مرد وحشی در وجود هر مردی خفته است؛ خصوصیتی که برخلاف اسم نه چندان زیبایش میتواند بسیار کمک دهنده باشد. در شماره قبل از مردان نرم نوشتیم و اینکه مردان از کی نرم شدند و چرا نرم شدند و البته این موضوع مهم که مردان نرم چرا حالشان خوب نیست. مرد وحشی درون یک مرد نرم، خواب است. مرد وحشی باید بیدار شود تا اتفاقات دیگری برای یک مرد نرم نیفتد. اما مصادیق این ماجرا چیست؟
عکسالعملهایی که از مرد زخمی سرمیزند
وقتی مردان زخمی میخورند یا حقارتی را تجربه میکنند، چند عکسالعمل از آنها سر میزند:
1. بعضی از مردان در چنین مواقعی اصلا به روی خودشان نمیآورند که با شکستی روبهرو شدهاند؛ به عبارتی دچار کرختی احساسی میشوند موقعیتی را دیدهاید که گاهی برخی زنها عادت کردهاند با زبان و حرفهایشان مردی را تحقیر کنند؟ اگر این مردان در مقابل این توهینها و تحقیرها هیچ عکسالعملی از خود بروز ندهند و همینطور ساکت بمانند، در واقع دچار کرختی احساسی شدهاند؛ یعنی به نظر میرسد در حال گوش کردن هستند اما در اصل یک گوششان در شده و آن یکی دروازه!
2. گروهی از مردان وقتی زخمی میخورند، اوج میگیرند؛ یعنی به سراغ کارهایی میروند که در آن کارها موفقیتی کسب کنند و همین اتفاق هم میافتد. به عبارتی آنها از زخم فاصله میگیرند و دچار خودشیفتگی و خودبزرگبینی میشوند. شاید این کار آنها به نظر ایرادی نداشته باشد و عکسالعمل مناسب هم همین باشد، اما باید این نکته مهم را در نظر گرفت که چون زخم درون این مردها بهبود نیافته، این جراحت، درون آنها عقده میشود و روزی از جایی سر باز میکند.
3. بعضیها هم که پس از هر شکستی افسرده میشوند و مدام به خود سرکوفت میزنند.
4. راه درمان این زخمها برای مردان رفتن به سراغ «مادر مذکر» است. مادر مذکر، حامی قوی از جنس خود مردهاست؛ مردی که دانا و خردمند باشد مثل یک مرشد. در داستان آیرون جان( که شماره قبل خواندید) این نقش بر عهده خود آیرون جان است: تجربه موفقی که در انجمنهای ترک اعتیاد به خوبی جواب داده و هر معتادی توسط یک «برادر بزرگ» حمایت میشود.
عملهایی که از یک مرد دانا سر میزند
1. اگر مردی همسرش را ناراحت ببیند، بدون اینکه از آن مرد اشتباهی سر زده باشد، چند کار میتواند انجام بدهد:
او را به حال خود بگذارد. شاید برای خوب کردن حال خود اقدامی انجام دهد! یا تقلا کند که ناراحتی زن را برطرف کند. گفتوگوهای بین این زن و شوهر احتمالا چیزی شبیه این خواهد بود: «مرد: چی شده؟ زن: هیچچی! مرد: نه یه چیزی شده! زن: نه، هیچی چی نشده! مرد: من کاری کردم که تو ناراحتی؟ زن: اَه! چقدر گیر میدی، ولم کن.» نتیجه این گفتوگو هم این میشود که نهتنها حال زن خوب نمیشود، بلکه حال مرد هم گرفته میشود.
به نظر راهکار درست چیزی شبیه این کار باشد: مرد از زن سؤال کند که چه اتفاقی افتاده، به عبارتی کمی با زن وارد صحبت شود، با این پیشفرض که حرف زدن الگویی زنانه است و یک مرد این الگو را به کار نمیگیرد. بنابراین پیشنهاد گردش رفتن به زن بدهد درحالیکه همچنان سعی بر خوب کردن حال زن ندارد. در این میان کمکم حال زن رو به بهبودی میرود.
2. سؤال «دوستم داری؟» چرا برای یک مرد گیجکننده است؟
به دلیل اینکه مردها، ابهام احساسی زیادی دارند. پیش خودشان فکر میکنند که من اینهمه زحمت میکشم تا زندگی بهتری فراهم کنم، پس اگر این کار از روی دوست داشتن من نیست، پس از روی چیست؟ چرا باز هم میپرسد: «دوستم داری؟» در این وضعیت به نظر میرسد سؤال «برای من چه کاری حاضری انجام بدهی؟» برای یک مرد دارای ابهام کمتری است و به مراتب او به این سؤال راحتتر میتواند پاسخ بدهد تا خیال همسر او هم آسوده شود. اما اگر همین سؤال «دوستم داری؟» از یک خانم پرسیده شود چون او با احساساتش بیشتر در تماس است و ابهام احساسی مشابه مردها ندارد، نه تنها گیج نمیشود بلکه راحت میتواند به این سؤال پاسخ بدهد.
منبع: همشهری جوان
نظر شما