هشت سال از زمانی كه متوجه شد به عفونت اچآیوی مبتلا شده است، میگذرد. یادش میآید آن روز، با شنیدن خبر ابتلا به این عفونت، انگار دنیا به یكباره روی سرش خراب شد و مثل اینكه فشارش بالا رفته باشد، تمام تنش گر گرفته بود. میخواست خود را به آب یخی برساند تا شاید تن داغش كمی خنك شود، اما فایدهای نداشت. انگار آب سرد بر روی تن تبدارش، مثل قطره باران كه بركویری پائین بیاید، بخار میشد.
آنقدر آشفته بود كه فكر خودكشی یك لحظه هم مخیلهاش را رها نمیكرد. اصلاً نمیدانست با این شرایطی كه الان دارد، چگونه زندگیاش را ادامه دهد. او مانده بود و پدر و مادری پا به سن گذاشته كه در هلهله تهیه رخت دامادیاش موهای سپید گذشته از زمان را به فراموشی میسپردند و برای عاقبت به خیری فرزندشان دعا میكردند و حال با این اوضاع پیشآمده و ابتلا به عفونت اچآیوی، چگونه این خبر را به پدر و مادرش بدهد؟
توی دلش انگار رخت میشستند، آنقدر دلهره داشت كه مدام حالت تهوع به سراغش میآمد، دلش میخواست یك نفر را پیدا كند و دردش را بگوید، اما جرأت دیدن ناراحتی عزیزانش را پس از شنیدن خبر ابتلا به این عفونت نداشت. آیا اصلاً این خبر را بدهد یا ندهد؟
مدام علت ابتلایش را در ذهن مرور میكرد. اینكه یك سال اعتیاد تزریقی داشته است و بهخاطر همان تزریق، درس و مشق و دانشگاه را بوسیده و به كناری گذاشته بود. تزریقی كه در نهایت او را از یك دانشجوی فعال، امیدوار و پرشور و نشاط به یك كارتنخواب تبدیل كرده بود كه نمیدانست در كجای ساعات شبانهروز قرار دارد.
بعد با عضویت در یكی از همین NGOها بود كه تصمیم گرفت مصرف به مواد را ترك كند و الحق و الانصاف همین كار را هم انجام داد. پس از چندی كه از ترك اعتیاد گذشت و به قول پدر، سر به راه شد، خواستند برایش آستینی بالا كنند و او را سر و سامانی دهند كه برایش خواستگاری رفتند و دختری نشان كردند. همه چیز روبهراه بود كه یك روز پزشكی به او گفت: اگر قبلاً اعتیاد تزریقی داشتی، بد نیست بروی و آزمایش بدهی. آزمایش دادن همان و پی بردن به عفونت اچ.آی.وی همان كه دنیا به سرش خراب شود و به قول خودش رفت به فاز خودكشی و عروسی را هم منتفی كرد. ترس از این كه دوباره اعتیاد به سراغش بیاید از یك طرف و حالا ابتلا به عفونت اچ.آی.وی و چگونگی كنارآمدن با آن از طرف دیگر، همچون قوزی بود كه بالای قوزی دیگر گذاشته شده بود.
چند روز پیش به بهانه پرداختن به موضوع مبارزه با ایدز از آسیبهای مهم اجتماعی دعوتش كردیم. واسطه آشنایی ما دكتر حمیدرضا شاعری، رئیس انجمن ایدز بود كه او را هم با خود به میزگرد ایرنا آورده بود. ترجیح داد خودش را به عنوان «بهرامی» معرفی كند و تصویری هم از او گرفته نشود و ما هم پذیرفتیم. خودش میگفت این كه الآن اصرار دارم فیلم و عكسی از من تهیه نشود به این خاطر است كه نخواستم سنتشكنی شود. چون با بچهها (مبتلایان به عفونت اچ.آی.وی) عهد كردیم تا زمانی كه شرایط جامعه آماده پذیرش این بیماری نباشد، خودمان را معرفی نكنیم.
آقای بهرامی خانوادهتان از بیماری شما خبر دارند؟
خیر. طی این مدت به خانوادهام نگفتهام.
یعنی هشت سال است كه به خانواده اطلاع ندادهاید كه به این عفونت مبتلا هستید؟
بله.
چرا؟
بدانند كه چه بشود؟ جز اینكه ناراحت شوند كار دیگری هم مگر میتوانند انجام دهند؟ ناراحتی آنها را نمیتوانم تحمل كنم.
به نظر میرسد، از آن ناامیدی كه در هشت سال پیش، پس از متوجه شدن به ابتلایتان به این عفونت به شما دست داده بود، خبری نیست!
بله آن روزها به خیلی چیزها از جمله خودكشی فكر میكردم و وضعیت روحیام خیلی خراب بود. اما الان دیگر این حالات را ندارم و حالم به طور كلی خوب شده است.
علت بهبود وضعیت روحیهتان چه بود؟
سال اولی كه متوجه این عفونت شدم هیچ جایی را برای بازگو كردن و حل مشكل خودم نمیشناختم اما پس از مدتی از طریق دوستانم متوجه شدم كه در پارك رازی جلساتی هفتهای یك بار برگزار میشود و من هم با یك دنیا ناامیدی به پارك مراجعه كردم و در آنجا بود كه با دكتر شاعری (رئیس انجمن ایدز) آشنا شدم و همان آشنایی در این جلسات بود كه از مرز خودكشی رها شدم و الان هم خودم را مدیون شركت در آن جلسات و از همه مهمتر مدیون دكتر شاعری میدانم.
آقای بهرامی فضای آن سالها را از حیث اطلاعرسانی چگــونه ارزیــابی میكنید؟
این را قطع به یقین میگویم اگر فضای آن موقع مثل امروز بود، مطمئناً مبتلا نمیشدم. آن زمان كاهش آسیب انجام نمیشد اصلاً همین قدر كه الان اطلاعرسانی برای ایدز انجام میدهند، آن موقع نبود. الان هم كه اینجا هستم با خدای خودم عهد كردهام، اگر قانون عمل و عكسالعمل است و من از روی ناآگاهی مرتكب یكسری اعمال شده و باعث ورود این ویروس به بدنم شدم، تا موقعی كه زندهام كارهایی انجام دهم كه شاید رفتار گذشتهام را خنثی كند.
آیا همه كسانی كه با اچ.آی.وی زندگی می كنند هم مثل شما فكر میكنند؟
متأسفانه مبتلایان به عفونت اچآیوی حتی اگر كسی هم نداند كه آنها مبتلا هستند، خودشان برای خودشان محدودیت ایجاد میكنند و منزوی میشوند.
میشود بیشتر توضیح دهید؟
به عنوان مثال در خیلی از نشستها اعم از مهمانیهای خانوادگی و دوستانه شركت نمیكنند و خودشان را تحریم میكنند. در حالی كه باید یاد بگیرند چگونه به زندگی عادی برگردند، خود را مثل گذشته توانمند كنند و امیدواری خود را به دست آورند.
مثلاً میتوانند چه كارهایی را انجام دهند؟
مبتلایان باید به این نكته توجه كنند كه فقط خودشان تنها نیستند كه مبتلا شدهاند بلكه افراد دیگری هم هستند كه مثل آنها هستند بنابراین با كمك همین افراد همسان است كه یاد میگیرند چگونه خود را بیابند و امیدواریشان را به دست آورند. آنها باید یاد بگیرند كه تا یك فرد اچ آی وی مثبت نباشد فرد دیگر مبتلا نمیشود و به خاطر همین اهمیت آن خیلی است و حالا كه اچ آی وی مثبت شدهاند این تعهد را بدهند كه نسبت به سلامت جامعه متعهد شده و به گونهای رفتار كنند كه این ویروس را به كسی انتقال ندهند.
این افراد چگونه میتوانند با همدیگر آشنا شوند؟
كسانی كه با اچ آی وی زندگی میكنند میتوانند در قالب NGOهای مختلفی كه در زمینه ایدز فعالیت میكنند افراد مثل و شبیه خودشان (همسان) را پیدا و در جلسات مختلف شركت كنند. انجمن ایدز ایران به عنوان یكی از قدیمیترین انجمنها میتواند كمك بزرگی برای مبتلایان به عفونت اچ آی وی باشد. امیدوارم یك روز تمام مبتلایان از بیماری خودشان آگاه شوند و با اتصال به این انجمنها تحول عظیمی در زندگی آنها پدید آید.
فعالیتهایی كه در زمان حاضر در رابطه با ایدز انجام میدهید، چه فعالیتهایی هستند؟
در حال حاضر یكی از اعضای باشگاه یاران مثبت هستم و با كمك برخی از دوستان كه آنها نیز عضو انجمن هستند و با اچ.آی .وی زندگی میكنند به جاهایی میرویم كه احتمال رفتار پرخطر مثل سوءمصرف مواد و تزریق مشترك در آن مكانها وجود دارد در این اماكن به افرادی كه دارای رفتار پرخطر مثل استفاده از سرنگ مشترك هستند اطلاعرسانی كرده و آموزش میدهیم.
نظر شما