این نكته از دو جنبه قابل توجه است. جنبه اول، اهمیت توجه به سرمشقگیری در سنین پایین است. در كتب و مراجع مختلف روانشناسی رشد، نقش پررنگ پیروی از الگو و سرمشق گرفتن از اعمال اطرافیان در شكلگیری عادات و رفتارهای شخصیتی كودك به كرات ذكر شده است و بدیهی است كه در رابطه با الگوی تغذیه نیز این مهم صادق است. با طبخ غذای سرخكرده و به راه انداختن بوهای وسوسهانگیز و مصرف اینگونه غذاها توسط دیگر اعضای خانواده، نمیتوان انتظار داشت كه در درازمدت، كودك از غذای دیگری كه برایش آماده كردهاید، میل كند. تازه مگر این دوگانگی غذای منزل با غذای كودك تا چه زمانی قابل اجراست؟
انتظار درك فواید غذای سالم نیز از سوی كودك با استفاده از توضیح زبانی بسیار دور از ذهن است، مضاف به اینكه پیش چشمش خلاف آن را هم عمل كنیم! بنابراین با اصلاح منوی غذایی اصلی خانواده (البته به مرور) میتوانیم علاوه بر تسهیل در تهیه غذای منزل، در عمل هم به كودك خود نشان دهیم كه حرف و عملمان یكی است. جنبه دوم قضیه آنجاست كه متاسفانه در سنین بالا تغییر عادات غذایی كاری است دشوار و زمانبر. اما با وجود برخی اهرمها و دلایل همزمان در فرصت اشارهشده، اقدام به تصحیح تغذیه جاری به نظر كمی راحتتر خواهد بود.
از جمله این اهرمهای كمكی كه از نظر ذهنی و شرایط محیطی موجود، این دوران را به یكی از بهترین زمانهای ممكن جهت تغییر رویه در نوع تغذیه تبدیل میكنند، میتوان به وجود الزام فكری و ایجاد احساس نیرومند و پرقدرت وظیفه پدر و مادری در تامین غذای سالم برای كودك خود اشاره كرد. اراده قوی مادر برای تضمین سلامت فرزند خویش و آمادگی انجام هر كاری در این جهت میتواند به خوبی در رسیدن به هدف یادشده، یاریگر وی باشد. وقتی اولیا دریابند كه الگوپذیری در كودك و همراهی با او تا چه حد در شكلگیری ذایقه سالم و پیروی از یك رژیم غذایی كامل و در نتیجه رسیدن كافی مواد غذایی مورد نیاز به بدن در حال رشد وی اهمیت دارد، مسلم است كه در این راهقادر به هر كاری خواهند بود. مخصوصا اگر این حس در آنها به وجود آید كه این حركت، گامی در جهت دستیابی به سلامتی بیشتر و بهتر خود آنها هم خواهد بود.
اهرم یا به عبارت بهتر، فاكتور دیگری كه قاعدتا در این دوران بهتر و بیشتر در دسترس است، اطلاعات صحیح تغذیهای هستند. دستیابی و برخورد بیشتر والدین به تذكرات و راهنماییهای اطبا یا مشاوران تغذیه در چگونگی تهیه غذای سالم در این دوران و كنجكاوی والدین برای كسب معلومات جدید و صحیح میتواند مزید بر علت باشد. این دانستهها آنها را كمك میكند كه بدانند كدام یك از عادات غذایی آنها غلط بوده یا برای تامین مایحتاج غذایی خود بهتر است از چه روشهایی جهت طبخ یا تهیه غذا استفاده كنند. اینجاست كه با كمی دقت میبینیم ورود چیپس یا پفك و نوشابه به منزل باید قطع شود؛ چرا كه همان كلسیم اندكی هم كه به سختی از راه غذا به دست میآید به راحتی با نمك موجود در پفك یا تركیبات موجود در نوشابه از بدن كودك در حال رشد، دفع میشود یا تشنگی ایجادشده در اثر مصرف چیپس و پفك و جذب آب مصرفی بعد از آن چگونه میتواند اشتهای فرزند خردسالمان را كور كند و دیگر قادر به تغذیه وی با غذای سالم نخواهیم بود و از همین قبیل. البته ممكن است این سوال به ذهن برخی مخاطبان گرامی خطور كند كه بالاخره چی؟ كودكمان وقتی به مدرسه برود، ذایقهاش با این قبیل مزخرفات هم آشنا میشود، آنوقت چه؟
بله، شاید هم زودتر طعم اینگونه مواد را (به عنوان مثال در میهمانی یا در خانه همسایه) بچشد، ولی برخورد كودكی كه از ابتدا برخوردار از الگوی مناسب تغذیهای بوده با كودكی كه از این موهبت بینصیب مانده به مانند برخورد فردی باادب، آموزشدیده و غنی از تفكرات خانوادگی مناسب در برابر بزه و تخلفات موجود در جامعه در قیاس با كودكی است كه از راهنماییها و سرمشقگیریهای مناسب بیبهره بوده است. به هر ترتیب، نمیتوان وجود ناهمواریهای موجود در جامعه را كه ناشی از بیمسوولیتی یا ناآگاهی متولیان امر در نحوه اطلاعرسانی به مصرفكننده یا تصحیح ارایه مواد غذایی ناسالم را در سطح جامعه است دلیلی بر اهمال خویش قرار دهیم. امید كه در هفته آینده برگردیم به بحث اصلی و اشارهای داشته باشیم به چگونگی آشنایی كودك و ذایقه وی با هرم غذایی.
منبع: روزنامه شرق
نظر شما