چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۰ - ۱۴:۰۸

سرمای هوا روز به روز بیشتر می‌شود و در بی‌خبری مسئولین، امثال این دختربچه‌ چهار پنج ساله مجبورند که در کنار نرده‌های خیابان نشسته و در حالی که از سرما می‌لرزند، فال بفروشند ...

خواهش می‌کنم «آینده» را بخرید!
سلامت نیوز: سرمای هوا روز به روز بیشتر می‌شود و در بی‌خبری مسئولین، امثال این دختربچه‌ چهار پنج ساله مجبورند که در کنار نرده‌های خیابان نشسته و در حالی که از سرما می‌لرزند، فال بفروشند ... دخترک از پناه گرفتن در زیر سایبان مغازه هم می‌ترسد، حتما می‌داند که چشمانی او را می‌پایند؛ ظالمانی که دنیای شیرین کودکی‌اش را از وی ربوده‌اند و متاسفانه چشم قانون، برویشان بسته است.

 به نظر بیشتر از هفت هشت سال نداشت و در حالی که از سرما می‌لرزید، التماس می‌کرد که یک فال از او بخرم. خواستم اهمیت ندهم و عبور کنم اما بغض گلویم را گرفته بود؛ برگشتم و یک فال برداشتم و هزار تومان به او دادم و علی‌رغم میل باطنی، گفتم بقیه پول را نمی‌خواهم. خواهش کرد که بقیه پول را هم فال بردارم. ذهنم پریشان شد و احساس کردم بهتر بود بر نمی‌گشتم و ترحم نمی‌کردم، دلیل اصرارش را پرسیدم و جوابش بیشتر آتشم زد: «تا همشون رو نفروشم، خونه راهم نمی‌دن!».

این‌ها درددل جوانی است که با بغض به خبرنگار ما می‌گوید. دردی که در همه شهرهای بزرگ و امروزی به چشم می‌خورد و به اندازه‌ای بزرگ است که قادر به ندیدنش نیستیم. از پل‌های عابر پیاده گرفته تا پیاده‌روهای شلوغ.




به گزارش سلامت نیوز به نقل ا ز«تابناک»، گدا (یا متکدی) به کسی گفته می‌شود که از طریق درخواست کمک مادی از مردم ارتزاق می‌کند. فردی که با ایجاد حس ترحم از مردم پول می‌گیرد و این کار، حرفه‌اش(!) محسوب گردد.

کافی است که به دور و برمان خوب نگاه کنیم؛ کم نیستند کسانی که مشکلات زندگی کمرشان را خم کرده و حالا به ناهنجاری‌های اجتماعی تبدیل شده و گدا نام گرفته‌اند. تا اینجای قضیه با معضلی مواجه هستیم که در طول تاریخ هم مبسوق به سابقه بوده و به نظر زیاد جدید نیست، اما فاجعه از زمانی شروع می‌شود که کودکان وارد این حرفه شدند. ابزار کار جلب ترحم است و به طبع، کودکان از پتانسیل بالاتری برای این کار برخوردارند؛ هر چه کودک خردسال‌تر، جلب ترحم هم بیشتر. اینجاست که پای مادران نوزاد به دست هم به این کسب و کار باز می‌شود. شکل کار هم به ظاهر درست شده و یک دسته فال، بسته آدامس، شاخه گل و غیره، دستاویزی شده که التماس کنند و سماجت به خرج دهند.

کودکان معصومی که با در نظر گرفتن متوسط عمر در کشور (کمی بیش از شصت سال)، چه بسا اکثرا کمتر از یک ششم عمرشان را گذرانده‌اند و معلوم نیست باقی زندگیشان در چه راهی تباه شود. جمعیتی که به فرض محدود بودن، به دلیل بهره‌مند نشدن از نعمات اجتماعی مانند سواد و رفاه، شدیدا مستعد بزه محسوب شده و احتمالا سرنوشت خوشی برای خود و اجتماعشان در پیش نیست.

این در حالی است که طبق ماده ۷۱۳ قانون مجازات اسلامی، استفاده از کودکان برای تکدی‌گری جرم محسوب می‌شود. قانونی بسیار بجا و مناسب که وقتی در کنار قانون ممنوعیت اشتغال و به‌کارگیری کودکان کمتر از ۱۵ سال، قرار بگیرد، هم تاکیدی دوباره بر جرم بودنش شده و هم بنا بر آمار سازمان جهانی کار، مجموعه‌ای با جمعیت بیش از یک میلیون و هشتصد هزار نفر را در بر می‌گیرد. قانون موکدی که گویا متصدی اجرا ندارد و سوالات بی‌پاسخش اینقدر زیاد شده که سر رشته را از دست همه خارج کرده است.

حالا کمتر خیابانی را می‌توان یافت که تصویری از چهره ضعیف و نحیف کودکی پشت چراغ قرمز را در خود قاب نکرده باشد. کودکانی که توسط والدین یا یک تیم سازمان یافته (با اسم بی‌مسمای "سرپرست") مورد بهره کشی قرار گرفته و اختیاری از خود ندارند. اینجاست که به باور بسیاری، نیروی انتظامی باید ورود پیدا کرده و با یک طرح ضربتی، مشکل را حل کند. تصوری که بر پایه حقایق استوار شده، اما به نظر گره گشا نیست.



برخوردهای ضربتی با متکدیان در برخی از ایام سال، همه آن چیزی است که تاکنون شاهدش بوده‌ایم. برخوردی تهاجمی که متکدیان را به عنوان مجرم، هدف قرار داده و در این بین، منجر به دستگیری گدایان خردسالی می‌شود که خود قربانی خشونت هستند.

این در حالی است که به گفته مسئولان، تنها چهار درصد متکدیان نیازمند هستند و ۹۶ درصد آن‌ها «کلاش» بوده و از این طریق امرار معاش می‌کنند. به عبارتی دیگر، با کودکانی مواجه هستیم که در راه کسب سود به استثمار گرفته شده‌اند و نه تنها برای رهیدن از این ظلم حمایتی نمی‌بینند، بلکه برای جلوگیری از به دام افتادن، گریز از قانون را نیز آموزش دیده‌اند و حالا آمادگی جذب شدن به باندهای مافیایی مواد مخدر و... را هم کسب کرده‌اند!

اما نکته اینجاست که از نیروی انتظامی هم کار زیادی بر نمی‌آید؛ فارغ از اینکه حق سرپرستی که قانون برای والدین نسبت به فرزندان در نظر گرفته، عاملی است که مانع از برخورد و مقابله پلیس با این پدیده شوم می‌شود، متولی نگهداری از چنین کودکانی مشخص نیست. یعنی هم در بعد قانونی با مشکل مواجه هستیم و هم نهاد مکمل کار پلیس درست به وظایفش عمل نمی‌کند.

کودکان جمع آوری شده در این طرح‌ها، یا به شهرداری سپرده می‌شوند که اصلا کارش چیز دیگری است و تنها می‌تواند چند روز میزبانشان باشد، یا به بهزیستی که زیر مجموعه وزارت بهداشت است و بودجه و امکانات محدود را عامل نقص خدمات می‌داند. نه از وزارت کار خبری هست و نه از قوه قضائیه. نه کمیته امداد و وزارت آموزش و پرورش ورود می‌کنند و نه مجلس تصمیمی اتخاذ می‌کند. سایر ارگان‌ها هم که اصلا کاری به این کار‌ها ندارند. گویی سر نخواستن این کودکان دعواست!

سرمای هوا روز به روز بیشتر می‌شود و در بی‌خبری مسئولین، دختربچه‌ای چهار پنج ساله باید در کنار نرده‌های خیابان نشسته و در حالی که از سرما می‌لرزد، فال بفروشد. دخترکی که از پناه گرفتن در زیر سایبان مغازه هم امتناع می‌کند. حتما می‌داند که چشمانی او را می‌پایند؛ ظالمانی که دنیای شیرین کودکی‌اش را از وی ربوده‌اند و متاسفانه چشم قانون، برویشان بسته است.

کودکانی که قانون برایشان بی معنی است و  شاید تنها آرزو دارند که کسی «فال»شان را نخرد، تا بلکه به این روش کسب و کارشان تخته شود!




منبع:تابناک

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha