نقش پدر و مادر در امر مسوولیتپذیری فرزندان تا چه حدی است؟
قبل از آنكه بخواهم وارد بحث خانواده بشوم، بهتر است از جامعه شروع كنم باتوجه به شرایط كنونی حاكم بر جامعه ما، ما به عنوان انسانهای مسوولیتنپذیر بار آمدهایم كه هیچكس كوتاهی كارش را بر گردن خود نمیگیرد حتی در رفتارهای معمولی ما دیده میشود به عنوان مثال فرد میگوید «لیوان افتاد» نمیگوید «من لیوان را انداختم» حال ما این وضعیت را در سطح جامعه میبینیم، زمانی كه در ماه گذشته كه تیم فوتبال امید ایران شكست خورد ناخودآگاه كه یكی از برنامههای تلویزیون را میدیدم، دیدم در این زمینه مسوولان و مربیان در حال بحث هستند هیچكدام از آنها حاضر نبودند این كوتاهی را برعهده بگیرند و به دیگری پاس میدادند.
بنای شیوه واقعیت درمانی در روانشناسی بر مسوولیتپذیری اشخاص متكی است. در سایر دیدگاههای روانشناسی ما میبینیم كه فرد محور عالم قرار دارد و حتی برای اینكه فرد مسوولپذیر باشد به وی تمرین استفاده از ضمیر شخص اول میدهند كه نشان از این دارد كه مسوولیتپذیری امری خطیر است. مسوولیتپذیری فرد ریشه در خانواده و نقش والد در آنها دارد، متاسفانه فرزندان ما مسوولیتپذیر نیستند؛ چراكه میبینیم كودكان در امتحانات و بازیها تقلب میكنند یا به راحتی به خانوادهشان دروغ میگویند، نبود یك رابطه درست و جو عاطفی بین والد و كودك باعث میشود كه ریشههای مسوولیتپذیری در فرزندمان شكل نگیرد و مراجعهكنندگان احساس نارضایتی میكنند و میگویند چرا كودك ما مسوولیتپذیر نیست. خانواده میتواند با راههای سادهای فرزندانشان را از همان اوان كودكی با مسوولیتپذیری آشنا كند بهعنوان مثال یك حیوان خانگی یا حتی یك گیاه را به كودكش بسپارد و از فرزندش بخواهد به آن رسیدگی كند و به او بگوید جان این حیوان یا گیاه بسته به تو است. خانواده در مسوولپذیر بودن فرد نقش بسیار حساس، مهم و اصلی را دارد.
خیلی از والدین نمیدانند كه آموزش مسوولیتپذیری را در فرزندانشان از چه سنینی آغاز كنند؟
برونر نظریهپرداز مطرح در زمینه مسوولیتپذیری عقیده بر این دارد كه آمادگی و آموزش هر امری به كودك به شرط آنكه به زبان خود كودك گفته شود، موثر است، به عنوان مثال كودك 15ماهه علاقه دارد كه خودش غذا بخورد اما والدینش به دلایل مختلفی این اجازه را به كودك نمیدهند كه از همینجا اعتماد به نفس را در او از بین میبرند، درحالی كه نمیدانند اعتماد به نفس در امر مسوولیتپذیری چه نقش مهمی دارد و واژه (نمیتوانم) را به كتاب لغات آنها اضافه میكنند.
تحسین و تشویق كودك در زمینه مسوولیتپذیری چه نقشی دارد، تناقض در این زمینه بسیار دیده میشود چراكه عدهای از روانشناسان اعتقادشان بر این است كه تشویق و تحسین نباید صورت بگیرد و برخی خلاف آن را میگویند؟
خانواده قبل از آنكه به تشویق و تحسین توجه كند باید آموزش صحیح تربیتی را بداند تا وارد تلههای تربیتی نشود.
منظور از تله تربیتی چیست؟
با یك مثال این را تعریف میكنم: یك خانواده دارای فرزند 10 ساله هستند اما به او اجازه نمیدهند در كارهای خانه كمك كند به دلیل آنكه از عهدهاش برنمیآید، ریخت و پاش میكند و هزار دلیل دیگر اما بعد كه فرزندشان بزرگتر شد از او میخواهند كه مسوولیت یكسری از كارها را برعهده بگیرد ولی فرزندشان سر باز میزند.
اما در پاسخ به اینكه تشویق و تحسین چقدر موثر است به نظر من باید والدین به تشویق صحیح بپردازند مثلا اگر فرزند اتاقش را جمع كرد، نباید به او بگویند عالیه آفرین بلكه باید به تشویق توصیفی بپردازند و بگویند تو توانستی اتاقت را در یك ساعت تمیز كنی عزیزم و از باجدادن و شرطیكردن فرزندانشان دست بردارند، مثلا نگویند اگر اتاقت را تمیز كنی تو را به پارك میبرم اینها روشهای غلطی است كه كودك را در آینده با مشكل مواجه میكند.
در مورد تنبیه چطور؟
دوستی، ارتباط برقراركردن، سهیمكردن، مسوولیت و استقلال پنج مهارت اجتماعی است كه والد باید در تربیت فرزندش داشته باشد، زمانیكه كودك در این زمینه كوتاهی كرد آن وقت باید تنبیه را اعمال كرد. در كل تشویق و تنبیه در دنیای امروز مبنای توجه خانواده به فرزندشان است.
خواهر و برادر بزرگتر چه سهمی در مسوول بارآوردن فرزند بعدی دارند؟
الگوی رفتاری كودك براساس یادگیری، مشاهده و مبنی بر تقلید است. وقتی كودك ببیند برادر بزرگش ظرف نمیشورد یا خواهرش با غر و ناله كاری را انجام میدهد، كودك هم فكر میكند باید مثل آنها باشد. اما زمانیكه ببیند خواهر و برادرش با رضایت و خشنودی مسوولیت كاری را برعهده میگیرند این احساس خوشایند در فرد بهوجود میآید كه مسوولیت كاری را برعهده گیرد.
فرزند بزرگتر چطور؟ چون در خانوادهها میبینیم كه بیشتر مسوولیت به دلیل امتیاز بزرگتربودن، برعهده فرزند ارشد است.
بله. متاسفانه این امر زیاد دیده شده آن هم به دلیل نبود چارچوب و تقسیمبندی وظایف است كه باعث میشود فرزندان ارشد یك خانواده، مسوولپذیرتر شوند. برای اینكه هركدام از فرزندها به یك اندازه مسوولیت داشته باشند، باید احساس تعلق به خانواده را در كودك بهوجود آورند. وقتی این احساس بهوجود آید، كودك به سمت مسوولبودن سوق داده میشود. به قول سهراب سپهری: سنگی از روی زمین برداریم تا احساس بودن كنیم.
در جامعه ما، خانوادهها بر مبنای تفكیك جنسیتی، به فرزندان پسر بهای بیشتری میدهند كه نتیجهاش آن میشود كه پسران نسبت به دختران مسوولپذیرترند؟ شما به عنوان یك روانشناس، چه راهحلی را برای حل این حالت ارایه میدهید؟
همانطور كه گفتید در جامعه ما، جنس كودك نقش مهمی را ایفا میكند وقتی از همان آغاز به فرزندانمان میگوییم: پسر نباید گریه كند و دختر نباید عصبانی شود، شروع به تفكیك جنسیتی كردهایم. برای مثال دختر 26 سالهای به مطبم مراجعه كرده مشكلش این بود كه تا به حال به تنهایی خرید نكرده است یا بدون خانوادهاش به جایی نرفته، وقتی به روانكاویاش پرداختیم و الگوهای رفتاریاش را در دوره كودكی جستوجو كردیم، دیدیم كه این مساله به دلیل فرهنگ سنتی حاكم بر خانوادهاش بوده است كه در آن گفته میشد پسرها باید به تنهایی بیرون بروند. این فرهنگ در حال حاضر در برخی از خانوادهها حاكم است. متاسفانه از این مسایل زیاد دیده میشود، خانوادهها نه تنها طرز تفكر خود را بر اساس جنسیت تعیین میكنند، بلكه بدون هیچگونه مطالعه و آموزشی، فرزندانشان را تربیت میكنند. برای جامعه ما، مطالعه، آموزش و مشاورهگرفتن قبل از تربیت كودك در این زمینه كمكساز است.
مدرسه بعد از نهاد خانواده تا چه حدی میتواند به مسوولیتپذیری فرزندانمان كمك كند؟
نقش اصلی را در این میان خانواده دارد. باید خانواده در پیریزی پایههای تربیتی شش سال اول كودكش وی را مسوولپذیر بار آورد و اگر كوتاهی كند، مدرسه نمیتواند كمكی به فرزندانمان كند؛ چراكه به دلیل مسوول نبودن كودكمان، مدرسه نیز با مشكل روبهرو میشود و خانوادهها برای رفع مشكلشان از معلم فرزندشان میخواهند برای اینكه او مسوول شود به عنوان مثال مبصرش كنند. اما معلمان برای مسوولپذیرتر كردن دانشآموزان میتوانند موقعیتهایی كه برای فرد باعث تصمیمگیری میشوند، ایجاد كنند و رمز این كار، انجام كارهای ساده است. مثلا هركدام از دانشآموزان را مامور و مسوول انجام كاری كنند یك دانشآموزی را مسوول جمعآوری برگه امتحانات كنند، دیگری نمرهها را وارد دفتر معلم كند و....
تلقین و القاء نمودن این امر كه تو باید مسوولیتپذیر باشی در مسوولپذیری كودكانمان اثر دارد؟
نه، تلقین به تنهایی و بدون عمل جواب نمیدهد حتی باعث مقاومت در كودك میشود حتما باید با عملكرد توصیفی باشد.
استقلال و مسوولیتپذیری، مكمل یكدیگرند؛ چراكه آمارها حاكی از آن است كه فرد مستقل مسوولپذیرتر است برای استقلال دادن به فرزندانمان، چه راهكاری را موثر میدانید؟
زمانیكه خانواده به فرزندش استقلال میدهد باید اجازه اشتباهكردن را نیز به او بدهد. اما خانوادهها بهدلیل تكرارنكردن اشتباهات، استقلال را از كودك میگیرند. به عنوان مثال زمانیكه دفترچه كودكشان گم میشود، بلافاصله برای او دفترچه میخرند و نمیگذارند كه فرد عواقب این مساله را ببیند. باید به این نكته توجه داشته باشیم فردی كه استقلال دارد، میتواند تصمیم بگیرد و این تصمیمگیری فرد است كه باعث میشود در آینده مسوولپذیر شود.
در نهایت شما به عنوان یك روانشناس كودك چه راهكارهایی را برای والدین در زمینه مسوولیتپذیری مهم میدانید؟
نكتهوار این راهكارها را بیان میكنم.
1- در زمینه مسوولیتپذیری با فرزندانمان صحبت كنیم.
2- نقش كودك را در خانواده پررنگ نشان دهیم.
3- برای مسوولیتپذیری كودكانمان، در آغاز كارهای ساده را به آنها بسپاریم.
4- فرصت و اجازه انتخاب به آنها دهیم حتی اگر انتخابشان غلط باشد.
5- فرصت و اجازه عمل به آنها دهیم.
6- تفاوت، ویژگی و تواناییهای فرزندانمان را بشناسیم.
7- حس انتقاد را كم كنیم. 8- خیلی سریع كار فرزندانمان را ارزیابی نكنیم.
9- دلیل مسوولیتپذیری كودكمان را بررسی كنیم تا در محولكردن كارهای بعدی بتوانیم با برطرفكردن آن عوامل، به كودكمان كمك كنیم.
10- برای مسوولیتپذیر كردن فرزندمان، شرایط خطر كردن را تا حد استاندارد برایشان فراهم كنیم. به عنوان مثال اگر كودكمان میخواهد پوست میوهای را بكند و نمیداند چگونه، به او كارد دهیم و تحتنظارت خودمان بگذاریم این كار را انجام دهد.بچهها آرزو دارند كه در آینده شبیه والدینشان شوند و برداشتی كه كودك از خود دارد، كاملا وابسته به شرایطی است كه در آن رشد میكند، در نتیجه پدر و مادر باید به احساس مثبت و تفكر مثبت در زمینه تربیتی، توجه بسیاری كنند.
نظر شما