یکشنبه ۱۵ آبان ۱۳۹۰ - ۱۳:۰۰
کد خبر: 36251
سلامت نیوز :یكشنبه هشتم مارس 1941 «ویرجینیا وولف» در دفتر یادداشت‌هایش نوشت: «هم‌اكنون از برایتون برگشته‌ایم. مثل یك شهر خارجی بود. زن‌ها در نخستین روز بهار، روی نیمكت‌های عمومی نشسته بودند. كلاه زیبایی در قهوه‌خانه دیدم. مد چقدر چشم را زنده می‌كند! ... نه، خیال درون‏گرایی ندارم. در تایید جمله «هنری جیمز» می‌گویم همواره مشاهده كن. رسیدن پیری را نظاره كن. ولع را نظاره كن... . شاید كارت موزه بخرم، هر روز دوچرخه‌سواری كنم و تاریخ بخوانم. شاید در هر دوره، یك فرد شاخص را برگزینم و پیرامونش بنویسم. آدم باید مشغول باشد و حالا با اندكی شادی می‌بینم كه ساعت هفت است و باید شام درست كنم، ماهی كداك با سوسیس. » بیست روز بعد «وولف» با جیب‌های پر از سنگ، ته رودخانه «اوز» بود. او در 25‌ژانویه سال 1882 در لندن به دنیا آمد و 28‌مارس 1941 در 59‌سالگی و در نزدیكی منزلش در ساسكث، خودش را در رودخانه غرق كرد. به نظر نمی‌رسد نویسنده یادداشت فوق، قصد خودكشی داشته است. این چرخش احساسی چطور در فاصله 20 روز و حتی كمتر (چون او چند روز قبلش دست به یك خودكشی ناموفق زده) برای او اتفاق افتاده است؟

«وولف» در بیشتر دوران زندگی‌اش درگیر امواج تغییرات خلقی بود. اولین علایم در 13‌سالگی و پس از مرگ مادرش آشكار شد. در سال‌های 1904 و 1912 دوره‌های دیگری از افسردگی را تجربه كرد. در دوره‌های افسردگی به ندرت صحبت می‌كرد و غذا می‌خورد. چندین نوبت در آسایشگاه بستری شد. یك نوبت خودش را از پنجره اتاقش بیرون انداخت و یك بار نیز با خوردن صد عدد قرص «ورونال» اقدام به خودكشی كرد كه نجات یافت. اما «وولف» همیشه افسرده نبود. مشهور بود كه او چهره‌ای كودكانه دارد و مثل بچه‌ها می‌خندد. در دوره‌هایی از زندگی بسیار فعال و پرجنب‌و‌جوش بود. شركت در جلسات نقد ادبی، برگزاری گردهمایی در مورد حقوق زنان، نقد كتاب، نوشتن زندگینامه و دفتر یادداشت‌ها نشان می‌دهد كه او همیشه گوشه‌گیر و منزوی نبود. در كنار دوره‌های افسردگی كه گاه چند سال طول می‌كشید و گاه سال‌ها او را رها می‌كرد، او دچار دوره‌های تغییرات خلقی (به صورت خلق شاد یا تحریك‌پذیر) می‌شد. اما بیماری او چه بود؟

به نوشته روزنامه شرق بیماری «ویرجینیا وولف» امروزه بیماری دوقطبی افسردگی-شیدایی یا BMD نامیده می‌شود. BMD نوع یك با حداقل یك دوره مانیا یا شیدایی همراه یا بدون یك دوره افسردگی اساسی و BMD نوع دو با یك دوره افسردگی اساسی همراه یك دوره هایپومانیا تعریف می‌شود. بیماران در دوره مانیا كه حداقل یك هفته طول می‌كشد، دچار علایم خلق شاد یا تحریك‌پذیر، افزایش انرژی، كم‌خوابی، افزایش میل جنسی، پرحرفی، كم‏توجهی، خودبزرگ‌بینی و ولخرجی می‌شوند. برخی از این علایم در «وولف» گزارش شده است. مثلا گفته می‌شود او گاه چند روز پیاپی بی‌وقفه حرف می‌زد و نمی‌خوابید. حتی گفته شده یك‌بار سراسر یك كنسرت را ایستاده تماشا كرد. علاوه بر این علایم، در موارد شدید بیماران ممكن است دچار علایم روان‌گسیختگی به صورت هذیان یا توهم شوند. هذیان در دوره‌های مانیا اغلب به صورت افكار گزند و آسیب دیگران نسبت به بیمار است. «وولف» نیز چنین تجربه‌هایی داشته است. در دوره‌های شدید بیماری‌اش، مادرش بر او ظاهر می‌شد و او را نصیحت می‌كرد. یا صداهایی می‌شنید كه به او دستور می‌دادند كارهای خشن كند. شوهر و خواهرش را دشمن خود می‌دانست. گاه نیز صدای پرندگان را می‌شنید كه به یونانی صحبت می‌كردند.

هایپومانیا یا شبه‌شیدایی، علایمی شبیه مانیا دارد با این تفاوت كه علایم در آن خفیف‌ترند و به علاوه علایم هذیانی یا توهمی در آن مشاهده نمی‌شود. احتمالا دوره‌های بیش‌فعالی و خلق بالای «وولف» را بتوان با علایم هایپومانیا منطبق كرد. دوره‌ افسردگی اساسی در بیماران با فقدان انرژی، احساس غم، افكار مرگ و خودكشی، افكار منفی، ضعف اعتماد به نفس، كم‌خوابی یا پر‌خوابی و كم اشتهایی یا پر‌اشتهایی كه به مدت حداقل دو هفته دوام داشته باشد، تعریف می‌شود.

آنچه «ویرجینیا وولف» را به سمت خودكشی سوق داد، احتمالا شروع یك دوره افسردگی بود. اكثر این علایم را می‌توان در روایت دوستان و همچنین یادداشت‌هایش پیش از مرگ دید. او در یادداشت خودكشی كه برای شوهرش، «لئونارد وولف»، به‌جا گذاشت، نوشته است: «عزیزترینم، احساس می‌كنم دوباره دارم دیوانه می‌شم. احساس می‌كنم ما نمی‌تونیم یك دوره وحشتناك دیگه رو تحمل كنیم و این بار من خوب نخواهم شد. دوباره صداهایی می‌شنوم و نمی‌تونم تمركز كنم... . می‌بینی حتی نمی‌تونم درست این نامه رو بنویسم. نمی‌تونم بخونم... . همه چیز زندگی، به جز خوبی تو از من دور شده... .‌»

اما درمان بیماری «وولف» چه بود؟ درمان اصلی بیماری BMD استفاده از داروهای تنظیم‌كننده خلق مثل «لیتیم»، «كاربامازپین» و «والپروات سدیم» است. این داروها در آن زمان در دسترس نبود. «لیتیم» قدیمی‌ترین داروی متعلق به این دسته است كه در سال 1949 و هشت سال بعد از مرگ «وولف» شناخته شد و استفاده از آن در درمان بیماران دوقطبی از دهه 1970 رایج شد. شاید اگر این داروها زودتر شناخته می‌شدند، «وولف» خودكشی نمی‌كرد. اما شاید هم شاهكارهایی مثل «به ‌سوی فانوس دریایی، خانم دالووی، خیزاب‌ها و سال‌ها» نوشته نمی‌شد. چون او خودش بیماری‌اش را الهام‌بخش نوشته‌هایش می‌دانست. همان‌طور كه خواندن و نوشتن را درمان بیماری‌اش می‌پنداشت. «نه. نمی‌خواهم دوباره درون‏گرا شوم. خوابیدن، تنبلی، بی‌حوصلگی و ... تجویز من، این است: آشپزی كردن، دوچرخه‌سواری، نوشتن و خواندن. خواندن یك كتاب سخت و پر سنگلاخ.» این تنها درمانی بود كه بلد بود، البته به جز خودكشی!

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • محمدی ۱۱:۳۷ - ۱۳۹۴/۰۵/۱۳
    0 0
    سلام ممنونم جالب بود اما دوستان عزیز هنوز هم با وجود شناسایی این بیماری و روش مداوای اون خیلی ها رنج میبرن و ازش و درمانش خبر ندارن