سلامت نیوز:یك دهه را درنظر بگیرید كه آغازش وقوع قتلی در میدان كاج سعادتآباد تهران بوده و انتهایش ماجرای مرگ یك مرد در پی دستگیری توسط مامور قانون در مشهد. در ماجرای نخست ایستادیم و مردن یك نفر را تماشا كردیم.
به گزارش سلامت نیوز به روزنامه اعتماد ،در ماجرای مشهد ایستادیم و به مردی با شوكر خندیدیم. ما را چه شده است؟ چیزی كه «عالیه شكربیگی» جامعهشناس در توصیف آن میگوید كار ما از آنچه حضرت سعدی فرموده بود بنیآدم اعضای یك پیكرند، رسیدهایم به جایی كه میایستیم.
این عضو 58ساله انجمن جامعهشناسی ایران كه دكترای خود را در «بررسی مسائل اجتماعی» گذرانده است به بروز و ظهور منیتها در جامعه و فردگرایی اشاره میكند و توضیح میدهد:
«خشونت به عنوان یك ابزار برای تحقق منیت به كار بسته شده است.» او كه در زمان وقوع حادثه میدان سعادتآباد نیز به تحلیل ماجرا پرداخته بوده با مد نظر قرار دادن ماجرای مشهد به واقعه دخترآبادان اشاره میكند و میافزاید:«آن دخترخانم در آبادان میتوانست برود شكایت كند اما احتمالا چشماندازی كه مقابل خود دیده این بود كه حالا بروم شكایت كنم قانون هزار و یك خان جلوی پای من میگذارد و آخرالامر هم خود مرا متهم میكنند.
پس ترجیح داده خودش مجری قانون شود و حق خودش را بستاند.» شكربیگی همچنان امیدوار است كه گوش مسوولان زنگ خطرهایی كه او و همكارانش از آن خبر میدهند را بشنوند و زودتر برای آن چارهاندیشی كنند.
هفته نخست آبان امسال درحالی آغاز شد كه به نوعی یادآور هفته نخست آبان 10 سال قبل بود. مردم در 6آبان89 در میدان كاج سعادت آباد تهران ایستادند و 55 دقیقه ناظر خشونت بودند تا بالاخره یك نفر جان باخت. امسال در مشهد مردم ایستادند و بسته شدن یك فرد به میله و تحمل آزار با شوكر را تماشا كردند. در فیلمهایی كه از آن ماجرا پخش شد صدای خنده حاضران شنیده میشد.
در آبادان و ماجرایی كه به دختر آبادان مشهور شد هم وضعیتی شبیه آن رخ داد. چه شده است كه ما میایستیم و خشونت را تماشا میكنیم؟ چرا باید از یك نفر به خنده بیفتیم؟بله آنچه در آن فیلم بعد از آزاری كه به وسیله دستگاه شوكر به فردی كه دستش بسته بود و نمیتوانست از خود دفاعی كند دیده میشد، رفتار حاضران در محل بود. عدهای كه ایستاده بودند، نگاه میكردند و در مواردی میخندیدند.
اگر عمیقا روی این مساله متمركز شویم این پرسش پیش میآید؛ چه شده كه ما از عمل به شعر حضرت سعدی یعنی آنجا كه میگوید بنیآدم اعضای یكدیگرند، كه در آفرینش ز یك گوهرند/ چو عضوی به درد آورد روزگار، دگر عضو را نماند قرار كه نماد اصلی اخلاقی در جامعه بوده به چنین رفتاری رسیدهایم؟ چه شده كه این اصل اخلاقی را زیر پا میگذاریم؟
من در همان قضیه میدان كاج سعادتآباد تهران كه ۱۰ سال پیش از این روی داد و مردم ایستادند و جان دادن یك فرد و عربدهكشی ضارب را تماشا كردند، مصاحبهای كردم و از بیتفاوتی اجتماعی مردم ایران صحبت كردم و نسبت به آن هشدار دادم. این بیتفاوتی برخاسته از بحرانی است كه در اجتماع ماست. وقتی جدال و خشونت در جامعه افزایش یابد و بسترهای خشونتزا شكل بگیرد و وقتی كرامت انسانی، ارزش والای انسانی و اصول اخلاقی جای خود را به خشونت و شعف حاصل از ابراز خشونت بدهد آن جامعه دچار یكجور فروپاشی اخلاقی و فرهنگی شده است.
فرقی نمیكند ما از یك خانواده صحبت كنیم یا یك سیستم، یك خانواده وقتی میتواند خروجی سالمی داشته باشد كه همه اعضای آن سالم رفتار كنند. یك سیستم هم به همین گونه است. جامعه هم همین است وقتی یك جامعه از سلامت روان برخوردار است كه همه اعضای آن جامعه رفتار سالمی داشته باشند. در چارجوب نظری هم وقتی هر كس وظایف خود را به درستی انجام ندهد، نمیتوان انتظار داشت كه خروجی آن مجموعه از سلامت برخوردار باشد. این در حالی است كه مهمترین پیوست جامعه پیوست اخلاقی، پیوست انسانی و پیوست فرهنگی آن جامعه است.
آنجا كه احترام به انسان و انسانیت زیر پا گذاشته میشود شاهد پیدایش انسانهایی هستیم كه در آن اجتماع از خشونت لذت میبرند، از رفتارهای خشن سرخوش میشوند، میخندند. این رفتار گویای یك فاجعه در دل جامعه ما و در دل فرهنگ ماست. این تغییر رفتار مربوط به یك روز و دو روز نیست و در طول زمان به وقوع پیوسته است. در طول زمان ارزشهای یك فرد تغییر كرده و به انسانی «فردگرا» تبدیل شده است. به انسانی خشونتگرا تبدیل شده كه از شكنجه و خشونت لذت میبرد.
در ماجرای میدان كاج سعادت آباد تهران برخی این توجیه را میآوردند كه ضارب با قمه ایستاده بود و اجازه نمیداد كسی برای كمك به فرد مجروح پیش برود. بعد این پرسش مطرح شد كه چرا ماموران كه سلاح داشتند، اقدامی نكردند. در ماجرای مشهد هم این توجیه ممكن است مطرح شود كه ما اگر جلو میرفتیم مامور به خود ما واكنش نشان میداد.آیا این توجیهات منطقی به نظر میرسد؟
آنچه در مشهد مشاهده كردیم، گواه وقوع مسالهای اجتماعی است. چسب اجتماعی كه همان سرمایه اجتماعی باشد دچار آسیب شده است. به گونهای دچار آسیب شده است كه شاهدیم یك انسان جلوی شما آزار میبیند و شما به جای آنكه بروید جلو و از فردی كه خود باید حافظ نظم باشد، خواهش كنید این رفتار را متوقف كند. بگویید حتی اگر این فرد مجرم باشد و خطا كرده باشد قانونی هست، قواعدی هست، باید تحت تعریف آن قوانین با او برخورد شود نه اینكه خود ما دست به تشخیص بزنیم.
شاهدیم كه چنین رفتاری نمیكنیم و ناراحتكنندهتر اینكه فراتر از این وضعیت انسانهایی هستند كه ایستادهاند و میخندند.
ما در كشوری زندگی میكنیم كه با تورم قانون مواجه است. به عبارتی ما قانون بازدارنده كم نداریم. الان شما به افول ارزشهای اخلاقی اشاره میكنید. اینكه دیگر شعر سعدی برایمان كاركرد ندارد. چه شد كه به چنین تغییری در جامعه رسیدیم؟
آقای روحانی اواخر دولت اول و اوایل دولت دوم خودش منشور حقوق شهروندی را به جامعه و مردم معرفی كرد و خواهان اجرای آن شد. اما ما در مشهد و آنچه در شهرك حجت این كلانشهر رخ داد چیزی را شاهد هستیم كه در آن متاسفانه انسانها حقوق انسانی و حقوق شهروندی همدیگر را به رسمیت نمیشناسند.
این نشاندهنده وضعیتی است كه در آن منیت و فردیت افراد تا به جایی رسیده كه فقط به خودشان فكر كنند. واقعیت این است كه شرایط و بستر اجتماعی امروز ایران به شكلی شده كه انسانهایی جبار را پرورش میدهد. در این بستر انسانهای خشونتگرا دارند پرورش مییابند. در این بستر است كه فرد با خود میگوید اگر شما باشید ما نخواهیم بود و اگر ما باشیم شما نباید باشید.
ما امیدوار بودیم در اصول اخلاقی كه زیربنای توسعه و زیربنای اقتصاد و سیاست و سایر بخشهاست پیشتاز باشیم اما اكنون میبینیم كه اصول اخلاقی در جامعه در حال مخدوش شدن است. به همین دلیل ماجرای مشهد فقط ماجرایی نیست كه در یك شهرك حاشیهنشین این كلانشهر روی داده باشد بلكه رویدادی است كه باید از زوایای مختلف بررسی شود.
آنچه روی داده گواه آن است كه سرمایه اجتماعی دارای ناكارآمدی شده و سرمایههای انسانی و عاطفی از بین رفته است كه در آن انسانهایی به وجود آمدهاند كه سلطهگرا هستند و در شكل بیرونی آن میبینیم با آن مامور خاطی كه خود باید حافظ نظم میبود همراهی میكنند. ماموری كه باید مردم را متفرق میكرد و آن فرد خاطی را به قانون تحویل میداد خود دست به كار شد و مردم هم با او همراهی كردند.
این بستر همان بستری است كه دو گروه انسان را پرورش میدهد؛ یكی انسانهای سلطهگرا و جبار و دیگری انسانهایی كه مجبورند این سلطه را متحمل شوند. در شرایطی كه ما بیش از هر زمان دیگری نیاز به نگاهی برخاسته از الگوی جامعهمحوری و خانوادهمحوری داریم شاهد آن هستیم كه بیشتر فردگرایی و منیتگرایی دارد پیش میرود. واقعه مشهد كه یادآور واقعه میدان كاج سعادت آباد تهران بود، زنگ خطر جدی از بین رفتن ارزشهای اخلاقی و انسانی در جامعه ماست.
اگر بخواهیم واقعه مشهد و واقعه دختر آبادان را كنار هم بگذاریم آیا شباهتهایی بین این دو ماجرا میتوانیم بیابیم و هر دو را نتیجه بیتفاوتی اجتماعی یا بروز فردگرایی در جامعه تحلیل كنیم؟
حكایت همان است كه میگویند مشت نمونه خروار است. در میدان كاج مردم عكسالعملی نشان ندادند و حالا در شهرك حجت مشهد میایستند و برخی میخندند.
در ماجرای دختر آبادان شاهد بودیم كه دختری بلند میشود و خودش را محق میداند و دست به كار احقاق حق خود میشود. در مشهد شاهدیم كه ماموری خودش را مبنای قانون میداند. در همه این موارد یا حتی آن مامور حراست شركت پالایش نفت آبادان كه بالاسر آن دختر كارهای ناشایستی میكرد، شاهد انسانهایی هستیم كه بر این مبنا، جامعه و عصری كه در آن به سر میبرند خشونت را به عنوان یك عملكرد برای خواستههای خودشان به كار میگیرند. یعنی خشونت به عنوان یك ابزار برای تحقق منیت به كار بسته شده است.
آن دخترخانم در آبادان میتوانست برود شكایت كند اما احتمالا چشماندازی كه مقابل خود دیده این بود كه حالا بروم شكایت كنم قانون هزار و یك خان جلوی پای من میگذارد و آخرالامر هم خود مرا متهم میكنند. پس ترجیح داده خودش مجری قانون شود و حق خودش را بستاند. این رفتار یعنی فروپاشی اخلاقی. در ماجرای ماموری كه در مشهد خودش را محق به انجام اقداماتی مجازاتگرایانه دانسته نیز همین وضع است. او براساس یك نظام سلسله مراتبی و براساس قانون صرفا مامور حفظ نظم است و این مسوولیت به او سپرده شده است.
نه اینكه او بخواهد نقش فردی دیگر را بازی كند. این وضع حاصل شرایطی است كه در آن، جامعه انسانهایی پرورش داده كه خشونتگرایی را وسیله و ابزاری برای رسیدن به منافع و خواستههای خود میدانند. برای همین است كه هر روز یك خبر بد از جامعه خودمان میشنویم. برای همین است كه افراد میایستند و بیتفاوت تماشا میكنند. این رفتار برای جامعه بسیار خطرناك است.
اگر به همان دوره وقوع ماجرای میدان كاج در سعادتآباد برگردیم شاهد اتفاقات دیگری هم بودیم كه مشابه همان رویداد بود. مثلا در مرداد و شهریور ۱۳۹۰ ما در همین روزنامه اعتماد گزارشهایی تهیه كردیم كه مردم برای دیدن مراسم اعدام پیش از طلوع آفتاب درحالی كه فلاكس چای و تخمه به همراه داشتند حاضر میشدند. همان زمان پرسیدیم لحظه جان دادن یك انسان چه لذتی دارد كه كسی خودش را مجاب میكند پیش از طلوع آفتاب برخیزد و با چای و تخمه در آنجا حاضر شود و تماشا كند.
این وضع حالا به شكل تهیه فیلم یا دیدن فیلم و سرگرم شدن از طریق گوشیهای هوشمند تبدیل شده. این را چگونه میتوان تحلیل كرد. یا شاید همان طور كه میگوییم خب همه چیز به همه چیز باید شبیه باشد. وقتی اقتصاد و سیاست وضعشان خوب نیست پس این هم تابعی از آن است و از كنار قضیه بگذریم.
حتی اگر به جهانبینی مذهبی خودمان رجوع كنیم میبینیم كه در آنجا به ما گفتهاند، جامعهای تغییر نمیكند مگر آنكه اعضای آن جامعه بخواهند سرنوشت خود را تغییر دهند. در یك كلام وضعیت جامعه ما تغییر نمیكند مگر آنكه تكتك افراد جامعه ما درون خودشان را تغییر دهند و به جهانبینی و آگاهیای برسند كه در آن حق و حقوق انسانها محترم شمرده میشود. اینكه كسی مامور حكومت هست، باشد. رییسجمهور جامعهای است، باشد. او حق ندارد به كسی توهین كند و علیه كسی خشونت ابراز كند.
اما ما میبینیم كه در جامعه ما هنوز رفتارهای انسانی و حقوق انسانها رعایت نمیشود. آنچه انسان را به مقام خلیفهاللهی رسانده و ما در جامعهشناسی آن را به مكتب انسانیت میشناسیم همین است كه ارزشهای انسانی و خدایی باید محترم شمرده شود. اگر شما تابع مكتب انسانیت نباشید و اگر جامعه ما چنین نكند فرض كنیم شما ۵ سال دیگر با من در همین زمینه مصاحبهای كنید، بحثمان این خواهد بود كه شرایط از سال جاری هم بدتر شده است.
وقتی بنیادهای اخلاقی جامعه آسیب دید و هركس تابع آنچه خود میخواهد باشد نه تابع اصول و ضوابط، آن وقت است كه شاهد بروز و تولد انسانهایی هستیم كه همه چیز را برای خودش میخواهد. برای همین است كه الان شاهد انواعی از تبعیض چه تبعیض طبقاتی چه تبعیض جنسیتی چه شكاف طبقاتی هستیم. الان باید بگوییم دره عمیقی در روابط انسانهای جامعه به وجود آمده است. هم به لحاظ سیاسی، هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ اخلاقی. این شكاف خیلی عمیق شده است و زنگ خطر در بالاترین سطح را باید به صدا درآورد.
شما در تحلیل این ماجراها، چه مشهد و چه دختر آبادان و چه آنچه پیشتر در میدانكاج سعادتآباد یا تماشای اعدامها، رخداد موضوع را با فردگرایی و بروز منیتها مرتبط دانستید. این میتواند عارضه دنیای مدرن یا دنیای سرمایهداری باشد. چرا ما و جامعه ما گرفتار آن شده است.ما الان دستكم هر یك عضو یكی از شبكههای اجتماعی هستیم. هر كداممان یك گوشی هوشمند داریم و اكثرا اوقاتمان را با این گوشیها میگذرانیم.
این تكنولوژیها و شبكههای اجتماعی فردیت افراد را بیشتر و بیشتر میكنند. پیشتر میگفتیم كه قرن بیستویكم قرن تنهایی است. الان هم این تنهایی بیشتر شده است. در همین تنهاییهاست كه فرد احساس افسردگی شدید میكند و هیچ چیزی برایش ارزش ندارد و دست به خودكشی میزند. چرا باید امروز شاهد خودكشی دانشآموزان باشیم.
واقعیت این است كه جامعه ما الان دچار یك دلزدگی شده است. مسوولان ما پشت درهای بسته اتاقهایی كه فقط خودشان و تفكرشان وجود دارد تصمیمسازی میكنند و در مقابل شاهد آن هستیم آنهایی كه در این تصمیمگیریها نیستند عملا بیتفاوتی اجتماعی را رقم زدهاند. آنچه اینك بیش از هر زمان دیگری نیازمند آن هستیم این است كه مسوولان كلان كشور حرفهای ما جامعهشناسان و زنگ خطرهایی كه ما از آن صحبت میكنیم را بشنوند و برای آن كاری بكنند.
آقای روحانی اواخر دولت اول و اوایل دولت دوم خودش منشور حقوق شهروندی را به جامعه و مردم معرفی كرد و خواهان اجرای آن شد. اما ما در مشهد و آنچه در شهرك حجت این كلانشهر رخ داد چیزی را شاهد هستیم كه در آن متاسفانه انسانها حقوق انسانی و حقوق شهروندی همدیگر را به رسمیت نمیشناسند. این نشاندهنده وضعیتی است كه در آن منیت و فردیت افراد تا به جایی رسیده كه فقط به خودشان فكر كنند.
ما الان دستكم هر یك عضو یكی از شبكههای اجتماعی هستیم. هر كداممان یك گوشی هوشمند داریم و اكثرا اوقاتمان را با این گوشیها میگذرانیم. این تكنولوژیها و شبكههای اجتماعی فردیت افراد را بیشتر و بیشتر میكنند. پیشتر میگفتیم كه قرن بیست و یكم قرن تنهایی است. الان هم این تنهایی بیشتر شده است. در همین تنهاییهاست كه فرد احساس افسردگی شدید میكند و هیچ چیزی برایش ارزش ندارد و دست به خودكشی میزند. چرا باید امروز شاهد خودكشی دانشآموزان باشیم.
نظر شما