان‌تنی و از همه مهم‌تر به‌صورت افسردگی خود را بروز دهد. ساکنان مناطق حادثه‌دیده تا مدت‌ها مستعد ابتلا به افسردگی هستند.

درد فقدان یک عزیز یا اندوخته‌های زندگی، احساس تنهایی ناشی از عدم حمایت اجتماعی و حس درماندگی‌ای که توضیح داده شد در کنار هم هر انسانی را با احتمال بالای ابتلا به افسردگی روبه‌رو می‌کند.

از سوی دیگر سطح بالای فشار روانی ناشی از عوامل فوق‌الذکر کنترل خشم را نیز دچار مشکل کرده و احتمال رفتارهای پرخاشگرانه و ضد اجتماعی را تا دیرزمانی در این مناطق بالا می‌برد. باید توجه داشت که این مشکلات اگرچه ظاهری فردی دارند، اما در عمل امکان بازسازی منطقه و بازگشت جامعه آسیب‌دیده به حالت عادی‌اش را به‌کلی مختل می‌کنند.

نمی‌توان از افراد افسرده و مضطرب انتظار داشت که با توانی چندبرابر حالت عادی که اقتضای شرایط بازسازی است به فعالیت و کوشش اقتصادی و اجتماعی بپردازند. به این ترتیب در اثر عدم توجه به مشکلات درازمدت روان‌شناختی در این مناطق شاهد کاهش توان نیروی اصلی بازسازی‌کننده که بومیان منطقه هستند خواهیم بود و رضایت از زندگی بخش قابل توجهی از هم‌میهنانمان برای سال‌ها کاهش خواهد یافت.

تبعات این قضیه حتی به مناطق آسیب‌دیده محدود نبوده و موج‌های مهاجرتی به‌دنبال این سوانح این حال بد را به همراه بسیاری از آسیب‌های اجتماعی در تمامی کشور پخش خواهد کرد.

همچنین عدم بازسازی مناطق آسیب‌دیده بعد از گذشت سال‌ها که بنا به توضیحات فوق با شرایط روانی ساکنان پیوندی جدی دارد، رضایت عمومی از عملکرد دولت و نهادهای مسئول را بالا برده و در نتیجه احساس ناامیدی و ناامنی را در کل جامعه بالا می‌برد.

حال سوال اصلی اینجاست که با توجه به گستردگی مناطق سانحه‌خیز و تعداد حوادث در کشورمان و محدودیت‌های کار داوطلبانه چه راه‌حل کارآمد و بلندمدتی را می‌توان برای این مشکل در نظر گرفت؟ پاسخ به این سوال نیازمند کار کارشناسی دقیق و بررسی همه‌جانبه است، اما شاید مدل آزموده‌شده محمد بهمن‌بیگی، مدیرکل افسانه‌ای آموزش و پرورش عشایر، بتواند سرنخ‌های خوبی را در ایجاد یک راه‌حل پایدار به ما بدهد.

ایجاد یک مرکز مجهز به منظور آموزش این نیروها، جذب نیروها از اقوام و مناطق مختلف و با تمرکز بر مناطق حادثه‌دیده و حادثه‌خیز، انتخاب افراد دارای انگیزه لازم برای کار در مناطق محروم و روستاها و ایجاد شرایط مالی مناسب در حین آموزش و کار برای این داوطلبان گزینش شده بخشی از اقداماتی است که می‌تواند به ایجاد کمکی حرفه‌ای و مستمر به افراد سانحه‌دیده کشورمان منجر شود.

گسترش دانشگاه‌ها به شهرهای کوچک و مناطق محروم در سال‌های اخیر این فرصت را فراهم کرده که بتوان از فارغ‌التحصیلان آنها در این مرکز استفاده کرده و در عین حال اشتغال پایدار و مفیدی نیز ایجاد کرد. اینگونه طرح‌ها شاید در ابتدا خود به‌صورت هزینه به حساب آیند اما در درازمدت می‌توانند از بسیاری هزینه‌هایی که دولت برای بازتوانی افراد و مناطق آسیب‌دیده متحمل می‌شود، جلوگیری کند.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha