دست‌هایم را دیدم که از شدت سوختگی استخون‌هایش سیاه شده بود، به مادرم گفتم دست‌هایم خوب می‌شود؟ گفت؛ حتما خوب می‌شوند. بعد از آن استخوان‌های سوخته انگشتانم را پدرم با دست‌های خودش به بیمارستان تحویل داد.

دخترانِ سوخته مدرسه درودزن پس از 14 سال از دردهایشان می‌گویند

سلامت نیوز: دست‌هایم را دیدم که از شدت سوختگی استخون‌هایش سیاه شده بود، به مادرم گفتم دست‌هایم خوب می‌شود؟ گفت؛ حتما خوب می‌شوند. بعد از آن استخوان‌های سوخته انگشتانم را پدرم با دست‌های خودش به بیمارستان تحویل داد.


به گزارش سلامت نیوز به نقل از  ایلنا، آتش‌سوزی مدرسه درودزن یکی از اتفاقات ناگواری است که تا همیشه به عنوان تجربه‌ای تلخ در کارنامه آموزش و پرورش باقی خواهد ماند. ۱۴ آذر ۱۳۸۵ در مدرسه شهید رحیمی درودزن استان فارس به علت ناایمن بودن چراغ نفتی علاءالدین کلاس درس دچار حریق شد. چراغ علاالدینی که به گفته دانش‌آموزان پایه‌هایش کوتاه و بلند بود و حتی مخزن نفت در نداشت و با کیسه پلاستی روی آن را پوشانده بودند. طی این حادثه شش دختر و دو پسر در آتش سوختند و آسیب‌های جدی دیدند. اکنون ۱۴ سال از این حادثه می‌گذرد و دانش‌آموزان مدرسه شهید رحیمی ۲۰ ساله و دانشجو شده‌اند.


آنها سال‌ها پشت درهای بسته وزارت آموزش و پرورش و وزارت بهداشت نشستند و حالا که دانشجو شده‌اند از وزارت علوم و دانشگاه آزاد درخواست کمک کردند که گویا آنها نیز روی خوش به دختران درودزن نشان ندادند. دانش آموزان سابق مدرسه شهید رحیمی درودزن با حضور در خبرگزاری ایلنا، از تمام راه‌های رفته در این ۱۴ سال و بی‌توجهی‌های مسئولان وزارت آموزش و پرورش، وزارت بهداشت، وزارت علوم و دانشگاه آزاد اسلامی گفتند.



 

وقتی به وزارتخانه‌ها می‌رویم پلیس خبر می‌کنند

«سمانه عظیمی» یکی از دانش‌آموزان درودزن درباره علت آمدنشان به تهران گفت: اردیبهشت امسال نامه‌هایی از طرف وزیر آموزش و پرورش به وزارت‌‌خانه‌های مربوطه داده شد تا در رسیدگی به کار ما سریع‌تر عمل شود. به ما گفتند به واسطه این نامه‌ها سرعت رسیدگی و نظارت نیز بیشتر می‌شود. این نامه‌ها طبق درخواست‌هایی که داشته‌ایم به وزارت بهداشت در خصوص بحث درمان، وزارت علوم برای سهمیه دانشگاه و همچنین برای وزارت مسکن ارسال شد. این نامه‌ها در تاریخ ۱۵/۲/۹۸ ارسال شد و به ما گفتند؛ زیر یک ماه جواب نامه‌ها خواهد آمد. حالا ۷ ماه است که از زمان ارسال نامه‌ها می‌گذرد، ولی هیچ خبری نشده و حتی جواب یک نامه هم نیامده است.
وی ادامه داد:‌ از اردیبهشت‌ماه تاکنون چندین بار به تهران آمدیم تا پیگیر روند نامه‌ها شویم. زمانی که به وزارت‌خانه‌ها می‌رویم به جای اینکه پاسخمان را بدهند، با رفتارهای بدی مواجه می‌شویم.روز چهارشنبه ۲۶ آذر به وزارت علوم رفتیم، جالب بود که مردم عادی به راحتی از گیت رد می‌شدند، اما برای ما نیروی انتظامی خبر کردند. ما هم همان لحظه با خانمی که در بخش حراست مسئول پیگیری‌ نامه‌ها بود، تماس گرفتیم و پرسیدیم آیا نامههایمان پیگیری شده است یا خیر؟ او هم گفت خیر! بگذارید زنگ بزنم و پیگیری کنم. بعد از ۷ ماه تازه پیگیر نامه‌ها شدند. همیشه به ما می‌گویند یک شماره بگذارید تا با شما تماس بگیریم، اما باز هم هیچ اتفاقی نمی‌افتد.


«لیلا کهن» یکی از دختران مدرسه شهید رحیمی درودزن که آسیب‌های شدیدی در آتش‌سوزی دیده است، وی با اشاره به مشکلات دیگر دخترانِ سوخته مدرسه درودزن گفت:‌ ما باید هر دو سه ماه یک بار برای درمان به شیراز بیاییم و عمل کنیم، اما در شیراز هیچ جا و مکانی نداریم که چند روز در آنجا اسکان داشته باشیم. به همین دلیل پیش‌تر آقای بطحایی برای تهیه مسکن ما نامه زدند تا به هر کدام از ما مسکن مهر تعلق بگیرد، اما حالا از این نامه ایراد می‌گیرند و قبول نمی‌کنند که باید به ما خانه بدهند.


وزارت بهداشت گفت جای دیگری شما را سوزانده، چه ربطی به ما دارد؟

کهن در ادامه گفت: قرار شد آقای بطحایی به هر کدام از ما یک مسکن مهر در شیراز بدهند، اما مسئولان فعلی بهانه می‌آوردند که در نامه ذکر نشده باید مسکن‌ها رایگان باشد و گفتند ما فقط میتوانم برای شما ثبت نام را انجام دهیم. همچنین در سال ۸۹ مصوبه‌ای ابلاغ شد که ما را استخدام آموزش و پرورش کنند، اما اکنون با توجه به ایراداتی که وارد می‌کنند، می‌گویند در نامه واژه "به کارگیری" ذکر شده نه استخدام، همچنین گفتند که ما فقط به صورت قراردادی می‌توانیم شما را به کار بگیریم.
وی اضافه کرد: در حال حاضر شرایط ما به گونه‌ای است که باید هر سه ماه یکبار عمل شویم، به همین دلیل شغلی می‌خواهیم که هم فرصت عمل داشته باشیم هم منبع درآمد. دولت که کاری برای ما نمی‌کند، ما نیاز داریم استخدام شویم تا بتوانیم هزینه‌های درمانمان را در بیاوریم. یکی از مسئولان اداره مالی وزارت بهداشت به جای اینکه از ما حمایت کند، می‌گوید؛ جای دیگری شما را سوزانده، این مساله به ما چه ربطی دارد؟ در وزارت بهداشت نیز از گیت بازرسی همه می‌توانند رد شوند، جز ما!


در بیمارستانهای دولتی، دانشجویان، ما را به بدترین شکل عمل می‌کنند

سمانه عظیمی با گلایه از عمل‌هایی که در بیمارستانهای دولتی روی آنها انجام شده است، مدعی شد: ‌یکی از نکات مهم این است که ما را برای عمل به بیمارستان‌های دولتی می‌فرستند و در آنجا دانشجوها ما را عمل می‌کنند! در گذشته دولت یک پزشک متخصص برای من انتخاب کرد که در بیمارستان دولتی بود، اما آن پزشک بازنشسته شد، من هم چون از کار او راضی بودم، ترجیح می‌دادم مجددا همان پزشک مرا عمل کند، اما حالا او به بیمارستان خصوصی رفته است.
وی ادامه داد: پدر من برای عملم وام گرفت، من هم به بیمارستان رفتم تا مقدمات عمل را انجام دهیم، وضعیت بینی من به گونه‌ای بود که به غضروف نیاز داشت؛ دکتر من نیز غضروف را تهیه کرد. اما نرگس و پریسا به بیمارستان دولتی رفتند، در بیمارستان خصوصی صفر تا ۱۰۰ کار را پزشک انجام می‌دهد، اما در بیمارستان دولتی پزشک نقشی در عمل ندارد! به طور مثال از گوش نرگس غضروف برداشتند که جای آن هم کاملا مشخص است، یا پریسا به خاطر این عمل و برداشتن غضروف از گوش،‌ شنوایی‌اش مختل شده است.


پریسا طاهری در این باره گفت: برای جراحی بینی از گوش من غضروف برداشتند، اما بعد از برداشتن غضروف، گوشم را بخیه نزدند و موجب شد که گوش من شدیدا خون ریزی کند. من بعد از خونریزی هیچ چیزی نمی‌شنیدم، وقتی به پزشک مراجعه کردم به من گفتند به طور کامل در گوشم خون جمع شده است و چند سال زمان می‌برد که این خون خارج شود تا شنوایی‌ام کم کم به حالت عادی برگردد. برای این مشکل من به چه کسی باید شکایت می‌کردم؟


پرستار بیمارستان شیراز به من گفت مردم از چهره‌ تو می‌ترسند

سمانه عظیمی گفت: ما دیگر توان این را نداریم که از یک جای دیگر بدنمان مانند گوش، غضروف بردارند و برای بینی استفاده کنند، تا هم درد گوش را تحمل کنیم هم درد بینی را. بالاخره برای ما بحث زیبایی هم مهم است؛ گوش نرگس را ناقص کردند.
نرگس حیدری ادامه داد: من سه مرتبه بینی‌ام را عمل کردم. بار اول درد بسیار زیادی داشتم که منجر به عفونت شدید شده و متورم شد. وقتی به دکتر مراجعه کردم به من گفتند به خاطر ضعف بسیار بالای بدن من این اتفاق افتاده است و بدنم دیگر تحمل داروی بیهوشی را ندارد، اما دوباره من را عمل کردند و این بار با مشکل تنفسی مواجه شدم. من حتی لحظه‌ای خواب راحت نداشتم. مادرم شب‌ها بیدار می‌ماند تا خفه نشوم. به همین دلیل است که می‌گوییم، درمان در بیمارستان دولتی با این شیوه به جایی نمی‌رسد. اگر می‌خواهند ما را در بیمارستان دولتی عمل کنیم باید پزشکی که ما می‌خواهیم، بیاورند.
وی مدعی شد: حتی در بیمارستان‌های دولتی به ما تخت هم نمی‌دهند و ما باید تا دو روز منتظر بمانیم که یک تخت خالی شود. من و نرگس اغلب در یک روز عمل‌مان انجام می‌شود. روزهایی که عمل داریم، از صبح منتظر مینشینیم تا شب یک تخت خالی شود. حتی ما گفته‌ایم اگر زمان می‌برد به خانه برویم تا تخت خالی شود، اما به ما گفتند که اگر تخت خالی شود آن را به شخص دیگری میدهیم. من در شیراز عمل کردم و در آنجا پرستاری با بی‌ادبی و بی احترامی با مادرم رفتار کرد. من برای چند لحظه از اتاق بیرون آمدم که با بی‌احترامی تمام به من گفتند تو نباید اینجا باشی، مردم تو را می‌بینند و می‌ترسند.



ملاقات بی‌نتیجه با وزیر بهداشت

دختران درودزن با تلاش‌های فراوان و دوندگی‌های زیاد سرانجام موفق شدند با سعید نمکی وزیر بهداشت ملاقات کنند، اما متاسفانه رضایتی از آن جلسه نداشتند. سمانه درباره آن جلسه توضیح داد: ما با آقای نمکی جلسه‌ای داشتیم و یکی از معاونان ایشان به نام آقای داودی نیز در جلسه حاضر بود، ما به آنها گفتیم که می‌خواهیم در بیمارستان خصوصی عمل کنیم نه دولتی. نمکی در پاسخ به ما گفت که بیمارستان دولتی بهتر است و آنها هم امکانات دارند، اما اگر بیمارستان‌های دولتی خوب هستند، چرا از گوش ما برای بینی غضروف برداشتند و گوش‌مان را ناقص کردند؟ هر بار که وقت ملاقات هم خواسته‌ایم نزدیک پنج شش ماه بعد به ما زمان دادند.
سمانه ادامه داد: در جلسه‌ای که با آقای نمکی داشتیم، به آقای داوودی گفتند بچه‌ها پروندههای پزشکی‌شان را بیاورند تا با پزشکانی که خوب هستند یا خود بچه‌ها تمایل دارند، صحبت کنیم تا ببینیم آیا می‌توان آنها را به خارج از کشور برد یا نه و یا اینکه برای درمان آنها را به بیمارستان خصوصی ببریم یا خیر؟ شش، هفت ماه از این جلسه می‌گذرد، در حالی که آن موقع به ما گفتند بعد از یک ماه نتیجه را اعلام می‌کنند، اما هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است.



نمی‌دانیم از عمل زنده بیرون می‌آییم یا نه

دندان‌ها، معده و چشمانمان به خاطر بیهوشی‌های زیاد به مشکل خورده است. همچنین عملهای متعدد باعث شده ایمنی بدنمان نیز پایین بیاید.
وی گفت: ما هر کدام نزدیک ۶۰ تا ۷۰ مرتبه عمل کرده‌ایم و تمام پرونده‌ها و مشخصات عمل را از همه بیمارستان‌ها جمع‌آوری کردیم، اما هنوز که هنوز است وزارت بهداشت به ما پاسخ درستی نداده‌ است. در تاریخ ۲۷ آذرماه با کلی التماس به دفتر آقای داودی رفتیم، بعد از سه ساعت انتظار من به داخل اتاق رفتم و دیگر دوستانم روی زمین نشستند، چون هیچ صندلی در آنجا نبود. همان روز من از آقای داودی نتیجه جلسه را بعد از شش، هفت ماه جویا شدم و آقای داودی هم گفت ما خودمان این جلسه را برگزار کردیم و به این نتیجه رسیدیم که شما نیازی به بیمارستان خصوصی ندارید. وقتی آنها حتی پرونده پزشکی ما را نداشتند چطور به این نتیجه رسیده‌اند؟ نرگس حدود دو سال پیش در بیمارستان دولتی بینی‌اش را عمل کرد و هنوز که هنوز است بینی‌اش عفونت دارد.


هزینه دارو و نخ بخیه را هم از ما می‌گیرند

سمانه عظیمی با گلایه از وزیر بهداشت و بی‌توجهی به وضعیت بچه‌ها گفت: آقای نمکی و آقای داودی به ما گفتند اگر که صلاح بدانیم شما را به بیمارستان خصوصی می‌فرستیم، اما اگر صلاح ندانیم این کار را نمی‌کنیم. آنها حتی گفتند اگر تجهیزات نباشد، تجهیزات را برایتان وارد می‌کنیم، اما هنوز این اتفاق نیفتاده است. او گفت ما پزشکان خوبی داریم، در حالی که همین حالا هم اغلب عمل‌های ما را دستیاران پزشکی انجام داده‌اند ما نمی‌خواهیم دستیار ما را عمل کند، آنها حتی هزینه داروها و نخ بخیه را هم از ما می‌گیرند.
او اضافه کرد: من تا به الان ۶۷ مرتبه عمل کرده‌ام، اوضاع طوری شده که هر وقت به اتاق عمل می‌رویم، نزدیک ۲۰ برگه را امضا می‌کنیم که اگر اتفاقی افتاد، مسئولیتش با خودمان است. الان دندان‌ها، معده و چشم‌مان به خاطر بیهوشی‌های زیاد به مشکل خورده است. عملهای متعدد باعث شده ایمنی بدنمان پایین بیاید.

وکیل‌مان کاری نکرد، اما بعدها شد رییس آموزش و پرورش ناحیه دو تهران

وقتی به اتاق پانسمان می‌رفتیم، اسممان را روی پیشانی‌مان مینوشتند تا مادرانمان ما را تشخیص دهند.
سمانه عظیمی با یادآوری روز حادثه ادامه داد: درب کلاس ما دستگیره نداشت و یک سنگ پشت آن گذاشته بودند تا در بسته بماند و پنجره کلاس نیز میله‌ داشت. پایه‌های بخاری علاالدین کوتاه و بلند بود، دائما لق می‌خورد، حتی هیچ حفاظی در اطرافش وجود نداشت. زمانی که در بیمارستان بودیم و مادرانمان مطلع شدند، سریعا به بیمارستان آمدند و همه آنها بعد از دیدن ما غش کردند، وقتی حالشان بهتر شد از ما خواستند حرف بزنیم تا توسط صدایمان ما را شناسایی کنند. وقتی که به اتاق پانسمان می‌رفتیم، اسممان را روی پیشانی‌مان مینوشتند تا مادرانمان ما را تشخیص دهند.
پریسا طاهری درباره وکیلی که آموزش و پرورش برای آنها گرفته بود، گفت: آموزش و پرورش یک وکیل برای ما گرفت،‌ اما کاری از پیش نبرد، بعدها شنیدیم که وکیل ما رییس آموزش و پرورش یکی از ناحیه‌های تهران شده است.


محمدحسن برای درمان به آمریکا رفت و خوب شد

لیلا کهن درباره دیگر دوستانشان که دچار سوختگی شدید شدند، گفت: یکی از پسرهای کلاسمان به اسم محمدحسن برای درمان به آمریکا رفت و طی یکی دو سالی که در آمریکا بود تنها با لیزر درمان کرد و نتایج بهتری گرفت.

نرگس، پریسا، سمانه و لیلا به نمایندگی از دیگر دوستانشان به تهران آمدند، نرگس حیدری درباره وضعیت دیگر دوستانشان که در درودزن مانده‌اند، گفت: آنها تقریبا وضعیت بهتری نسبت به ما دارند. یعنی درصد سوختگی‌شان کمتر است، اما به هر حال آنها نیز باید درمان کنند. بیشترین آمار سوختگی مربوط به ما است که ۶۰ درصد سوختگی داریم.
سمانه عظیمی در پاسخ به این سوال که آیا برای اعزام به خارج از کشور برای ادامه درمانتان اقدامی کردید؟ گفت: به فکرمان رسید که این کار را کنیم، اما راهی نداریم، دولت باید این کار را انجام دهد. البته یک سری خیر از استرالیا و آلمان برای کمک به ما آمدند تا ما را برای درمان به خارج از کشور ببرند، اما به پدر و مادران ما گفتند، این خیرین خارجی دلشان برای بچه‌های شما نسوخته و اهداف دیگری دارند، همین مسائل مانع رفتن ما به خارج از کشور شد.
او درباره ارتباط و گفت‌وگو با نمایندگان مجلس گفت: نماینده استان یک سری قول به ما داده اما ما باید صبر کنیم تا ببینیم محقق می‌شود یا خیر؟ نماینده مجلس استان ما جزو کمیسیون امنیت ملی است و فکر می‌کنیم نسبت به دیگر نمایندگان دستش بازتر باشد اما نمی‌دانیم چرا اتفاقی هنوز نیفتاده است.

به ما گفتند ذهن و هوش شما در حد تحصیل در رشته پزشکی نیست و توانایی درس خواندن در این رشته را ندارید.
سمانه با اشاره به وضعیت تحصیلی خود گفت:‌ من اکنون در رشته میکروبیولوژی در دانشگاه آزاد شیراز درس می‌خوانم، من، لیلا و مریم در رشته تجربی درس می‌خواندیم و سه سال هم پشت کنکور ماندیم و البته رتبه‌هایمان بد هم نشد. چون ما سه ماه یک‌بار به عمل نیاز داشتیم، خواستیم مانند خیلی‌های دیگر سهمیه دانشگاه داشته باشیم، اما قبول نکردند.
وی ادامه داد: من، لیلا و مریم که تجربی خوانده بودیم، امسال سال اولی است که به دانشگاه می‌رویم. ما سه نفر در پیگیری‌هایمان خواستیم که هزینه دانشگاه برای ما رایگان باشد و یا به ما سهمیه بدهند، اما به ما گفتند، ذهن و هوش‌تان در حد تحصیل در رشته پزشکی نیست و اصلا توانایی درس خواندن در رشته پزشکی را ندارید. ما خواستیم حتی شده در پرداخت شهریه‌ها به ما تخفیف صد درصدی بدهند، زیرا دولت نه برای درمان و نه تحصیل هیچ کمکی به ما نمیکند. هزینه‌های رفت و آمد ما خیلی زیاد است و همه هزینه‌ها با خودمان است به همین خاطر ما درخواست کردیم به ما در شهریه دانشگاه تخفیف بدهند، اما گفتند این کار شدنی نیست، شاید فقط ۱۰ درصد بتوانیم تخفیف دهیم که البته این هم باید به شورای انقلاب فرهنگی برود تا تصویب شود.


نرگس حیدری در رشته حقوق دانشگاه آزاد تحصیل می‌کند، او درباره هزینه‌های سنگین درمان در کنار شهریه دانشگاه آزاد گفت: تقریبا هر ترم حدود یک میلیون و ۴۰۰ هزار تومان شهریه میدهم و این در کنار هزینه‌های درمان، فشار زیادی به من و خانواده‌ام تحمیل می‌کند. ما تقریبا سه ماه یک بار عمل می‌کنیم و تا الان هیچ کدام از عمل‌هایمان زیر ۲۰ میلیون تومان نشده است. اگر بخواهیم به بیمارستان خصوصی برویم تا در بیمارستان‌های دولتی به مشکل بر نخوریم، هزینه عمل‌مان همانطور که گفتم کمتر از ۲۰ میلیون تومان نمی‌شود.


پدرانمان کارگرند دیگر رویمان نمی‌شود برای درمان از آنها پول بخواهیم

پدران ما همه کارگر هستند، آنها شهر دیگری کار می‌کنند تا بتوانند هزینه‌ درمان ما را تامین کنند.
پریسا طاهری که حالا دانشجوی رشته حسابداری شده است، گفت: ما دیگر رویمان نمی‌شود از پدر و مادرمان برای درمان پول بگیریم، به هر حال آنها فرزندان دیگری هم دارند. پدران ما همه کارگرند، آنها شهرهای دیگری کار می‌کنند تا بتوانند هزینه‌ درمان ما را تامین کنند. واقعا شرایط سخت است، پدران همه ما از ما جدا هستند و در شهر دیگری کار می‌کند.
وی ادامه داد: من زودتر از دوستانم وارد دانشگاه شدم، خیلی ناامید بودم و وقتی دانشگاه رفتم روحیه‌ام خراب‌تر شد، طوری که شبانه‌روز گریه می‌کردم و دیگر نمی‌خواستم به دانشگاه بروم، اما پدر و مادرم مرا مجبور می‌کردند که به دانشگاه بروم. من از اداره کل آموزش و پرورش شیراز خواستم به من یک مشاور را معرفی کنند تا دردهایم را به او بگویم، هر چند که هربار مشکلی داشته باشم، اولین نفر به سمانه می‌گویم، اما اداره کل آموزش و پرورش شیراز گفتند، پیگیری می‌کنند و حالا من ترم آخرم و هیچ اقدامی از سوی آنها انجام نشده است.

وقتی روانشناس برای کودکان سوختهِ کارتن تام و جری می‌گذارد

مردم نمیتوانند جلوی کنجکاوی‌شان را بگیرند، آنها فکر می‌کنند، هرچه برایشان سوال است را باید بپرسند.
لیلا کهن درباره مشاوره‌هایی که به آنها داده می‌شود، گفت: در ابتدای حادثه‌ آتش‌سوزی مشاوری برای ما در نظر گرفتند، اما بعدها دیگر خبری از مشاور و روانشناس نشد. در آن زمان هم مشاور ما برایمان کارتن تام و جری می‌گذاشت!
دختران درودزن حتی از نگاه‌های مردم و واکنش‌های که نسبت به آنها دارند گلایه می‌کنند، لیلا در این باره می‌گوید: باید در خصوص درک تفاوت‌های ظاهری افراد فرهنگ‌سازی شود، گویی نگاه‌های مردم نسبت به ما بدتر شده است. فکر می‌کنم این فرهنگ‌سازی بیش از اینها زمان ببرد.
سمانه عظیمی ادامه داد: مردم نمیتوانند جلوی کنجکاوی‌شان را بگیرند، آنها فکر می‌کنند هرچه که برایشان سوال است را باید بپرسند و حتی در خیابان به ما می‌گویند این ماسک‌های ترسناک را از روی صورتتان بردارید!
وی گفت: چیزی که مرا خیلی آزار می‌دهد، این است که ما حتی زمانی که به وزارت‌خانه‌ها هم می‌رویم به ما می‌گویند بچه‌های شین آباد. یعنی صدای ما در صدای بچه‌های شین آباد گم شده است. این خیلی حس بدی است که حتی وزارت آموزش و پرورش که مقصر اصلی است، حتی در شیراز ما را بچه‌های شین آباد خطاب می‌کنند. وقتی در خیابان هم راه می‌رویم، مردم به ما اشاره می‌می‌کنند و میگویند اینها بچههای شین‌آباد هستند.
پریسا طاهری با گلایه از اینکه تصاویر ما را با عنوان دانش‌آموزان شین آبادی منتشر میکنند، گفت: عکس‌های ما را به اسم بچه‌های شین‌آباد می‌زنند، این واقعا برای ما عذاب‌آور است. ما چهار سال پیش از دانش‌آموزان شین‌آباد سوختیم و درصد سوختگی‌مان هم خیلی بالا بود، اما هیچ کسی ما را نمی‌شناسد.


هنوز موفق نشدیم وزیر جدید آموزش و پرورش را ببینیم

پریسا طاهری درباره ارتباط با وزیر جدید آموزش و پرورش گفت: ما برای دیدار با آقای حاجی‌میرزایی درخواست‌های زیادی دادیم، اما این درخواستها را دائم به هفته‌های آینده موکول می‌کنند. پیشتر هم با نماینده‌مان که خود آموزش و پروش انتخاب کرده بود به وزارتخانه رفتیم، اما فقط به او اجازه ورود دادند. نماینده‌ای بود که آموزش و پرورش برای ما انتخاب کرد، طی این ۱۳ سال هیچ کاری نکرد و ما اصلا از او راضی نبودیم.
وی بیان کرد: سال گذشته هم به دفتر آقای بطحایی رفتیم و ساعتها پشت در اتاق منتظر ماندیم تا او را ببینیم، اما موفق به ملاقات با ایشان نشدیم.


ما از دولت، درمان، مسکن و استخدام می‌خواهیم

لیلا کهن با بیان اینکه درمان بیشتر از هر چیزی برای ما مهم است، گفت: درمانمان کاملا متوقف شده و می‌خواهیم به بهترین شکل درمان شویم، همچنین بحث استخدام و مسکن هم برای ما مهم است. همان موقع که آن حادثه برای ما پیش آمد، استخدام‌مان در آموزش و پرورش مصوب شد، اما همانطور که گفتم چون در نامه واژه به "کارگیری" قید شده، مسئولان آموزش و پرورش هم بهانه می‌آورند که ما را استخدام نکنند و می‌گویند باید واژه استخدام باشد. حتی به ما گفتند، شاید برای کار ما را به مدارس استثنایی‌ بفرستند.



زیاد فریاد زدیم، اما کسی به دادمان نرسید

وقتی بچه‌های مدرسه اسوه حسنه زابل در آتش جان باختند ما دوباره درد کشیدیم، اما آنها رفتند و راحت شدند و ما هر روز با نگاه مردم میمیریم.
پریسا طاهری درباره وضعیت بچه‌های شین‌آباد گفت: وقتی بچه‌های شین آباد سوختند، تک تک ما عمق فاجعه را درک کردیم و انگار این اتفاق تازه برای خودمان افتاده است. وقتی هم که بچه‌های مدرسه اسوه حسنه در زابل فوت کردند، باز هم ما درد کشیدیم، اما آنها رفتند و راحت شدند، ولی ما هر روز با نگاه مردم میمیریم. ما زیاد فریاد زدیم، اما کسی به داد ما نمی‌رسد. امیدوارم مثل همان خیرینی که از آلمان و استرالیا آمده بودند، دوباره پیدا شوند و در این صورت این بار ما با آنها برای درمان به خارج از کشور می‌رویم.
لیلا کهن در ادامه اضافه کرد: بارها مسئولان به ما گفته‌اند که برای ما کسر شان است، شما را برای درمان به خارج از کشور بفرستیم. الان به دانش‌آموزان شین آباد رسیدگی می‌شود و البته که حق طبیعی آنهاست، اما در حالی که درصد سوختگی ما از دانش‌آموزان شین‌آبادی بیشتر است، اما به ما رسیدگی نمی‌شود.


حتی وکیلم هم دیگر جواب تلفنم را نداد

بارها مسئولان به ما گفته‌اند که برای ما کسر شأن است، شما را برای درمان به خارج از کشور بفرستیم.
سمانه عظیمی به مشورت با وکیل برای پیگیری خواسته‌هایشان اشاره کرد و گفت: من سه نفر را به عنوان وکیل انتخاب کردم تا کارهایمان را انجام دهند، روز اول با احترام صحبت می‌کردند، اما روز بعد جواب تلفن‌مان را هم نمی‌دادند و بلاکمان کردند. معاون امور مالی دانشگاه علوم پزشکی شیراز به ما می‌گفت؛ ایراد الکی می‌گیرید یعنی چه که بیمارستان خصوصی بهتر از بیمارستان دولتی است. پای پسر من شکست و در بیمارستان دولتی برایش جا انداختند. در واقع او سوختگی شدید را با شکستگی مقایسه می‌کرد.


بین وزارت آموزش و پرورش و وزارت بهداشت پاسکاری می‌شویم

لیلا کهن عنوان کرد: همه بخش‌ها در بیمارستان‌های دولتی پُر است، حتی به جای اینکه ما را به بخش مخصوص خودمان ببرند، به بخشهای دیگر منتقل می‌کنند. ما بین وزارت آموزش و پرورش و وزارت بهداشت پاسکاری می‌شویم. تمام پوست ما گراف است، یعنی سوختگی به قدری شدید بوده که از جاهای دیگر بدن پوست برداشتند و روی صورتمان گذاشتند به همین دلیل گراف کشسانی لازم را ندارد.
نرگس حیدری ادامه داد: تنها جایی که می‌توانند برای پوست ما کاری کنند، کشور کره جنوبی است چون شنیده‌ایم آنجا عملهای پوست به خوبی انجام می‌شود.
پریسا طاهری از نگاه‌های مردم که بعضا با تعجب به دست‌هایشان که کاملا در آتش سوخته است، خیره می‌شوند گلایه کرد و گفت: وقتی به جایی می‌روم به شکل ناخوشایندی به دست‌هایم نگاه می‌کنند. در ایران به هیچ وجه نمی‌توانند، برای دست‌هایم کاری کنند. قرار بود چند خیر پیدا شوند، کمک کنند تا من پروتز بخرم، اما اصلا پروتز پیدا نشد. با هلال احمر تماس گرفتیم، ولی آنها گفتند نمی‌توانند پروتز را تامین کنند، وقتی ناامید شدم از آقای بطحایی خواستم کمک کنند. آن موقع هزینه پروتز دست در ایران ۳۰ میلیون تومان بود. من از محمد حسن همکلاسی‌ام که دچار سوختگی بالاست و به آمریکا رفته و به نتایج خوبی رسیده، خواستم درباره وضعیت دست من سوال کند و پزشکان آنجا به او گفتند با سلول‌های بنیادی دست من درست می‌شود. متاسفانه بعد از ۱۴ سال هنوز خوب نشده‌ایم.


پزشک معالج‌مان گفت نباید تا مدتی هیچ کدام از بچه‌ها صورتشان را در آینه ببینند، زیرا امکان سکته یا حتی خودکشی و افسردگی شدید پیش خواهد آمد.
سمانه با یادآوری روزهای بعد از حادثه اضافه کرد: تا دو سال به وسیله دستگاه از ریه‌هایمان دود بیرون می‌کشیدند. پزشک معالج‌مان گفت، نباید تا مدتی هیچ کدام از بچه‌ها صورتشان را در آینه ببینند، زیرا امکان فوت یا حتی خودکشی پیش خواهد آمد.
طاهری مدعی شد: با ما مانند موش آزمایشگاهی رفتار شد، به طور مثال دست من که آسیب شدید دیده بود را به شکمم چسباندند تا چربی‌های شکمم را جذب کند، اما بعد از یک ماه دستم را باز کردند و نه تنها نتیجه نداد بلکه روی شکمم فرورفتگی حاصل از این عمل ایجاد شد.
لیلا کهن افزود:‌ اولین بار دستگاه تیشو را در کمرم کار گذاشتند تا پوست کمرم کش بیاید و بعد از آن پوست استفاده کنند، اما پس از چند هفته دستگاه تیشو زیر پوستم ترکید و بدون بیهوشی دستگاه را از کمر من بیرون کردند و جای تیشو روی کمرم باقی ماند.
پریسا طاهری با یادآوری مرگ مادربزرگش بر اثر شوک حادثه پیش‌آمده برای او گفت: مادربزرگ من وقتی که فهمید دست‌های من سوخته و انگشتانم قطع شده، سکته مغزی کرد و فوت شد. مادرم که هر روز در بیمارستان از من مراقبت می‌کرد، همان روز فقط یک ساعت به مراسم ختم مادر بزرگم رفت، من هم در بیمارستان بودم و بعد از اینکه مادرم رفت صورتم را در شیشه اتاق دیدم و بیهوش شدم. دست‌هایم را دیدم که از شدت سوختگی فقط استخون‌هایش مانده و سیاه شده است. به مادرم گفتم دست‌هایم خوب می‌شود، گفت حتما خوب می‌شود. بعد از آن استخوان‌های سوخته انگشتانم را پدرم با دست‌های خودش به بیمارستان تحویل داد. هنوز هم که هنوز است وقتی پدرم اینها را به یاد می‌آورد، بهم می‌ریزد. من حدود ۹۰ مرتبه عمل شده‌ام و هر بار عمل من ریسک است.


تنها یک سوم دیه را پرداخت کردند

سمانه عظیمی درباره دیه‌ای که به آنها پرداخت شد، گفت:‌ بعد از پنج سال دیه ما را دادند، اما گفتند چون شما دختر هستید دیه‌تان نصف می‌شود. ما وقتی با وکیل صحبت کردیم، گفتند تنها یک سوم دیه شما را پرداخت کردند. این مبلغ حدود ۳۰ میلیون بود، در حالی که عمل‌های ما معمولا زیر ۲۰ میلیون تومان نمی‌شود.
دختران درودزن از نگرانی گذشتن سنشان از عمل جراحی پوست گفتند، آنها همچنان منتظرند که برای درمان به خارج از کشور اعزام شوند، آنها می‌خواهند تا زمانی که فرصت دارند، سوختگی صورت‌ها و دست‌هایشان را در خارج از کشور درمان کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha