86 صندلی از اسفند سال گذشته تاكنون خالی شده‌اند، 86 صندلی رانندگان تاكسی زیر نظر شهرداری تهران. رانندگان تاكسی با شیوع كرونا، چاره‌ای جز مسافركشی نداشتند آنها كه برای گذران روزهای بازنشستگی پشت فرمان می‌نشستند، می‌دانستند كه دیگر خیابان راهی برای رفع ملال نیست، اما دیگران كه همچنان زیر موج‌های كرونا شیشه پنجره تاكسی را برای سوار كردن مسافر پایین می‌دادند، عموما در جست‌و‌جوی راهی برای گذران زندگی از راه مسافركشی بودند و شیوع كرونا نمی‌توانست آنها را برای ماندن در خانه ترغیب كند زیرا با نشستن در خانه درآمدی برای زندگی حاصل نمی‌شد.

پدرانی كه برای كسب روزی رفتند و برنگشتند

سلامت نیوز:86 صندلی از اسفند سال گذشته تاكنون خالی شده‌اند، 86 صندلی رانندگان تاكسی زیر نظر شهرداری تهران. رانندگان تاكسی با شیوع كرونا، چاره‌ای جز مسافركشی نداشتند آنها كه برای گذران روزهای بازنشستگی پشت فرمان می‌نشستند، می‌دانستند كه دیگر خیابان راهی برای رفع ملال نیست، اما دیگران كه همچنان زیر موج‌های كرونا شیشه پنجره تاكسی را برای سوار كردن مسافر پایین می‌دادند، عموما در جست‌و‌جوی راهی برای گذران زندگی از راه مسافركشی بودند و شیوع كرونا نمی‌توانست آنها را برای ماندن در خانه ترغیب كند زیرا با نشستن در خانه درآمدی برای زندگی حاصل نمی‌شد.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد ،از نخستین روزهای شیوع كرونا پروتكل‌هایی برای حفاظت رانندگان و مسافران در برابر شیوع این ویروس در نظر گرفته شده بود اما آمارهای متناوب كه از سوی سازمان تاكسیرانی منتشر می‌شد، نشان می‌داد كه با وجود كاهش تعداد مسافران در تاكسی، لزوم استفاده از ماسك برای رانندگان و استفاده از شیلدهای محافظ، همچنان تاكسیرانی در ایام كرونا پرخطر و با تلفات قابل‌ توجهی مواجه است. در میان آمار سازمان تاكسیرانی شهرداری تهران تاكنون نام 86 نفر به چشم می‌خورد كه بر اثر ابتلا به كرونا جان باخته‌اند.

گرچه بیشتر رانندگان تاكسی‌های فوت‌ شده متولد دهه‌های 20 و 30 و 40 هستند اما در میان آنها نامی از یك جوان متولد سال 61 نیز دیده می‌شود. افزایش مخارج استهلاك خودرو،كاهش تعداد مسافران و افزایش ساعات فعالیت برای كسب هزینه زندگی از قبل این كار و وام ناكافی كرونایی برای جبران خسارت‌ها گوشه‌ای از مشكلات رانندگان تاكسی‌هایی بود كه در تمام روزهای شیوع كرونا، چه در اوج روزهای شیوع و مرگ‌‌میر و چه در روزهای تعطیل با خیابان‌های خالی به صورت شبانه‌روزی در حال جابه‌جایی مسافر بودند.

این گزارش روایتی است از گفته‌های فرزندان دو نفر از این رانندگان تاكسی از حضور شبانه‌روزی پدران در خیابان‌ها با وجود كاهش درآمد و كاهش تعداد مسافر و افزایش معنادار سطح درآمد و سطح مخارج تاكسی و مرگ پدرانی كه دیگر نیستند تا نگران شمع‌های سوخته تاكسی و وسایل جا گذشته در صندلی‌های عقب خودرو باشند.
 
كرونا كار پدر را بیشتر كرد
تلفن زنگ می‌خورد و پس از انتظار طولانی صدایی از آن سوی خط شنیده می‌شود، نام تاكسیرانی كه می‌رسد پاسخ‌ها كوتاه و كوتاه‌تر می‌شوند، رد صدای اشك هنوز از پشت تلفن به گوش می‌رسد، دختران و پسران‌شان می‌گویند كه هنوز برای گفتن از جای خالی پدر زود است، مادران اما كمی سكوت می‌كنند و با لحنی قاطع می‌گویند كه نیاز به كمك یا گفت‌وگو ندارند.

هرچه تاریخ فوت به ابتدای شیوع كرونا نزدیك‌تر می‌شود،تلفن‌ها و شماره موبایل‌های بیشتری هستند كه واگذار یا مسدود شده‌اند، مخاطبان پشت این خط‌ها كه شاید روزی خودشان مسافر صاحبان خط تلفن بوده‌اند، نشانی از راننده‌های تاكسی ندارند، مثل عابرانی كه در صف انتظار برای تاكسی،تمام پرایدها و سمندهای زرد به چشم‌شان یك رنگ است و پس از پیاده ‌شدن از تاكسی حتی خطوط چهره و صدای راننده‌ها را به خاطر نمی‌آورند، صاحبان جدید شماره‌ها نیز خبری از راننده‌های تاكسی ندارند. اینجا فراموشی زودتر از راه رسیده است.


گلایه‌ها حالا به سكوت تبدیل شده‌اند، یكی از فرزندان كه نمی‌خواهد نام و نشانی از او آورده شود، می‌گوید تا زمانی كه پدر زنده بود، بارها برای تغییر خودروی فرسوده‌اش به سازمان تاكسیرانی درخواست فرستاده بود،كلاچ، فرمان و شمع فرسوده خودرو تند به تند از كار می‌افتادند و تمام درآمد پدر برای تعویض آنها خرج می‌شد، «این اواخر درآمدی حاصل نمی‌شد، یا به بنزین می‌رفت یا به تعمیر و تعویض قطعات، راستش را بخواهید پدر راحت شد، دیگر بدون نگرانی از خراب‌ شدن تاكسی‌اش می‌خوابد.»

دختر از پشت خط تلفن آهسته اما با كلمات شمرده می‌گوید كه اگر طی این یك‌ سال گذشته پدرش برای مسافركشی به خیابان می‌رفت، اگر برای گرفتن كرایه خط، صندوق كوچكی كنار دستش درست كرده بود كه كمتر به پول مسافران دست بزند، اگر هر روز ماسك و محلول‌های ضدعفونی‌اش را تجدید و تازه می‌كرد، دلیل دیگری جز اجبار نداشت، با خانه‌نشینی اجاره خانه درنمی‌آمد و فروختن تاكسی هم برای پدر سرمایه نمی‌شد.

او می‌گوید:«پدر مگر چقدر درمی‌آورد كه هر روز ماسك بخرد، پول بنزین بدهد، خرج لاستیك و موتور كند و تازه سر چند صد تك‌تومان با مسافران هم چك و چانه بزند؟» دختر این پدر از وضعیت خانواده‌هایی می‌گوید كه تنها محل اصلی درآمدشان تاكسیرانی پدر بود و با بلایی كه كرونا برای آنها آورده است، یا تاكسی‌ها را به رانندگان دیگر اجاره داده‌اند، یا تاكسی را فروخته‌اند و به شهرستان رفته‌اند تا دكان خوارباری راه بیندازند یا تاكسی را فروخته و موتور خریده‌اند كه پسران ارشد خانه بتوانند به عنوان پیك در شبكه‌های اینترنتی كار كنند، یا خودشان مانده‌اند تنها با دو دستی كه چاره‌ای را برای آینده پیدا نمی‌كند.

به گفته او،گرچه برخی رانندگان و مسافركشان، خصوصا مردان بازنشسته برای گذران دوران بازنشستگی تاكسی می‌رانند، اما این بخش اقلا در دوران شیوع كرونا خانه‌نشین شده بودند و صرفا برای سرگرمی و فرار از ملال به خیابان نمی‌آمدند بلكه آنها كه در چنین شرایطی راهی مسافركشی می‌شدند، عموما برای خرج زندگی چاره دیگری نداشتند و در شرایطی كه قیمت كالای ضروری هر روز رقم تازه‌ای به خود می‌دید، نگرانی از شیوع كرونا، مرگ و بیماری به اولویت دوم بدل می‌شد،

دختر این راننده تاكسی می‌گوید كه پدر وام 6 میلیون تومانی كرونا را دریافت كرد اما این وام در برابر استهلاك خودرویی كه هر روز صدها كیلومتر را طی می‌كرد ناچیز بود، از سوی دیگر گرچه كرایه‌های تاكسی افزایش یافته بودند اما با ضرورت كاهش تعداد مسافران در تاكسی عملا پدر مجبور بود كه نسبت به روزهای پیش از شیوع كرونا ساعت‌های بیشتری را در خیابان‌ها بگذراند شاید همین دلیل بود پدر را كه بیماری زمینه‌ای نداشت در قیاس با دیگر همسن‌و سالانش در میان جمع دوستان و آشنایان نسبت به كرونا آسیب‌پذیرتر كرد، او می‌گوید:«كرونا هم درآمد پدر را كم و هم كار او را بیشتر كرد، بعد كه حسابی به پدر سختی داد، جان او را هم گرفت.»
 
رعایت كردن كفاف نكرد، پدر رفت
در میان تمام صداهایی كه پشت تلفن از گفت‌وگو اجتناب می‌كنند، پسر آقا مرتضی به شرط حفظ نام و نشان هنوز تمایلی برای گفتن از پدر و خاطرات تاكسی دارد، تاكسی كه تمام كودكی‌های او و 4 برادرش را در خود حفظ كرده بود. آذر سال 75 بود كه آقا مرتضی از ارتش بازنشسته شد،كارت ایثارگری داشت اما هرگز نخواست كه روزهای سپری ‌شده در جبهه و جانبازی خود را در دفتری ثبت كند، پس از بازنشستگی، پیكان نارنجی با چرا‌غ‌های گرد شده راهی برای گذراندن ظهرها و بعدازظهرهای طولانی بازنشستگی، جمعه عصرها هم آقا مرتضی 5 پسر و بچه‌های فامیل را در همان پیكان نارنجی جا می‌داد، پیكان نارنجی با 10 جفت چشم كوچك و 10 جفت دست‌های چسبیده به شیشه راهی فشم می‌شد.

سال‌ها می‌گذشتند و پیكان‌ها با پیكان‌های دیگری جابه‌جا می‌شدند، رنگ‌ها از نارنجی به زرد تغییر می‌كردند و آن دست‌ها و چشم‌های پشت شیشه پیكان نارنجی، آنقدر رشد می‌كردند كه دیگر روی شیشه بخار زده تاكسی با انگشت درخت گل نكشند. هرگز معلوم نشد كه پیكان نارنجی با دستگیره‌های زمخت و صندلی‌های سیاه چرمی‌اش را پدر به چه كسی واگذار كرد اما همان زمان كه قرار بود پیكان با سمند زرد تعویض شود، پسرها همان زمان از پدر می‌خواستند كه همراه با پیكان نارنجی بازنشسته شود اما چنین نشد.«شاید اگر پدر همان زمان بازنشسته می‌شد و تاكسی را كنار می‌گذاشت حالا پیش ما بود» سمند زرد جای پیكان آمد و این ‌بار بدون پیگیری خط و مسیر خاصی راهی خیابان‌ها شد. پسر آقا مرتضی می‌گوید كه پدر از اول هم نمی‌خواست مسیر مشخصی داشته باشد، دلش می‌خواست كه مسافر مسیر را تعیین كند، هر جا كه می‌شد، هر جا كه می‌خواست، سمند زرد به آن سو می‌تاخت.

كرونا كه آمد، پسرها این ‌بار پدر را دوره كردند و گفتند كه حالا دیگر زمان بازنشستگی از سمند فرا رسیده است، پدر اما مثل همیشه می‌گفت كه «خدا بزرگ است»، پاسخی كوتاه برای تمام نگرانی‌های پسرانش، پاسخی برای نه گفتن به كمك‌های مالی فرزندان.كرونا كه آمد سمند بیشتر از همیشه كار كرد، راه دیگری برای درآوردن خرج ماشین نبود، هر قدر كه مسافرها در خیابان كمتر می‌شدند، هزینه‌های جانبی نگهداری سمند هم بالاتر می‌رفت.

اما پدر بی‌‌پروا از این ویروس شوم به خیابان‌ها پا می‌گذاشت و تاكسی می‌راند كه به آنها كه كنار خیابان سرگردان مانده‌اند كمك برساند، با مسافران بی‌پولش بسازد و برای آنها كه با اضطراب و حرف‌های گوریده در دل سوار تاكسی می‌شدند، خاطره‌های خوشش را تعریف و مسیر خیابان‌های دودزده را برای‌شان هموارتر كند، اما فضای تاكسی برای مردی 70 ساله چندان ایمن نبود، نه پدر و نه پسرانش فكرش را هم نمی‌كردند كه پدر با تمام ملاحظاتی كه دارد،كرونا بگیرد اما گرفت.

شب پنجشنبه بود كه ناگهان خستگی و بی‌حالی بر پدر مستولی شد، پیش از آن بدن قبراق و سرحال بود، هیچ ردی از بیماری یا ناخوشی در آن دیده نمی‌شد اما شاید عطسه یا سرفه مسافری ناشناس آن ویروس را به ریه‌های پدر كشانده بود. «بیش از یك هفته طول نكشید، تا به خودمان بیاییم پدر رفته بود.» نه ماسك و ضدعفونی و نه غربالگری و نه آن نایلون‌های ضخیم میان صندلی مسافران و راننده نتوانست جان پدر را حفظ كند، پسر آقامرتضی همچنان تكرار می‌كند كه شاید اگر آن پیكان نارنجی با سمند عوض نمی‌شد حالا پدر در خانه بود:«مسافركشی هیچ امنیتی برای پدر نداشت حتی با ماسك، حتی با شیلد و حتی با امیدواری، اما حالا برای پرسیدن اینها دیر است، پدر دیگر بازنمی‌گردد.»


نام‌های زیر، صاحبان تصاویر ابتدای صفحه هستند، همان 86 راننده تاكسی كه پدر، برادر و فرزند كسانی بودند و حالا جای آنها خالی است و سبز. رانندگان تاكسی در روزهای شیوع كرونا به ‌رغم تمام مخاطراتی كه این شغل در این ایام داشت، خیابان‌های شهر را خالی نكردند وبا وجود تمام دشواری‌هایی كه از سر گذراندند، نان خانواده را با جان خود تامین كردند.

یاد و نام آنها گرامی.
حسن زیادبخش، غلامرضا جلیلی، صفی‌الله قدیمی، صابر جان‌فزا، اورجعلی جعفری، مرتضی کریمخانی، بهمن رفیع‌مردخه، صادق ربیعی، منوچهر عباسی‌کمازانی، اسماعیل خانعلی، خداویردی سعیدی، حبیب‌الله همتی، علی قزوینه، بیرامعلی علیزاده، حسین نوری، رضا کرمی، ابراهیم قیصری، محمد پورحسین‌زکریایی، محمدکاظم نجفیانی، صدرالله ترامشلو، فضل‌الله رهبری، علی نژادرفیعی، حبیب حاتمی، سیدجواد میربابائی، حسن انتظاری، علی خدایاری، محمدعلی نادعلی، ابوالفضل روحی، آیت‌الله سلطانی، رضا علی‌محمدی، محمد بیات، ابراهیم براتی، امین‌الله شریف‌کاظمی، فرهمند ثنائی، حسن غیوروطن، محمدقاسم شعبانی، حیدر مهربان، محمدحسین گونه‌فراهانی، فریدون افشاری، جمشید هارونی، حسن کریمی‌دستجردی، بهروز اصغرزاده‌شهانقی، محمدرضا صمدی، حسن سلیمی‌هماگرانی، سیف‌الله رفیعی‌پور، محمدرضا مجیدی‌نژاد،

علی ذوالفقاری، رضا دهقانی، ابوالفضل خونساری، محمود دانا، اصغر ولی، ابراهیم بداغی، شاپور جوانی‌کچل‌آباد، بهنام فریدتازه‌کندشرف‌آباد، پرویز یوسفی، علیرضا محسنی، علی نیکی‌مهر، عباس جفالی، امیر کرمی، حسین گل‌کار، علیرضا تقی‌زاده‌قدیم، غلامرضا اسلامی‌بیدگلی، حمید ملک‌نیا، سید نقی رسولی، احمد برزگرصفت، امراه مقتدراقبلاغ، علی آقا‌محمدی‌کوکنه، داود صداقت‌کردار، سیدمحمد آرین، مرتضی هاشمی‌مقدم، داود قمصری، توکل حیدری، احمد اوجیان، غلامعلی رجایی، زین‌العابدین امیرمهربان، منوچهر مرادیان، قدرت‌الله رضایی، غلامعلی ملک‌محمدی ، ابوالفضل قنبری، مرتضی محمدی، نعمت‌الله مقربیان، محمدرضا جاویدپور، هرمز درویش‌جوریابی، مرتضی حاجی‌حسینی، امیر سیاوشی، سعید قنبری‌سیه‌رود

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha