پس از یك جلسه دیدار حضوری و گفتوگو با میترا، پدر و مادرم نیز از شهرستان به تهران آمده و مراسم خواستگاری به طور رسمی برگزار شد اما در كمال حیرت متوجه شدم زندگی خانواده همسر آیندهام به قدری زنسالارانه است كه پدر خانواده از مهمانان پذیرایی میكرد. با این وجود پس از توافق بزرگترها، 200سكه به عنوان مهریه عروس تعیین شد و قرار جشن عقد و عروسی را نیز گذاشتیم. اما خانواده همسرم در جریان برگزاری مراسم عقد بدون مقدمه، مهریه دخترشان را به 400سكه طلا افزایش دادند كه من هم در برابر مهمانان نتوانستم عكسالعمل نشان دهم و ناچار حرفی نزدم تا مراسم به هم نخورد. با این حال پس از ازدواج خیلی زود متوجه رفتارهای بیمارگونه همسرم شده و تصمیم به طلاق گرفتم اما مادرم گفت در فامیل ما طلاق رسم نیست. خلاصه این كه مانع شد و ما را مجبور به ادامه زندگی كرد. مرد با ناراحتی ادامه داد: شرایط سخت زندگیمان ادامه داشت تا این كه در یك سالگی عاطفه تصمیم گرفتیم چند روزی به شمال برویم. اما در كمال تعجب مادر زنم هم آماده سفر شد و بدون دعوت همراهمان آمد. همان جا بود كه از لابهلای صحبتهایشان پی بردم همسرم قبل از من با مرد دیگری ازدواج كرده و آنها این موضوع را پنهان كردهاند.
با افشای راز زندگی پنهانی همسرم، تا مدتی از زندگی در كنار میترا دلسرد بودم اما به خاطر عاطفه سعی كردم از خطایش چشمپوشی كنم تا لطمهای به زندگیمان وارد نشود. چندی قبل سالگرد ازدواجمان را در یك ویلا در شمال جشن گرفتیم اما صبح روز بعد كه از خواب بیدار شدم، از همسر و دخترم خبری نبود. با نگرانی به جستوجوی آنها پرداختم اما هیچ ردی از آنها نبود. بنابراین در اوج نگرانی با خانه مادر زنم تماس گرفتم اما آنها هم از میترا و دخترمان خبر نداشتند. ناچار به كلانتری و اداره آگاهی رفته و با بیمارستانها و مراكز اورژانس تماس گرفتم. حتی از اداره مخابرات پرینت مكالمات تلفنی همسرم را گرفتم اما باز هم به نتیجه نرسیدم. تا این كه چند ساعت بعد متوجه شدم همسرم بازداشت شده است. سراسیمه خودم را به كلانتری رساندم كه همانجا متوجه شدم او دخترمان را از روی پل به داخل رودخانه انداخته است اما مردم دختر كوچولویمان را از آب گرفته و به بیمارستان منتقل كرده بودند. در بیمارستان از پزشك اورژانس شنیدم عاطفه در حالی كه دچار اختلال هوشیاری و سرفه شدید بود، به بیمارستان منتقل شده است.
پزشكان نیز گفتند دختر كوچولویم در آستانه مرگ بوده اما به شكل معجزهآسایی نجات یافته است. بدین ترتیب با اعلام شكایتم، پرونده كیفری میترا به اتهام «شروع به قتل دخترمان» در دادگاه مطرح شد اما پس از مدتی و پس از طلاق او را بخشیدم و با این حال از آن روز به بعد دخترم دچار هراس و لكنت زبان شده و در این مدت بشدت نگرانم كه شاید مادرش روزی او را به قتل برساند. چرا كه مشكلات رفتاری میترا شدیدتر شده است. در ادامه میترا كه تا آن لحظه زبان میگزید، با عصبانیت گفت: «آقای قاضی! همه میدانند شوهرم سادیسم شدید كودكآزاری دارد. به طوری كه دخترم همیشه از ترس پدرش از خواب میپرید و همین موضوع هم باعث ترس شدیدش و فرار ما از ویلای شمال شد چرا كه آن روز میخواستم با انتخاب مرگ خودخواسته، به زندگی پر درد دخترم پایان دهم. با این حال همان طور كه میدانید، من و دخترم نیاز به ملاقات یكدیگر داریم و این حق قانونی من و اوست و...»
رئیس دادگاه پس از شنیدن اظهارات طرفین، از كمیسیون پزشكی قانونی خواست والدین عاطفه را برای بررسی بیماری روانی، جنون یا اختلال مورد معاینه قرار دهند. نتیجه بررسیهای تیم روانپزشكی نیز حاكی از آن بود كه مادر دخترك مبتلا به اختلال افسردگی و اضطراب شدید است كه نیاز به درمان فوری و مناسب دارد. آنها همچنین اعلام كردند در شرایط فعلی نگهداری كودك توسط مادر به صلاحش نیست اما مادر میتواند در حضور دیگران فرزندش را ملاقات كند. بدین ترتیب 3 قاضی پرونده به اتفاق آرا، حضانت دختر 5 ساله را به پدرش سپردند اما به مادر اجازه دادند هفتهای 24 ساعت فرزندش را از كلانتری محل تحویل گرفته و از او نگهداری كند.
منبع: روزنامه ایران
نظر شما