سلامت نیوز:با شروع تابستان، حجم وسیعی از تبلیغات موسسات و آموزشگاههای ورزشی، هنری و زبانهای خارجه، والدین را مشتاق میکند تا فرزندانشان را حداقل در یکی دو کلاس آموزشی- تفریحی ثبت نام کنند؛ دورههایی که شاید بتواند اوقات فراغت آنها را پر کند اما در بسیاری اوقات مستمر نیست و تاثیر چندانی در موفقیت آینده فرد نخواهد داشت. بسیاری از کارشناسان اجتماعی معتقدند اگر همین زمان سهماهه به آموختن هدفمند و مستمر حرفه و فنی معطوف شود، میتواند آینده کودکان ونوجوانان این سرزمین را تغییر دهد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه صبح نو ،آموزشگاه محله پر شده از پدران و مادرانی که برای ثبتنام فرزندانشان صف کشیدهاند؛ یکی برای ثبتنام در کلاس موسیقی آمده و آن دیگری برای کلاس آموزش نقاشی. صدای خانمی میآید که در جلوی صف ایستاده و حالا پس از یکی، دو ساعت نوبتش شده و با منشی آموزشگاه بر سر قیمت کلاسها و ثبتنام قسطی چانه میزند.
مرد میانسالی که کنارم ایستاده با تأسف سر تکان میدهد و میگوید: «من هم برای ثبتنام فرزندان وام گرفتم. دخترم که هنوز ابتدایی است را کلاس موسیقی و زبان و شنا نوشتهام و مجبور شدم برایش ساز بخرم. پسر دبیرستانیام را هم کلاس تقویتی و فوتبال و زبان؛ از صبح تا بعداز ظهر کلاس میروند و من و همسرم هم سرویس آژانس رفت و برگشت آنها شدهایم.»
زن جوانی که به صحبتهای ما گوش میداد، میان حرفمان آمد و گفت: «حداقل شما بچهتان را کلاس میگذارید و میروید، من ناچارم دو ساعت پشت در کلاس دختر نوجوانم بمانم تا تعطیل شود و با خودم به خانه بیاورم. این روزها هم محیط خیابان ناامن است و هم نوجوانها سربه هوا هستند. در خانه هم که یا پای تلویزیون است یا سرش در گوشی.» او تنها کسی نیست که نگران اوقات فراغت فرزندش است.
در سالهای اخیر با شروع فصل تابستان و آغاز اوقات فراغت سهماهه دانشآموزان و دانشجویان، هر خانوادهای دنبال بهترین کلاسها برای استفاده مؤثرتر از زمان فراغت فرزندانش میگردد و نگران است تا این ایام به بطالت بگذرد یا در فراغت زمان فرزندش به راههای ناثواب کشیده شود؛ اما چرا در گذشته چنین نگاهی وجود نداشت.
کارگاههای حرفهآموزی
شاید عناوین پرزرقوبرق کلاسهای تابستانی هر پدر و مادری را مجذوب خود کند؛ اما در گذشته والدین راهکارهای بهتری برای پرکردن اوقات فراغت فرزندان داشتند. مرسوم بود که هر پسری همراه کسبوکار پدر شود و دخترها هم در کنار مادرشان کسب مهارت کنند. هنوز هم طعم شیرین کسب درآمدهای تابستانه پدربزرگها و مادربزرگهایمان در کلامشان شیرینی ایجاد میکند؛ درآمدی که یا از جمعآوری محصول کشاورزی حاصل میشد یا از شاگردی مغازه و تدریس خصوصی و غیره.
این شیوه کسب درآمد جنبه اجبار یا کار کودک نداشت بلکه والدین آنقدر آگاه بودند تا شرایطی فراهم کنند تا کودکان و نوجوانانشان در زمانهای آزاد خود مهارتهای گوناگون را کسب کنند و برای ورود به زندگی آماده شوند.
گاهی والدین فرزندان خود را هر سال برای شاگردی به یک نفر از اهالی محل میسپردند تا مهارتهایشان افزوده شود. یکسال پسر را به مکانیکی میفرستادند و سال دیگر به کارگری ساختمان تا هم کار فنی یاد بگیرند و هم عمرانی. برخی نیز به مغازه بقالی و خرازی میرفتند و کسبوکار و تجارت و معاشرت با مردم را میآموختند. دخترها هم شاگردی خیاط را میکردند و تمرین پختوپز و همراهی با کشاورزی و آبیاری زمین و جمعآوری محصول.
این شیوه تا چند سال پیش هم در جامعه مرسوم بود و کسبه بازار خاطرات شیرینی از آن دارند. حکایت «اوس ممد پارچهفروش» از زمان شاگردیاش شنیدنی است؛ محمد مرد میانسال سربهزیری است که مغازه پارچهفروشی در دل بازار تهران دارد.
او که شغل پدری را ادامه داده و حالا برای خودش درآمد و اعتباری دارد میگوید: «حکایت کار تابستانی من حکایت همان جوانی است که بهخاطر یک دستمال کل بازار قیصریه را به آتش کشید.» با یادآوری خاطراتش صورتش از سرخی گل میاندازد و لبخندی شیرین بر لبش مینشیند. «شاگرد دبیرستانی بودم و تابستان برای نخستینبار به صورت جدی پای دخل مغازه پدر نشستم.
آن سال پدر سفر تجاری داشت و کلید مغازه را به من سپرد و رفت. تازه داشتم حساب و کتاب کردن کاسبی را یاد میگرفتم که پای سیل دختران نوجوان و جوانی که تابستان آموزش خیاطی میدیدند و حالا خریدار پارچههای رنگارنگ و ارزانقیمت بودند به مغازه باز شد.
من که تا آن روز حتی ارتباط کلامی چندانی با مردها و کسبه هم نداشتم، ناچار بودم تا در برابر چانهزدنهای بیامان آنها برای تخفیف مقاومت کنم اما هنوز مهارت فروشندگی نداشتم؛ بنابراین به یکی پارچه را زیر قیمت خرید میفروختم و به دیگری پارچه اضافی میدادم. وقتی سه هفته بعد پدر از سفر برگشت، ناچار شدم 6 ماه دیگر هم شاگردی مغازه کنم و کل درآمدم را دربرابر خسارت همان سه هفته به پدر بازگردانم.» او معتقد است که همین تجربهها باعث شد تا هم مهارت ارتباطی یاد بگیرم و هم مهارت کسبوکار.
متخصصان بیتخصص
احمدی یکی دیگر از مغازهدارانی است که از کلاسهای متنوع و بهقول خودش بیخاصیت تابستانی شاکی است. او که موهایش را در کسبوکار بقالی سر خیابانشان سپید کرده، میگوید: «حساب و کتاب را با چرتکه یاد گرفتم. سه چهار سالی مکتب رفته بودم اما آنچه به من حساب و کتاب یاد داد، شاگردی در همین مغازه و در کنار صاحبکار مرحومم بود.
10، 11ساله بودم که تابستان پدرم من را به حاج حیدر سپرد تا شاگردی مغازه کنم. آن موقع فرق ماش و نخود را هم نمیدانستم؛ اما کمکم حتی از بوی کالاها هم میتوانستم مرغوبیتشان را تشخیص دهم.»
احمدی چرتکهای را از پیشخوان مغازه درمیآورد و نشانم میدهد: «من که هر روز بابت درس ریاضی در مکتب تنبیه میشدم، درست بعد از تابستان اولی که شاگرد مغازه شدم، شاگرد ممتاز درس ریاضی شدم. قبل از آن در ضرب اعداد یکرقمی میماندم؛ اما در عرض سه ماه استاد محاسبات سهرقمی و حتی چهاررقمی شدم و همه را مدیون همین چرتکه و سختگیری و مهربانی صاحبکارم
هستم.»
او از وضعیت جوانان امروز گلایه میکند و میگوید: «الان همه بچهها سرشان در کتاب است و از این کلاس به آن کلاس میروند. همه هم یا دانشجو هستند یا لیسانس و دکتر اما از محاسبه سادهترین معادلات زندگی و اقتصادی عاجزاند. برای خرید چند قلم جنس، ماشینحساب موبایلشان را در میآورند و هی بالا و پایین میکنند. تازه کاش فقط در همین محاسبات درمیماندند؛ امان از اینکه روزی بخواهند وسیلهای را در خانه تعمیر کنند، همهشان دربهدر دنبال یک اوستا کار میگردند و بیشترشان حتی توان بستن یک واشر آب را هم ندارند.»
حرفهای آقای احمدی و اوس محمد را مرور میکنم و به دغدغههای پدران و مادرانی فکر میکنم که صبح امروز پشت در آموزشگاه هنری صف بسته بودند. به نظر میرسد که فرصت فراغت تابستانی بهترین زمان برای کسب مهارتهای مفید اجتماعی و شغلی است اما تغییر فرهنگ اجتماعی و چشم و همچشمیها باعث شده تا والدین به جای آنکه تلاش کنند فرزندانی مستقل، توانمند و مسوولیتپذیر بار آورند، آنها را با هزینههای گزاف به کلاسهای متنوع بفرستند؛
کلاسهایی که هم برای خانواده هزینه دارد و هم خستگی و دلزدگی را نصیب کودکان و نوجوانی میکند که هر روز از صبح تا شب از این کلاس به آن کلاس میروند. شاید زمان آن رسیده باشد تا بار دیگر نگاهی متفاوت به موضوع کسب مهارت در اوقات فراغت داشته باشیم و برای آن فرهنگسازی کنیم.
نظر شما