حدوداً دو هفته دیگر سال 1400 آغاز می‌شود؛ اما برخلاف تصورمان همچنان با کرونا دست و پنجه نرم می‌کنیم. عید سال گذشته را در شوک آمدن ویروسی بودیم که نمی‌دانستیم برای یک‌سال دیگر هم با ما خواهد ماند.

جولان کرونای انگلیسی در بازار و میادین پایتخت

سلامت نیوز:حدوداً دو هفته دیگر سال 1400 آغاز می‌شود؛ اما برخلاف تصورمان همچنان با کرونا دست و پنجه نرم می‌کنیم. عید سال گذشته را در شوک آمدن ویروسی بودیم که نمی‌دانستیم برای یک‌سال دیگر هم با ما خواهد ماند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ایران ،حالا اما با واقعیت ویروسی مواجه شده‌ایم که بازهم نمی‌دانیم در سال 1401 با ما خواهد بود یا نه!؟ با این‌همه چه در شوک بوده باشیم یا نه مثل امروز! با از دست دادن حدود 60 هزار نفر از هموطنان مان، باورمان شده باشد که کرونا قطعاً کشنده است، رفتار اجتماعی ما با گذشته چندان تفاوتی نکرده است.امروز در سیزدهم اسفند ماه، درحالی‌که آمار فوتی‌های ناشی از کرونا دوباره به نمودار سه‌رقمی خود برگشته، ویروس جهش‌یافته انگلیسی نگرانی‌های جدیدی را برایمان به‌وجود آورده و تریبون‌های رسمی و غیررسمی مدام از وضعیت قرمز و ناپایدار شهرها می‌گوید.

بازار تهران، مراکز خرید، آرایشگاه‌ها، خیابان‌های اصلی، مترو و اتوبوس، همچنان با انبوه جمعیتی مواجه است که اغلب‌شان نه فقط برای معیشت که با هدف خرید‌های جزئی عید آمده‌اند؛ جمعیتی که بدون توجه به پروتکل‌های بهداشتی اعلام شده در صف فشرده و متراکم خرید، ایستاده و درحالی‌که اغذیه‌فروشی‌ها مملو از جمعیت است، تعداد زیادی برای تفریح در حال گپ زدن هستند.

اگر چه در چند ماه گذشته با رعایت دستورالعمل‌ها، آمار فوتی‌ها بعد از یک صعود خیره کننده و رسیدن به عدد 500 در آبان و آذر دوباره دورقمی شد، اما در همان شرایط خوشبینانه هم ما با فوت افراد مشهوری همچون علی انصاریان و مهرداد میناوند و خیلی‌های دیگر، باورمان شد که در این شرایط هم نمی‌توان از این ویروس جان سالم به در برد.

حالا اما وضعیت تغییر کرده است، همه ما لااقل در اطرافیان دور و نزدیک با مرگ عزیزانی روبه‌رو شده‌ایم که بدون هیچ بیماری قبلی و علائم خاصی در سلامتی کامل در نبرد نابرابر با کرونا ناگهان زمین افتادند، اما با وجود این همچنان سهل‌انگارانه و با تکبر در زمین نا ایمن این ویروس بازی می‌کنیم! واقعاً چرا؟: «من خسته‌ام، از این شرایط طولانی‌مدت، دلمان به عید خوش است، قیمت‌ها که نمی‌گذارد هوس آجیل و ماهی شب عید کنیم، لااقل این فضا را که می‌بینیم، روحیه‌مان عوض می‌شود. از صبح که گشت زده‌ام، شاید یک روسری خریده باشم.

سه ساعت است که داخل بازار می‌چرخم، خواهرم از شهرستان سفارش داده، شاید عید برویم رفسنجان، خانواده‌ام را یک‌سال است که ندیده‌ام، خوشبختانه فوتی نداشتیم، اما خیلی‌ها گرفتند و خوب شدند. دیگر تا عید تمام می‌شود، می‌خواهند مردم را بترسانند.» اینها حرف‌های خانم رحمانی است، زنی که ماسکش را پایین کشیده و مشغول گاز زدن ساندویچ‌ بندری اطراف بازار است. کنار او روی نیمکت مادر و دختری نشسته‌اند که آنها هم مشغول وارسی خریدهای امروزشان هستند.

در کیسه مشکی رنگ جز یک لباس و کفش چیز دیگری دیده نمی‌شود. زن آهی می‌کشد و می‌گوید «همین‌ها را هم با عیدی امسال‌مان خریدیم.راست می‌گویند بازار را تعطیل کنند. نمی‌شود که باز باشد، ما در خانه بمانیم! امسال هم میهمان می‌آید و می‌رود، مانده‌ایم آجیل 300 هزار تومانی را کجای دلمان بگذاریم.کرونا بماند بهترمان است.» کمی آن‌طرف‌تر از او در نزدیکی‌های میدان اصلی در راسته آجیل‌فروشان، حدوداً 10 نفر فشرده مشغول وارسی خوراکی‌ها شده‌اند.

فروشنده ماسک مشکی‌اش را زیرچانه‌اش زده و مدام غر می‌زند که مبادا کسی دست در سبد پسته‌ها کند. عصبانی که می‌شود می‌گوید هر عدد از این بادام‌ها، هزار تومن برایم آب خورده، برایش مهم نیست کسی ماسک زده یا نه، صورتش را مستقیم در صورت یکی از مشتری‌هایش می‌کند و با صدای بلند می‌گوید کسی نمی‌خواهد، الکی نایستد! مشتری که اعتراض می‌کند، می‌گوید نداری برای چه مانع کسب می‌شوی!

مشتری با ناراحتی، کنار می‌ایستد، سراغ ماسکش را که می‌گیرم، عصبانی می‌شود، می‌گوید همه جا را باز گذاشته‌اند، همین دیروز بلیت قطار برای مشهد خریدیم، با قیمت سرسام‌آور، نکند کرونا فقط در بازار تهران است؟ چرا هر چه می‌شود می‌آیید اینجا! می‌گویند اوضاع را کنترل کرده‌ایم، خب من می‌توانم به بچه‌ام حالی کنم اوضاع خوب نیست باباجان، به‌ زور مرا آورده که برایش کیف بخرم. زنی که کنار او ایستاده با خنده می‌گوید «ما تازه کارمان که تمام می‌شود می‌رویم داخل مترو، آنجا همه چیز هست، قیمتش هم لااقل چند هزارتومان پایین‌تر است، تازگی‌ها آجیل شب عید هم آورده‌اند.اگر قرار بود کسی کرونا بگیرد در آن وضع شلوغی، تا حالا همه‌مان مرده بودیم.»

در واگن‌های مترو بویژه نزدیکی‌های ظهر، راسته دستفروشان با وجود ممانعت مأموران شروع به‌کار می‌کنند، حالا در اجناس‌شان همه چیز بوی عید می‌دهد. مردم برای خرید یک شلوار زمستانی مثلاً حراج خورده، سرو دست می‌شکنند، می‌گویند همین را الان می‌خریم، سال دیگر نمی‌توانیم! فروشنده‌ها هم از این هیجان استفاده می‌کنند. یک نفر لوازم آرایشی سیارش را روی صورت مشتری‌ها امتحان می‌کند. زن خوشحال است، می‌گوید: «امسال وسعش نرسیده آرایشگاه برود، با همین کارش را راه می‌اندازد.»

کنار او زنی نشسته که با دو لایه ماسک باز هم معذب است، می‌گوید محل کارم بازار است، نه تاکسی گیر می‌آید و نه می‌شود هر روز تاکسی اینترنتی گرفت. چاره‌ای ندارم، باید این شرایط را تحمل کنم! هر روز وضع همین است، عصرها بدتر می‌شود. خیلی‌ها ماسک نمی‌زنند اما خبری از آن سختگیری‌های گذشته نیست. یعنی آنقدر شلوغ است که نمی‌توان همه را کنترل کرد. مردم هم برایشان عادی شده، وقتی می‌بینند هرروز این همه برنامه و جشنواره برگزار می‌شود و خود مسئولان هم سفر استانی می‌روند، توقع دارید باورشان بشود که اوضاع خطرناک است!

زنی که در کنار میله‌ها به زور ایستاده می‌گوید:«بازار را کنترل کردید، مترو و اتوبوس را، این‌همه مرکز خرید و آرایشگاه، خود من امسال نتوانستم وقت آرایشگاه بگیرم، تا 29 اسفند پر بود، عروس هم داشتند. فامیل‌های شهرستان‌مان برای عید می‌خواهند بیایند تهران، می‌توانم در را ببندم؟! با این وضع گرانی‌ها لااقل دروازه‌ها را ببندند کسی نتواند میهمانی برود، به‌خدا ما راضی هستیم.

در میدان عبدل‌آباد، زنی که برای خرید جهیزیه دخترش آمده، می‌گوید:«یک ساعت چرخ زدم تا بالاخره جای پارک پیدا کردم، غلغله است، مردم از همه جا آمده‌اند.اگر از کسی بپرسی کرونا، باور کن نمی‌دانند اصلاً چیست؟ در اینجا دستفروشان زیادی روی زمین بساط پهن کرده‌اند، یا با گاری آجیل شب عید می‌فروشند. جمعیت برای چند هزار تومان ارزان‌تر روی سر هم سوار شده‌اند. راحت باقالی و لبو می‌خورند.»

صحنه‌هایی که شبیه آن را در بازار تهران زیاد می‌بینیم. مغازه‌دارهایی که بدون ماسک، در فضای شلوغ غذا می‌خورند. تنها دغدغه‌شان رونق بازار شب عید است:«اما چه فایده! اگر تا شب عید دوام نیاوریم چه؟»این را مغازه‌داری می‌گوید که چند ماه پیش، برادرزاده جوانش را بر اثر کرونا از دست داده است. دست و دلش به فروش نمی‌رود، مغازه را باز می‌گذارد که حال و هوایش عوض شود. «هیچ امیدی به زندگی نداریم. مردم را که می‌بینم شوق خرید دارند، حالم بهتر می‌شود، اما خدا آخرش را بخیر کند.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha