از آن جا که در قانون ما حق طلاق با مرد است و از طرفی طلاق برای مرد بار مالی دارد معمولا مردان رغبتی برای طلاق نشان نمیدهند و اینجاست که زن باید در صورتی که ادامه زندگی برایش دشوار شده باشد با بخشیدن حق وحقوق خود مرد را ترغیب به طلاق کند در غیر این صورت یا باید قید جدایی را بزند یا بعد از رفت و آمدهای مکرر به دادگاه که معمولا سالها بهطول میانجامد در نهایت مهریه و... را کم کم از شوهرش بگیرد.اینجاست که در همان ابتدای کار حتی بعضی از قضات پیشنهاد میکنند زن و مرد به طلاق توافقی تن بدهند.
همان اتفاقی که در مورد یکی از زنان در دادگاه خانواده افتاده است. این خانم میگوید:
همسرم بدون آن که رضایت من را جلب کند همسر دیگری اختیار کرد و من بعد از گذشت یک سال به این موضوع پی بردم.از همان زمان هم صریحا به همسرم گفتم باید مرا طلاق بدهد.شوهرم با توجه به شرایط جدید زندگیش به جدایی تمایل دارد اما چون میداند اگر بخواهد مرا طلاق بدهد باید تمام حق و حقوقم را بدهد جدیتی برای طلاق نشان نمیدهد. اولین قدم برای مشخص شدن تکلیف زندگیم را من با مراجعه به دادگاه خانواده برداشتم تا از همسرم به خاطر ازدواج مجدد شکایت کنم،اما قاضی شعبه با وجود آن که غیر قانونی بودن اقدام همسرم را به او گوشزد کرد اما به راحتی به او گفت:«حالا که دو زن گرفتهای هر دو را نگه دار و برای هر دو نفر زندگی درست کن».اما وقتی قاضی عکس العمل شدید من در مخالفت با این موضوع را دید در توصیهای برادرانه پیشنهاد کرد «اگر نمیخواهی دوباره با همسرت زندگی کنی و قصد طلاق داری،با شوهرت توافق کن تا از رفت و آمد به دادگاه خلاص شوی.» قاضی گفت طلاق توافقی در کمتر از یک هفته تمام میشود و میتوانی به زندگیت برسی.
بدون شک من هم راضی به تقسیم زندگیم با زن دیگری نیستم و از طرفی دلم نمیخواهد بعد از گذشت 10 سال زندگی مشترک بدون گرفتن حق و حقوقم تن به جدایی بدهم. اما از نظر همسرم هم توافق برای طلاق یعنی بخشیدن همه حق و حقوق قانونیام ازجمله مهریه و نفقه و اجرت المثل تمام این سالها. جالب این که شوهرم که انگار از حرفهای آقای قاضی کاملا راضی است به راحتی میگوید» من که زندگیم را میکنم ماهانه هم مبلغی به عنوان نفقه پرداخت میکنم ولی این خودت هستی که اذیت میشوی بنابراین به نفعت است که یا با همین شرایط زندگی کنی یا حقت را ببخشی تا من هم (لطف کنم) طلاقت بدهم! شنیدهام حتی اگر بخواهم به واسطه ازدواج مجدد همسرم از او شکایت کنم و مهریهام را بگیرم باز هم باید تا مدتها به دادگاه مراجعه کنم و در آخر هم مهریهام به صورت قسطی پرداخت خواهد شد چون همسرم خانه و اتومبیلش را به نام مادرش کرده و مالی برای معرفی ندارد.با این وصف من ماندهام آیا راضی به طلاق توافقی شوم یا باز هم چند سالی دیگر را گرفتار دادگاه خانواده بشوم و حق و حقوم را بگیرم. به نظرتان در چنین شرایطی به تن دادن برای طلاق توافقی که نوعی اجبار برای رهایی از شرایط آزاردهنده زندگیام است میتوان عنوان طلاق توافقی را اطلاق کرد. آیا فکر نمیکنید این نوع طلاق لااقل برای من و برخی از زنان نوعی طلاق اجباری ناگزیر است؟
نظر شما